خاطرات شنیدنی علیزاده از علی حاتمی و نیکی کریمی و...
روزنامه هفت صبح | «کیارستمی از موسیقی شناختی نداشت. نگاه او به موسیقی را خیلی درک نکردم …. آدمها وقتی به یک جایگاهی میرسند فکر میکنند باید در همه موارد نظر بدهند»؛ اینها بخشی از حرفهایی هستند که حسین علیزاده در گفتوگو با مجله «فیلم امروز» زده است. این مجله به بهانه فیلم آتابای که هنوز روی پردههای سینماست، سه روز پیش در اینستاگرام خود ویدئویی از مصاحبه با آهنگساز فیلم منتشر کرد.
مصاحبهای یک ساعته که البته قرار است ادامه آن روزهای دیگر منتشر شود و تا همین امروز بین طرفداران موسیقی، سینما و کانالهای مختلف موسیقی در تلگرام و اینستاگرام بحثهای سختی ایجاد کرده. علیزاده علاوه بر خاطرات جالبی که از دعوا با کیارستمی تعریف کرده، به قهر خودش با علی حاتمی هم بر سر موسیقی فیلم دلشدگان اشاره داشته که خودش ماجرای جداگانهای دارد. حالا اینکه خاطرات و ارجاعات این آهنگساز مشهور دقیقا به چه پسزمینه تاریخی در دهه شصت برمیگردد جای حرف و تحلیل بیشتری دارد که شاید بتوان در ادامه این گزارش به این پسزمینهها اشاره بیشتری کرد.
اشارات علیزاده به کیارستمی و شاملو از جایی شروع شد که او درباره اهمیت تعامل آهنگساز با کارگردان حرف میزند. به همین خاطر اسم فیلم زندگی و دیگر هیچ کیارستمی وسط میآید و او میگوید: «من عاشق فیلمهای کیارستمی بودم ولی کمترین تعامل را با خود او داشتم. من دو هفته بود کار موسیقی فیلم دلشدگان را زمین گذاشته بودم که این پیشنهاد را داد {تا موسیقی فیلم زندگی و دیگر هیچ را بسازم}. برایم افتخاری بود که با او کار کنم ولی وقتی شروع به کار کردیم، یک غدبازی درآوردیم.
ما کارگردانان قوی داریم که درک قوی از موسیقی ندارند. برای مثال کیارستمی از موسیقی شناختی نداشت و خیلی کار خوبی میکرد که روی بیشتر آثارش موسیقی نمیگذاشت. من موسیقی فیلم زندگی و دیگر هیچ را هم ساختم ولی کیارستمی موسیقی را از دست داد و بعد چیز بهتری روی آن نگذاشت.»
فیلمی که علیزاده درباره آن حرف میزند در سال ۱۳۷۱ ساخته شده ومربوط به زلزله رودبار و منجیل است. همانطور که خودش هم تعریف کرده بعد از این اختلاف با کیارستمی، مجموعه آهنگهایی که برای آن فیلم ساخته بود به صورت آلبوم موسیقی در آورد و با نام آوای مهر راهی بازار کرد. این آلبوم در نهایت به زلزلهزدگان سال ۶۹ رودبار و منجیل تقدیم شد. در ادامه مصاحبه علیزاده موضوع اختلافش را بسط داده و گفته که این مشکل در کل سینمای روشنفکری کشور وجود داشته است.
ارجاع علیزاده به شاملو مربوط به جایی از این گفتوگو میشود که او باز دارد درباره همکاری با کیارستمی حرف میزند. او میگوید: «من تجربه خوبی به دست آوردم چون در آن اثر از ساز غیر ایرانی استفاده نکردم تا به این بحث که موسیقی ایرانی جوابگوی تصویر نیست خاتمه بدهم. آن را گوش کنید میبینید با دهل و سرنا چطور مطابق تصویر پیش رفتم. ولی وقتی کسی خیلی بزرگ میشود نمیشود خیلی درباره او صحبت کرد.
ضمن اینکه سعی کردم کیارستمی را خیلی درک کنم، زاویه موسیقیاش را خیلی درک نکردم و با آن زاویه داشتم. حس کردم همان درد روشنفکری که برای شاملو رخ داد برای او هم پیش آمده است. آدمها وقتی به یک جایگاهی میرسند فکر میکنند باید در همه موارد نظر بدهند.» احتمالا منظور او از اشاره به شاملو، بیشتر به سخنرانی معروف این شاعر معاصر در سال ۱۹۹۰ در دانشگاه برکلی مربوط میشود که در آن شاملو پشت میکروفن گفته بود موسیقی ایرانی خلاقیت ندارد.
محتوای حرف شاملو این بود: «شما میتوانید تمام این موسیقی سنتی رو با یک ساز از یک صبح تا ظهر بزنید. این شد موسیقی؟! از یک پیشدرآمد شروع میشه، یک چهارمضراب میزنه، بعد یارو عرعر میکنه، بعد یک تصنیف میخونه، بعد رِنگو تمام!» البته این اولین بار نیست که یک آهنگساز به شاملو بابت آن سخنرانی ایراد وارد میکند. همان موقع هم محمدرضا لطفی به شاملو نامه نوشت و گفته بود: «نگارنده بارها و بارها برای استفاده از شعر ایشان (شاملو) کوشیدهام ، اما موسیقی کلام آنچنان از پستی و بلندی زبان فارسی و موسیقی نهفته در آن به دور افتاده که یافتن ضرب مناسب موسیقی در آن غیرممکن است.
شاید به همین دلیل است که نوازندگان موسیقی پاپ بیشتر از شعر او استفاده میکنند. در این صورت فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی که اشعارشان در رابطه تنگاتنگ با این موسیقی به کمال رسیده است و نه تنها آن را به گوش جان میشنیدهاند، بلکه سراسر اشعارشان سرشار از نامهای سازها و گوشههای موسیقی ماست از نظر آقای شاملو شاعر عقب افتادهاند.»
در ادامه این نامه آمده:« متاسفانه از شاعرانی که در بستر زمانی میان سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ رشد کردهاند، تنها تنی چند مانند اخوان ثالث، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج و مهرداد اوستا به موسیقی ایرانی عشق میورزند و آن را خوب میشناسند و بسیاری دیگر از آن بیبهره ماندهاند.» شاملو هم جوابیه داد و گفت که این سخنرانی در محفلی خصوصی بوده. ماجرا اینجا هم تمام نشد. بعد از این شجریان هم سال ۱۳۸۹، یعنی بعد از مرگ شاملو از او انتقاد میکند و میگوید که «در ذات موسیقی ما همه چیز هست!کسی که این حرف را میزند ، شنونده خوبی نیست!» چند سال قبلتر هم جمال سماواتی هم به آن اظهارنظرها واکنش نشان داده بود.
او در بخشی دیگر از حرفهایش به تفاهم نداشتن خودش و نیکی کریمی بر سر موسیقی برخی از صحنهها اشاره کرده و گفته است: « با کریمی هم میشد بحث کنیم و البته ایشان بیشتر سکوت میکرد. مثلا یک جا من میگفتم حس نگرانی که این موسیقی در این صحنه میدهد برای این است که عشقی دارد بر ملا میشود ولی کریمی میگفت این موسیقی من را نگران میکند. اتفاقا من میگفتم این حس خیلی خوب است؛ چون حس آدمی وقتی عاشق میشود ولی بیان نمیکند چیست؟ این حس میتواند نگرانی باشد.»
بخش دیگر مصاحبه او به خاطرات موسیقی سریال زیر تیغ برمیگردد که در آن گفته است: «کارهایی هست که آدم حتی پشت صحنه آن را هم ببیند باز آن را باور میکند. مثلا سریال زیر تیغ که سر لوکیشن بودم وقتی مانیتور جلوی ما بود و آقای پرستویی داشت بازی میکرد ما از پشت دوربین گریه میکردیم. من باید با فیلم زندگی کنم که آهنگ آن را بسازم. خود فیلم صحنهها را میبینید، افکتها را می بینید و این ها ساختار موسیقی را تعیین میکند. حتی از مونتاژ و ریتم فیلم هم یواش یواش خود صداهایش در میآیند.»
علیزاده درباره تجربه کار با حاتمی اضافه کرده است: خیلی شبها من و آقای دکتر امید روحانی و حاتمی با هم مینشستیم و چون فیلم درباره موسیقی هم بود، این رد و بدل و تعامل با کارگردان ذوق و شوقی به وجود میآورد و حسی درست میکرد که هیچ کسی احساس نمیکرد تنهایی دارد کاری میکند. من و حاتمی سر اینکه کدام صحنه موسیقی داشته باشد یا نه با همدیگر بحث و قهر هم کرده بودیم. برای بازیگران شرط کرده بودم که بازیگران باید کلاس موسیقی بروند. تنها کسی که کلاس نرفت عبدی بودکه چون خودش بلد بود، کارش بهتر از همه شد.