کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۷۹۷۳۲
تاریخ خبر:

به‌یاد‌ شاه‌ مسعود‌ بزرگ،‌ مبارز‌‌ فرهیخته افغانستان

روزنامه هفت صبح، مژده ابطحی | این را پارسال به‌ مناسبت جان‌باختن احمد شاه‌مسعود نوشتم، هنوز بر این باورم که مسعود، افغانستانی آزاد به‌دور از تسلط هیچ کشوری می‌خواست. امیدوارم پسرش ادامه راه پدرش باشد.برای ۹ سپتامبر، روز جان باختن احمد شاه‌مسعود در مرز تاجیکستان:(امیدوارم آنچه شاهد بوده‌ام باعث دلخوری دوستان افغانستانی و به‌خصوص دوستان تاجیکم نشود)

۱۷سال پیش اوایل سپتامبر شوهرم(که آن زمان اوایل آشنایی‌مان و قبل از ازدواج بود) از عراق به تاجیکستان فرستاده شد. من هم که چند‌ماهی را در ایران و تهران زیبا گذرانده بودم برای اولین‌بار راهی دوشنبه شدم، با ذوق و شوق، هیچ تصوری از این کشور نداشتم… در عنفوان جوانی و سر پرشور…

خیابان رودکی شهر دوشنبه با آن چنارهای بلند و تنومند و شیرینی زبان پارسی و غذای خوب و مردمی ‌بسیار مهربان که وقتی می‌فهمیدند ایرانی هستی، سر از پا نمی‌شناختند، ذوق سفر حتی کوتاه را دو‌صد چندان کرده بود…چندسالی بود که تعهد صلح بین گروه‌های مخالف دولت و رئیس‌جمهور رحمانف در تهران به امضا رسیده بود و مخالفین سلاح بر زمین گذاشته بودند(نمی‌دانم۹۷ یا ۹۸ به امضا رسید).

اما این وسط فقط یک گروه یا شاید فقط یک مخالف که خودش نیرو و اسلحه داشت، هنوز آشوب و کشت و کشتار داشت(اگر اشتباه نکنم و درست به یادم بیاید یکی از مراکز امپیوتیشن صلیب سرخ جهانی هم به رگبار بسته بودند). رئیس‌جمهور و حتی بسیاری از مردم ناراضی بودند و اسمش هم از قضا رحمان بود که فکر می‌کنم لقب رحمان‌ هیتلر داشت.

هفت سپتامبر دولت تاجیکستان این آقای رحمان را کشت و وضعیت بغرنجی اعلام شد(در دوشنبه یا خجند در خاطرم نیست). هنوز در شوک و اغتشاش و ناآرامی‌کشته‌شدن همین آدم بودند که خبر رسید شاه‌مسعود هم کشته شد. در همان خیابان رودکی زیبا که همه خارجی‌های دوشنبه زندگی می‌کردند، ما اقامتمان در خانه کوچکی بود، با حیاطی بسیار زیبا و درختان انگور و زردآلو و یک تپجان یا همان تخت تابستانی واقع در حیاط با آن سوزنی‌های رنگارنگ دست کار زنان کولاب و ورزاب. صدای جیغ‌ها و شیون‌های ناگهانی بود که از یکی از آن خانه‌های همسایه بلند شد…

تازه خبر دادند که اینجا در همین کوچه و همسایگی، خانه شاه‌مسعود بوده و هرچند که مبارزاتش در افغانستان، ولی محل رفت‌وآمدش به‌کل در تاجیکستان بوده است. من شاه‌مسعود را در حد اسم می‌شناختم. و همان ویدئوی معروف سخنرانی‌اش با اروپایی‌ها! هیچکس باور نمی‌کرد در آن خانه کوچه و خیابان رودکی رفت‌وآمد داشته!

ترس و اضطراب جنگ دوباره کل تاجیکستان را در برگرفته بود، چون شایعات بلند شد که طالبان دستور حمله به تاجیکستان را داده چون بر این باور است که تاجیکستان هم‌پیمان مسعود بوده است(آن زمان القاعده برای خوش‌خدمتی به همین طالب‌ها شاه‌مسعود را کشت، بعدها گفته شد توسط دوتونسی که بمب را در دوربین فیلمبرداری جاسازی کرده بودند).

البته حمله‌ای صورت نگرفت ولی خیانت ژنرال دوستم به مسعود بیش از پیش پررنگ شد. و دوروز بعد هم یازده سپتامبر و بقیه ماجراها که زندگی خیلی از ماها به کل تغییر مسیر داد، ویزاهای آمریکا لغو شد، یا تمدید نشد و خلاصه دنیا و آینده پیش چشم خیلی از ماها مه‌آلود!
من تا آن زمان افغانستان را نه دیده بودم و نه نظری داشتم.

بعدها از ۲۰۰۷ تا اواخر ۲۰۰۹ در آسیای میانه ماندیم و محل کار من به‌صورت فصلی در مرز ازبکستان و افغانستان بود و آن زمان آشنایی من شکل گرفت و بی‌شک خاطراتی فراموش‌نشدنی، با مردمانی بسیار مهربان و دوست‌داشتنی، بسیار خوش‌قلب؛ بیشترین شعر سعدی و حافظ را از افرادی که مثل پدربزرگ بودند، می‌شنیدم… هیچ‌وقت آن مزرعه‌های پنبه و قوزک‌های پنبه زیر نور ماه یادم نمی‌رود…

آن کودکان زیبا که همراه کل خانواده در پنبه‌چینی شرکت می‌کردند، آن رباب‌نوازی‌های دلنشین و صدهاخاطره خوش دیگر…. من هرگز آن زیبایی‌های پنج‌شیر و بند امیر را فراموش نمی‌کنم… هرگز شب‌های بی‌نظیر پامیر و خجند و خوروگ و بدخشان و… را با آن ناصرخسرو‌خوانی‌هایشان فراموش نمی‌کنم. دوستانم در آئین اسماعیلی بی‌نظیرترین لحظات را برایمان رقم زدند که فراموش نمی‌کنم.

به‌طور کلی سیاست اتحاد جماهیر شوروی در آسیای میانه انگار این بود که آنچنان قومیت‌ها را در پشت کوه‌ها و حصارهای سخت ازهم جدا سازد که بی‌شک نه از هم شناختی بهم بزنند نه تعامل و همزیستی به‌وجود آید. آنچنان مرزهای جغرافیایی صعب‌العبور است که به فکر مردم هم نرسد! این شده که تاجیک‌بودن و ازبک‌بودن و قرقیزبودن و… همیشه مسئله است…

بازهم در اینجا سعی می‌کنم که دست روی نقاط خیلی حساس دوستان و همزبانان اهل افغانستان و خصوصاً فارسی‌زبان نگذارم ولی در این مدت آنچه من دریافتم این است که افغانستان افرادی بسیار‌بسیار وفادار دارد، وفادار به قوم و قبیله خویش، وفادار به خاک و ایدئولوژی خویش، اما نه وفادار به وطن و کشور افغانستان در کل. هر قومی ‌می‌کوشد برتری قومی ‌خود را ثابت کند، با ایدئولوژی‌ای که حتی بر این برتری‌ها می‌افزاید.امیدوارم زمانی فرارسد که صلح بر این سرزمین زیبا و دوست‌داشتنی سایه‌ای پایدار افکند…

کدخبر: ۲۷۹۷۳۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر