بازتاب طوفانی حرفهای اردشیر زاهدی
روزنامه هفت صبح، کمالبردبار | حرفهای اردشیر زاهدی در برنامه بیبیسی فارسی ولولهای در فضای مجازی درست کرده است. در داخل اصولگرایان به استقبال حرفهای او رفتهاند و در خارج از کشور و در بین ایرانیان مهاجر هم گروهی به ستایش حرفهای این دیپلمات بازنشسته ۹۴ساله شتافتهاند.
حرفهای او در دفاع از حاکمیت ملی ایران، در ستایش از حاج قاسم سلیمانی و در مذمت ایرانیهایی که با پول دیگران به فعالیت علیه نظام ایران میپردازند بحث شیرین وطنپرستی را به میان کشیده است.
زاهدی بیشترین اتصال ممکن را به رژیم پهلوی داشته است. پسر سپهبد زاهدی است که عامل اصلی کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت ملی مصدق است. شوهر شهناز تنها دختر محمدرضا پهلوی بوده است یعنی داماد شاه. از آن سو دورهای وزیر امورخارجه شاه بوده و آخرین منصبش هم سفیر ایران در آمریکا ! روابط بسیار نزدیک با سیاستمدارهای آمریکایی مثل جانسون و نیکسون، دلباخته الیزابت تیلور و یک ماجرای عشقی نه چندان پررنگ و کلی داستانهای عاشقانه و رسوایی دیگر در آمریکا و تهران و در ضمن مشاور همیشگی و معتمد محمدرضا در سیاست خارجی.
شما کمتر کسی را پیدا میکنید که نامش تا این حد یادآور حکومت پهلوی باشد. اما وقتی در متون تاریخی میچرخید توصیفات دیگری نیز از او پیدا میکنید. حس وطندوستی که در ماجرای مخالفتش بر سر جدایی بحرین از ایران مشهور شده است،داستان جوانمردی ذاتیاش که مثلا سید حسین نصر برآن تاکید دارد و شجاعتش بر سر اعلام مواضع و دیدگاههای شخصیاش که موجب دلخوری و کدورت شدید هویدا (که مشهور به دوپهلو صحبت کردن و انداختن مسئولیتها به دوش دیگران بوده ) شده بود.
او در یک دهه گذشته و بهخصوص بعد از ماجرای انرژی هستهای، به دفاع از حق ایران برای داشتن انرژی هستهای پرداخت و تاکید بر اینکه آمریکا و اروپاییها حق ندارند برای ایران خط و مشی ترسیم کنند. حرفهای او به این لحاظ عجیب و شگفت بود که او نیازی به گفتن این سخنان نداشته است. در واقع به عنوان یک فراری از ایران، او قاعدتا بایستی مواضعی آکنده از کینه را به نمایش میگذاشت اما در عوض نوعی حس شرافت و غرور در وجود و سخنان این دیپلمات مهاجر موج میزند. او پریشب در گفتوگو با برنامهای دربی بی سی فارسی با غرور از ایران امروز حرف زد،آمارهایی از میزان تحصیلکردهها و پیشرفتهای زنان ارائه کرد و صادقانه گفت که :
* ایرانیهایی که در خارج میگویند بروید آنجا بمب بیندازید، به نظرم آنها دیگر ایرانی نیستند و شرافتشان را فروختند و از خارج پول میگیرند.
*من به قدرت ارتش ایران که برای مملکت خودش قسم خورده افتخار میکنم،آمریکاییها به سایرین میگویند شما تروریست هستید تروریست کسانی هستند که برخلاف قوانین ترور میکنند و بعد میگویند افتخار میکنیم که ترور کردیم.
* بگذارید هرکسی هرچیزی دلش میخواهد بگوید این سربازان و افسران و به بالا[فرماندهان] به قرآن و مملکتشان قسم خوردند و برای مملکتشان مقابل اسرائیل جنگیدند و از مملکتشان دفاع کردند.
* من به او[ قاسم سلیمانی] افتخار میکردم، افتخار میکنم و افتخار خواهم کرد، کسی که جان خودش را در راه مملکتش فدا کرد نه کسانی که خودشان را به پول فروختهاند.
* آینده ایران در اختیار کسانی است که اراده دارند و میتوانند خودشان دولت را بیاورند و ببرند و ما در خارج چنین حقی را نداریم.
* غلط میکنند کسانی که تغییر حکومت در ایران را عامل پیشرفت میدانند.
* آمریکا و شرکایش مانند اسرائیل و سعودی در برابر ایران به زانو درآمدند.آنها خلاف قانون سازمان ملل که خودشان در آن حضور دارند و در آنجا رای دادند عمل میکنند.
*** با انتشار حرفهای او موجی عجیب در فضای مجازی رخ داد و ترکیبهای شگفتانگیزی. مثلا مسعود بهنود پستی در ستایش ازحرفهای زاهدی گذاشت و عطا مهاجرانی پای آن کامنت گذاشت و تحسین کرد. در داخل کشور نیز جو عمومی استقبال بود اما بودند آدمهایی از هردو جناح و هر چند جناح که تلاش کردند ضرب حرفهای زاهدی را کم کنند. یکی بر بالا بودن سنش تاکید کرد،یکی او را تمام شده دانست،یکی توجه به حرفهای او را موجب تبلیغ بیبیسی و سربازهای ملکه دانست (آری این قدر بدسلیقه هم پیدا میشود) و گروهی دیگر که اشاره داشتند با عینکهای تک بعدی و ایدئولوژی زده نمیتوان از حرفهای زاهدی لذت برد و….
اما بحث وطن و وطنپرستی در کشور ما مسئله ای عجیب و پیچیده است. در ابتدای انقلاب برخی وطنپرستی را در مقابل و تضاد آرمانهای انقلاب بیان میکردند. بهخصوص بعد از ماجرای نهضت آزادی و جبهه ملی. ما که کودک و نوجوان بودیم در دبیرستان گوشمان پر بود از اینکه وطن پرستی احساس ممتازی نیست الزاما! برای همین سرود ای ایران رفت در لیست خاکستری و با اکراه پذیرفته میشد. این دوگانه ایدئولوژی در برابر وطن ذهن برخی از مسئولان را انباشته بود و حتی جنگ هشت ساله ما نیز این مسئله را تلطیف نکرد: وطن کجاست؟
شرایط ایران در یک دهه گذشته بحث وطن را دوباره به میان کشیده است. در جغرافیای منطقه که با رقبای بد دل و ریاکار دوره شدهایم ،ایرانی بودن معنای خودرا دوباره پیدا میکند. کشف این نکته که قدرتمند شدن این گربه بازیگوش به مذاق هیچ کشور و حکمرانی در جهان خوشایند نیست و این بارسنگین ایرانی بودن را دوچندان میکند. تنهایی دیپلماتیک این گربه شجاع همان چیزی است که فحوای کلام مغشوش پیرمرد مهاجر ۹۴ ساله را تشکیل میدهد. مسئله بغرنج و شیرین وطن ادامه خواهد یافت…