حرفهای داغ هفته چهرههای سینما و تلویزیون
*** افسانه چهرهآزاد:برای شناخت مینو در سریال «احضار» الگوهایی در ذهن داشتم. حتی در دوران نوجوانی با دوستانم به دنبال فال و فالگیری رفته بودم ولی از زمانی که خودم را شناختم خیر. مینو یک فالگیر است که روح احضار میکند و یکی از چالشهای نقش، روبهرو شدن با ترس خودم بود چون بسیار آدم ترسویی در خصوص مسائل ماورایی و روح هستم. اصلاً فیلم ترسناک ندیدم و از تاریکی میترسیدم و دلم میخواست با ترسم روبهرو شوم.قبل از شروع فیلمبرداری حال عجیبی داشتم که آیا نقش را درست انتخاب کردهام؟ مدام میگفتم این اتفاق باید خیلی درست بیفتد.(خراسان/۱۸ اردیبهشت)
*** فرهاد توحیدی: (خطاب به حسن فتحی): اینک که به حکم قانون مجاری نمایش نسخه ابتر«مست عشق» در ترکیه مسدود شده است،تهیهکننده اجرایی و حقوق بگیرانش میکوشند از بازی رسانهای اهرمی برای فشار به طرف ایرانی بسازند تا به شرایط دلخواه آنها تن دهد. سینما دوستان ایرانی از سوابق درخشان شما آگاهی دارند.شأن کار نیز والاتر از آن است که به «شاهد بازاری» بدل شود. پس دو چیز طیره عقل است:« دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی.باشد که به دور از هیاهو بر سر کودکی که مورد ادعای دو مادر است قاضی، کودک را به دامان مادر واقعیاش باز گرداند.»(خبرآنلاین /۱۶ اردیبهشت)
*** پیمان قاسمخانی: (درباره واکنشها به سریال خوب بد جلف ): تصور میکردیم با این سریال رکورد بیننده محصولات فیلیمو را میزنیم اما نشد. درباره فعالیتهای این روزهایم، من خیلی طرحهای سینمایی داشتم که فعلا سینما روی هواست. الان یک کار مشاوره و سرپرستی با آقای مدیری دارم و یک سریال هست که خودم خیلی داستانش را دوست دارم و شبیه آن را ندیدیم و متفاوت است. یک سیتکام است که داستانهای متفاوتی دارد. هرچند در سیتکام خیلی مهم نیست آن را چه کسی بسازد و متن و بازیگرها مهم هستند و اگر بتوانیم جوانانهایی که کارگردانهای هم خوبی هستند پیدا کنیم کارگردانی را به آنها میسپاریم.(کافه آپارات /۱۸ اردیبهشت)
*** نجمالدین شریعتی : برنامهای در شبکه سه داشتم که کاراکتر فردی نابینا را با یک عصای سفید داشتم. چندی پیش یکی از دوستان عکسی از آن زمان را فرستاد و من به او گفتم هرچقدر پول بخواهی میدهم، این عکس را منتشر نکن (میخندد). اتفاقاً شخصیت مثبت بود؛ یک جوان فال فروش اهل دل که نابینا بود. تیپ و استایلی داشت که کاملا با من متفاوت بود. خاطرم هست آن زمان اینقدر خوب نقش را بازی میکردم که وقتی قرار بود از خیابان رد شوم گاهی مردم عادی میآمدند تا کمک کنند. حتی یکی از دوستانم گفته بود مادرش میگوید این فرد را ببین با اینکه نابیناست باز هم کار میکند. .(مهر /۱۸ اردیبهشت)
*** دنیا مدنی: من چیزهایی جلوی چشمم دیدهام،صبر و تلاشی که هیچوقت یادم نمیرود.خاطرم هست در رستوران نشسته بودیم و مادرم (رویا تیموریان) با خودش پچپچ میکرد و غذا میخورد. من و درنا به هم نگاه کردیم که مامان چرا اینطوری میکند؟! او داشت دیالوگ حفظ میکرد! یعنی با ما غذا میخورد و دیالوگ هم حفظ میکرد. من یادم است مامان لباس میشست، پهن میکرد هم دیالوگ حفظ میکرد. صبح مرا میبرد مدرسه و ناهار داشتم و بعد مرا میبرد پشت صحنه مشقهایم را مینوشتم و بعد میآمدیم خانه و باز مشقهایم را چک میکرد. من الگویی پیش چشمم داشتم که باعث شد آرمانها و دغدغههایم متفاوت شود.(همرفیق/۱۶اردیبهشت)