کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۳۴۶۵۸
تاریخ خبر:

بیرون آوردن مردگان؛ درباره فیلم «ماتریکس: رستاخیزها»

روزنامه هفت صبح، کسری ولایی | نه! جواب نمی‌دهد. هر بار که کسی خواسته تا بعد از ده-بیست سال فرنچایز سینمایی‌اش را به شکل‌های مختلف ادامه بدهد، نتیجه نگرفته. فرانسیس فورد کوپولا، جرج لوکاس، ریدلی اسکات، پیتر جکسون و… قبلا در چنین دام گیر افتاده‌اند و حالا نوبت قسمت چهارم «ماتریکس» است.

مشکل فراتر از کیفیت خود فیلم یا فیلم‌هاست و این وسط سه تا عامل مهم داریم؛ خالق اثر، جهان مخلوق و دنیای واقعی. در هر صورت، هم آدم‌ها عوض می‌شوند و هم زمانه و خیلی سخت است که جهان خیالی مخلوق را بعد از یکی-دو دهه طوری احضار و احیا کنی که به‌روز باشد و در عین حال برآورده کند توقع و انتظار عام را نسبت به آنچه قبلا بوده. در نتیجه هنوز «ماتریکس: رستاخیزها» شروع نشده، باید پذیرفت که صرف ادامه دادن یک داستان تمام‌شده برای عصبانی‌کردن اغلب هوادارانش کفایت می‌کند.

ماجرا از این قرار است که در زمان حال، توماس اندرسون‌ (کیانو ریوز) طراح بازی مشهور و موفقی است که سال‌ها قبل با ساختن سه‌گانه‌‌‌ «ماتریکس» دنیا را تکان داده و الهام‌بخش تغییرات مهمی شده. البته خودش قربانی اصلی موفقیت بازی است و دارد عقلش را از دست می‌دهد چون تشخیص ماتریکس و دنیای واقعی برایش سخت شده و به‌ زور جلسات روان‌درمانی و قرص‌های آبی خودش را سر پا نگه داشته.

روان‌درمان مدام درباره‌ شباهت‌های‌ دنیای واقعی و ماتریکس توضیح می‌دهد که چطور ناخودآگاه عناصری از واقعیت پیرامونش‌ را به نسخه‌ای خیالی از روایت/بازی تبدیل کرده؛ مثل زنی متاهل به نام تیفانی (کری آن ماس) که انگار ارتباط ناکام با او تبدیل شده به انگیزه خلق شخصیت ترینیتی در ماتریکس.

قضیه وقتی بدتر می‌شود که کمپانی برادران وارنر، صاحب شرکت بازیسازی، دستور ساخت قسمت چهارم از ماتریکس را صادر می‌کند و تام باید زیر نظر رییس‌اش اسمیت (جاناتان‌ گراف) و همکاران تازه به اجبار روی قسمت بعدی بازی وقت بگذارد. درست زمانی که حسابی گرفتار شده، سروکله‌ چند نفر پیدا می‌شود که ادعا می‌کنند تام همان نئوست که از بعد از جنگ میان انسان‌ها و ربات‌ها زنده مانده و الان هم در نسخه‌ای تازه از ماتریکس گرفتار شده. شبیه آنچه قبلا دیده بودیم، یک‌بار دیگر نوبت انتخاب بین قرص قرمز و آبی فرا می‌رسد و… ‌

شیوه‌ای که برای ادامه و بسط داستان پیش گرفته‌ شده، جاه‌طلبانه و یکی از قله‌های روایت در دوران متامدرنیسم است. تا نیمه همه چیز مرموز و گیرا پیش می‌رود و مخاطب را درگیر می‌کند، ولی بعد لغزش شروع می‌شود و مثل خوابی که در حال بیدار شدن از آن هستید، از دنیای قصه فاصله می‌گیرید. چرا؟ هم جواب کوتاه و ساده دارد و هم جواب طولانی و پیچیده. ساده‌اش اینکه طرح داستانی هرچند خلاقانه است، در فیلمنامه و اجرا کم می‌آورد، مخصوصا در اکشن که با ایده‌های دیوانه‌وار سه‌گانه‌ای اصلی قابل مقایسه نیست.

تغییر زیبایی‌شناسی فیلم برای نزدیک کردن فضای نسخه‌ جدید ماتریکس به بازی‌های آنلاین و حافظه‌ بصری معاصر هم گرچه توجیه دارد، در عمل تصاویر را زیادی شفاف و ویدئویی کرده که توی ذوق می‌زند. این جواب ساده بود، طولانی‌ترش‌ برمی‌گردد به خالق اثر.
لانا‌ واچوفسکی (بدون حضور لیلی) بعد از دو دهه راضی شد به ساخت «ماتریکس» جدید، چون از نظر خودش تنها راه ممکن بوده برای کنار آمدن با مرگ اخیر پدر و مادرش.

پس جای تعجب ندارد که فیلم چهارم بیش از هر چیز درباره‌ تلاش برای زنده نگه داشتن و نه حتی زنده ماندن باشد. واچوفسکی‌ها‌ بعد از «ماتریکس» به سراغ تجربه‌های مختلفی رفتند که عموما موفق نبودند، مهم‌تر از همه «اطلس ابر» و سریال «سنسیت» که بداعت و جاه‌طلبی‌شان حاصلی جز سوءتفاهم نداشت. پیرو آنچه در زندگی شخصی‌شان گذشته بود، در همین دو تا اثر یک خط معنایی مهم، تعریف هویت ورای جنسیت و مرزهای مادی است.

در کمال شگفتی، موقعیت خود لانا واچوفسکی در بازگشت به «ماتریکس» دست‌کمی از ایده‌های «سنسیت» و «اطلس ابر» ندارد.
واچوفسکی‌ها زمانی که «ماتریکس» را ساختند، دو تا پسر سی‌وچند ساله بودند و فیلم‌ها بیش از هر چیز درباره‌ میل به شکستن ساختارها بود؛ حسی از بیداد و ویرانگری، تلاش برای پیدا کردن خود واقعی و شکستن حصارها و محدودیت‌های تحمیلی دنیا. میل به آشوب و ویرانی از ور نرینه‌ ذات آدمی می‌آید و مشخصا نمودش را می‌شد در ترکیب نظریات فلسفی در باب وانمایی با کونگ‌فو دید.

الان لانا واچوفسکی یک زن پنجاه‌و‌شش‌ساله است که با مفهوم مرگ درگیر شده و در «ماتریکس: رستاخیزها» بیش از هر چیز احیا و حفظ مخلوقاتش اهمیت دارد. پس نئو دیگر خسته‌تر از آن است که حوصله‌ مبارزه داشته باشد یا بعد از زنده شدن دوباره، به توافق انسان‌ها و ربات‌ها فکر کند. قصه دیگر درباره‌ مبارزه و بیدارگری نیست و تنها واقعیتی که برای رویارویی باقی مانده، رسیدن به آرامش پس از سال‌ها جنگیدن، در کنار کسانی است که دوستشان داریم.

اگر با این واقعیت کنار بیایید، شاید «ماتریکس: رستاخیزها» راضی‌تان نکند ولی حداقل ناامید هم نمی‌شوید. مخصوصا که نسخه‌ به‌روزشده از ماتریکس و ارجاعات و کنایه‌هایش به دنیای واقعی حکم تذکری را دارد برای یادآوری اهمیت انکارناپذیر پدیده و چگونگی مهندسی معکوس ایده‌ کابوس‌وار فیلم‌ها توسط صاحبان قدرت، جهت بازآفرینی‌های‌‌ نامحسوس ماتریکس در قالب ابزارهای کنترلی سرگرم‌کننده.

کدخبر: ۴۳۴۶۵۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر