کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۳۴۸۰۵
تاریخ خبر:

بیروت؛ بهشت زنان شیک‌پوش و مردان شاعر مسلک

روزنامه هفت صبح، مهسا مژدهی | یک: بزرگ‌ترها هنوز بیروتی را به یاد می‌آورند که به آن عروس خاورمیانه یا پاریس خاورمیانه می‌گفتند و خیابان‌هایش را با زیباترین خیابان‌های اروپایی مقایسه می‌کردند. شهر گروه‌های دینی و فکری متفاوتی را در خود جای می‌داد و کافه‌ها و کناره آب همیشه جایی برای بحث بود. جُنگ‌های ادبی برپا و ماهی دودی و خاویار و تبوله در رستوران‌های همیشه روشنش سرو می‌شد. ایرانیان طبقات متوسط به بالایی هم که امکان سفر به فرانسه نداشتند، برای خرید از برندهای فرانسوی، راهی بیروت می‌شدند. بیروت بهشت زنان شیک پوش، مردان شاعر مسلک و روشنفکران پر حرف از وطن بریده بود.

* دو: صبح ۱۵ آوریل ۱۹۷۵ اما در شهر همه چیز به هم ریخت. پییر جمیل، رهبر حزب مسیحی کتائب از سوی گروهی ناشناس مورد هدف گلوله قرار گرفت اما زنده ماند و ساعاتی بعد خون فلسطینی‌هایی که در یک اتوبوس در حال گذر از«عین الرمانه» بودند، بر کف خیابان ریخت و آن را سراسر سرخ کرد. جنگی ۱۵ ساله آغاز شد. درگیری که در روز نخستش امام موسی صدر چنان برآشفت که به مسجد عاملیه رفت و در آن بست نشست و گفت آنقدر اینجا می‌نشینم تا یا به شهادت برسم و یا کشور به وضع طبیعی‌اش باز گردد. کشور البته هرگز به وضع طبیعی برنگشت و امام موسی صدر هم پایان جنگ را حداقل از لبنان به چشم خود ندید.

* سه: می‌گویند از روزی که تلخی‌های لبنان آغاز شد، غرب آسیا هم دیگر کمتر روی خوش به خود دید. جنگ داخلی در عروس شهرهای خاورمیانه، شوم‌تر از آن بود که کسی فکرش را می‌کرد. بعد از آن روز بهاری، دیگر هرگز هیچ چیز به شکل سابق در نیامد. بساط شب‌های شاد بیروت برچیده شد. عراق به خشونت غلتید و کسی دیگر در کنار دجله بساط روز جمعه را پهن نکرد، سوریه فقیرتر شد تا دهه‌ها بعد شاهد یکی از خونین‌ترین جنگ‌های داخلی جهان باشد و مصر یک دیکتاتوری خشن نظامی را تجربه کرد که دست به زدودن هرگونه نواندیشی و دگراندیشی زد و بیروت آن شهر رویایی را با یک خط زرد به دو قسمت شرق و غرب، مسیحی و مسلمان و چپ و راست تقسیم کردند تا روزهایی که گروه‌ها مشکلاتشان را بر سر میز کافه‌ها و قهوه‌خانه‌ها حل می‌کردند به پایان برسد و جنگی با صدوپنجاه کشته و میلیون‌ها فراری آغاز شود.

* چهار: «ای بانوی جهان، بیروت… / دستبندهای یاقوت‌نشانت را که فروخت؟ / انگشتریِ جادویی‌ات را که در مصادره گرفت؟ / بافه‌های زرین‌ات را که بُرید؟ / شادی خفته در چشمان سبزت را که بسمل کرد؟

این بیت‌هایی از نزار قبانی، برای شهری‌ست که شهروندانش آن را«قلب جهان» می‌خوانند. در لبنان هرگز حد وسطی وجود ندارد. یک روز مسیحی و مسلمان و دروزی، شانه به شانه یکدیگر کار می‌کنند، به یکدیگر دل می‌بازند و روز دیگر روی هم اسلحه می‌کشند و تلخ‌ترین کشتارهای تاریخ رقم می‌خورد.

لبنان همان کشوری است که پیچک‌های صورتی رنگش در بهار که از دیوار و بالکن خانه‌ها آویزان همه را سرمست می‌کند و در عین حال قتل عام صبرا و شتیلا را به یادمان می‌آورد. لبنان پایتختی دارد به نام بیروت که قبانی این طور صدایش می‌کند: هنوزت دوست می‌دارم ای بیروت عشق…و ای بیروت سر بُریدن از گوش تا گوش…

کدخبر: ۳۳۴۸۰۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر