حرفه دشوار نقد فیلم
روزنامه هفت صبح، کمال بردبار | منتقد سینما در ایران حرفه مشکلی است . در ایران نقد فیلم یک خرفه عمومی محسوب میشود. مصداق همان گفته مشهور تروفو: هرکسی دو تا شغل دارد. یکی شغل خودش دومی نقد فیلم. بخش خوب ماجرا اینجاست که سنت نقادی سینما در ایران در اواخر دهه ۳۰ و در طول دهههای ۴۰ و ۵۰ و ۶۰ به خوبی قوام یافته.
اما نقد فیلم در ایران از همان ابتدا چالشهای خاص خودرا داشت: نسبتش با تماشاگران، ذات سینما، بازار فیلم و تهیه کنندهها و دغدغههای شخصی خود منتقد چگونه باید تنظیم میشد؟ چقدر باید به سمت تاثیرگذاری در این اقتصاد هنر پیچیده حرکت کرد و چقدر باید به مفاهیم عینی نقد فیلم در داوری و ارزشیابی پایبند بود.
این ماجرا تا به امروز ادامه داشته است. منتقدانی هستند که در تحلیلهای زیبایی شناسانه خود از ذات مردمی سینما کاملا دور افتادهاند و منتقدانی دیگر که همه چیز را از زاویه دید بازار، استقبال مردم و یا کاستیها و نیازهای تولیدات سینمایی میبینند. حرکت دیروز مسعود فراستی در حمایت مبالغه آمیزش از فیلم روز صفر و عنوان کردن آن به عنوان اولین فیلم جاسوسی و ضد امنیتی (!) کشور شگفتانگیز بود.
گویی معیارهای نقد فیلم کش آمدهاند و به موجودی بدل شدهاند که وظیفهاش تشخیص کمبودهای سینمای صنعتی ایران در جذب بیشتر تماشاگران است. طبیعی است که جذب تماشاگر نکته مهمی برای سرپا ماندن اقتصاد سینمای کشور است اما به منتقدان چه ربطی دارد؟
اهمیت روز صفر به عنوان فیلمی استراتژیک بر کسی پوشیده نیست .
اما ایرادات اساسی فیلم در شخصیت پردازی، جلوههای ویژه و منطق داستانی آنقدر مشهود است که تو میمانی مسعود فراستی به عنوان یک منتقد سینما چرا اینگونه چشم بر این نقایص بسته است؟ هیچ چیز مقوایی در فیلم نمیبیند؟ از اعتبار خود بیدریغ خرج میکند؟ یا شاید کودک درونش واقعا از شمایل این مامور امنیتی شکست ناپذیر به شوق آمده است و به عنوان یک کارشناس صنعت سینما به پایکوبی پرداخته است؟ نمیدانم. حرکت دوشنبه شب فراستی به عنوان منتقد مهم سینمای کشور شگفتانگیز و غیرقابل درک بود.