کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۵۰۰۲۷
تاریخ خبر:

اعترافات یک ذهن نه‌چندان خطرناک

روزنامه هفت صبح | به عنوان یک روزنامه‌نگار و کسی که در رسانه‌های عمومی می‌نویسد مجبورم که بخشی از علایقم را پنهان کنم. این کاری است که البته همه ما به شکل ناخودآگاه انجام می‌دهیم، حتی اگر روزنامه‌نگار هم نباشیم. مجبوریم که تصویرمان در چشم دیگری خیلی مشوش و مغشوش نشود.

اما در لیست علایق شخصی هرکس شما می‌توانید نکته‌های متفاوتی پیدا کنید. شخصا سعی کرده‌ام علایق اصلی‌ام به شکلی صادقانه در مطالبم منعکس شوند و این اعوجاج میان تصویر رسمی و تصویر واقعی خیلی زیاد نشود. برای همین می‌توانم با سرافرازی پلی‌لیست موبایلم یا فیلم‌های محبوبم را به بقیه نشان دهم. بااین‌حال شاید این چند اعتراف کوچک کمی بار ریاکاری احتمالی مرا سبک‌تر کند:

* یک: تن‌تن را در تمام کودکی‌ام به شکل مخفیانه می‌خواندم. مضامین استعماری و نژادپرستانه‌اش آن را از نگاه پدرم مضمون ساخته بود. اما بدجور شیرین و دلچسب بودند. نمی‌دانم از کی برای دخترم خواندنش را شروع کنم. قبل از اینکه طرفداران هری‌پاتر از من جلو بزنند.

* دو: سهم سگان شکاری را امیل زولا نوشته، اما خب برای من جزو کتاب‌هایی است که به شکل مخفیانه خواندم. به هزاران دلیل!

* سه: کلا علاقه خاصی به موسیقی پاپ ایرانی و انگلیسی و آمریکایی ندارم. امثال مایکل جکسون و مدونا و این‌طور اسم‌ها هیچوقت برای من جاذبه نداشتند (با احترام نسبت به طرفدارانشان)، اما در نوجوانی ترانه‌های اقبالی مرا هم سحر کرده بود. به‌خصوص آن ترانه روی فیلم دشنه: ‌ای که بی تو خودمو… لامصب هزاران خروار غم را به روی آدم آوار می‌کرد.

* چهار: بعضی ترانه‌های آن زوج مشهدی معاصر! سربسته بین خودمان باشد.
* پنج: در مورد ترانه‌ها و گروه‌های مشهور پاپ و راک هم سلیقه من از دیرباز مورد انتقاد دوستان هنرشناسم قرار داشته. بیتلز و دورز و پینک فلوید و بقیه رفقا را دوست نداشته و ندارم. اوضاعم با آبا بهتر است و چند خواننده نه‌چندان مشهور منزوی مثل کریس ریا یا آن خواننده و ترانه‌سرای دیوانه استرالیایی … یا کارهای تام ویتس عزیز. اما درمجموع وقتی حرف موسیقی پاپ و راک غربی به‌خصوص شمایل‌های مشهورشان می‌شود ترجیح می‌دهم سکوت کنم.

* شش: از یک دوره‌ای ترانه‌های استانبولی به شکلی ناجوانمردانه روی ذهن و روانم خانه کردند. من که از موسیقی پاپ ایران فراری بودم نمی‌دانم چرا به دام موسیقی استانبولی افتادم. حالا هم اگر فرصت بشود دور از چشم همراهان سختگیرم بدم نمی‌آید بختم را در شنیدن موسیقی پرهیجان کشور همسایه امتحان کنم. حتی در حد ابراهیم تاتلیس و ابرو گوندش و سزن آکسو. حتی!

* هفت: در مورد موسیقی عربی و هندی هم این‌گونه هستم. می‌توانم ساعت‌ها در یوتیوب به دنبال ترانه‌های کلاسیک عربی یا سی‌تارنوازی‌های اساتید هندی بگردم و عیشی تک‌نفره برای خودم ترتیب بدهم.

* هشت: از یک سنی متوجه شدم آگاتا کریستی‌خوانی چه تفریح اعجاب‌انگیزی است. هیچکدام از پلیسی‌نویس‌های مشهور نتوانستند لذت مشابهی را در بلندمدت تولید کنند. به‌خصوص کتاب مرگ راجر آکروید که واقعا حتی در مقیاس‌های ادبی شاهکار کاملی است.

* ۹: از فیلم‌های بزن‌بزن و چاک نوریس و ژان کلود ون‌دام و استیون سیگال هیچوقت لذت نبردم، اما کتمان نمی‌کنم که طرفدار سرسخت بروس لی بودم. برای دیدن فیلم‌هایش بی‌تابی می‌کردم؛ به‌خصوص اژدها وارد می‌شود و نبرد خارق‌العاده بروس لی با جان ساکسون در آن تالار آینه که در حافظه کودکی‌ام شفاف و واضح باقی مانده است. هرچند ارادتم به بروس لی مانع نشد که از صحنه‌ای که برد پیت در نقش یک بدلکار بروس لی را به شکلی تحقیرآمیز مغلوب کرد لذت نبرم! فیلم است دیگر.

* ۱۰: ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی را شاید ۱۰ بار دیده باشم و همیشه از آن لذت برده‌ام. در هربار دیدن منتظر صحنه‌های موردعلاقه‌ام هستم و اگر کسی را وادار کرده باشم که با من فیلم را ببیند، سرش را با توضیح شیرینی و شوخی‌های صحنه می‌برم. واقعا سرگرمی دلپذیری است.

* ۱۱: طرفدار فیلمفارسی نیستم و اصلا نوستالژی به این نوع سینما را درک نمی‌کنم. اما اعتراف می‌کنم یک فیلم از شاپور قریب را دو، سه‌باری دیده‌ام و به نظرم فیلم خوبی است! لامصب اسمش طوری است که شانسی برای آدم باقی نمی‌گذارد:‌ رقاصه شهر! حالا بازیگرهایش کی هستند:‌ ناصر ملک‌مطیعی و فروزان! با عرق شرم بر پیشانی‌ام باید بگویم فیلم تصویر دقیقی از مناسبات جنوب شهر تهران را ترسیم می‌کند، اما حالا لازم نیست بروید و فیلم را ببینید. ولش کنید!

* ۱۲: اعتراف می‌کنم که تحمل پرسونا ادیسه فضایی ۲۰۰۱ و آمارکورد و ساتریکون و گرترود و نوستالژیا و چشم‌اندازی در مه برایم بسیار سخت بوده. اعتراف می‌کنم که نتوانستم با پازولینی ارتباط بگیرم و هر فیلم ویسکونتی برایم به شکنجه‌ای تبدیل می‌شود.

* ۱۳: از طرفی مقابل دارک نایت و دارک نایت رایزز و مجموعه انتقامجویان (اونجرز) همیشه موضع داشته‌ام و واقعا فلسفه استقبال عمومی از آنها را درک نمی‌کنم و از سوی دیگر دارک من از سام ریمی را بسیار دوست دارم؛ فیلمی که ریمی در سال ۱۹۹۱ ساخته و لیام نیسون گمنام را به سینما شناساند. حتی فیلم بتمن علیه سوپرمن را هم متأسفانه دوست داشتم. اما درعوض هروقت مارول‌ها و ماجرای کاپیتان آمریکا و دکتر استرنج و ثور و آیرون‌من را می‌بینم به نظرم منتهای حماقت هستند. چطور بازیگرانی در این حد از اعتبار چنین نقش‌هایی را قبول می‌کنند؟

* ۱۴: اعتراف می‌کنم که فیلم نهنگ عنبر ۲ را دوست داشتم و به نظرم بامزه و حتی تیزهوشانه ساخته شده بود. اعتراف می‌کنم که از فیلم معکوس ساخته پولاد کیمیایی خوشم آمد و به نظرم کارش را خوب انجام داده بود.

* ۱۵: اعتراف می‌کنم که گوزنها،‌ رگبار، باشو غریبه کوچک،‌ جرم، رنگ خدا،‌ تنگنا و… را به‌هیچ‌وجه دوست ندارم و به نظرم فیلم‌های اشتباهی هستند. اعتراف می‌کنم که موقع دیدن روبان قرمز و گبه یک دل سیر خوابیده‌ام و هنوز این دوتا فیلم را در نسخه‌های کامل ندیده‌ام.

* ۱۶: اعتراف می‌کنم که از شنیدن کیفیت بعضی کارهای قدیمی امیر تتلو شگفت‌زده شدم و به نظرم چندتا ترانه بسیار خوب دارد که از بخش بزرگی از موسیقی پاپ فعلی ما قوی‌تر و قدرتمند‌تر است.

* ۱۷: اعتراف می‌کنم که بعضی فیلم‌ها را به‌خاطر بازیگرهایشان برای دیدن انتخاب می‌کنم؛ مثلا فیلم‌هایی که جورج کلونی، بیل مورای،‌‌ براد پیت،‌ کایرا نایتلی،‌ جولین مور و تام هنکس در آنها بازی کرده باشند. در میان قدیمی‌ها معمولا فیلمی از ادری هپبورن،‌ کری گرانت،‌ کاترین دونوو،‌ پل نیومن،‌ آنتونی هاپکینز، ‌هنری فاندا،‌ ایزابل هوپر،‌ کاترین هپبورن، ‌الیویا دو هاویلند و البته میشل فایفر از دستم درنرفته‌اند.

کدخبر: ۳۵۰۰۲۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر