آیا صادق هدایت تودهای بود؟
هدایت خودش را سیاسی نمیدانست اما میگفت همهمان بچه سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، سیاست با ما کار دارد .
* ۱۹ فروردین سالمرگ صادق هدایت نویسنده و روشنفکر نامدار بود. آثار هدایت بیش از دیگر نویسندگان ایرانی خوانده شده است. اما از جنبههای کمتر مورد التفات در زندگی هدایت، عقاید سیاسی اوست. همنشینی او با اعضای حزب توده باعث شده که برخی او را تودهای بدانند. اما آیا هدایت تودهای بود؟ آیا اعتبار ویژهای برای اتحاد شوروی قائل بود؟ آیا با پهلویها مخالف بود و با ایشان سرِ ستیز داشت؟ آیا اصلا صادق هدایت، سیاسی بود؟ هدایت خودش را سیاسی نمیدانست اما میگفت: «همهمان بچه سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، سیاست با ما کار دارد.»
* هدایت نویسنده بود. پس سانسور و سرکوب در دوران رضاشاه او را به ستوه آورده بود. دوست نزدیکش، بزرگ علوی، در این دوره گرفتار زندان شد. هدایت گرفتار زندان نشد اما در نهان، به استبداد رضاشاه میتاخت. بزرگ علوی سرخوردگی هدایت از زندگی را به نارضایتی او از وضعیت سیاسی ربط داده و درباره عصبانیت هدایت از حکومت پهلوی گفته:«علت اصلی سرخوردگیهای صادق هدایت، سرخوردگی از وضع ایران، از ظلم، از دیکتاتوری و استبداد بود. در آن زمان در سینماها وقتی فیلمی میخواست شروع بشود، سرود شاهنشاهی میزدند. هدایت در این مواقع میرفت توی مبال( توالت) و هیچوقت برای سرود بلند نشد و یا دیرتر به سالن میآمد. این درجه تنفر و بیزاری در وجود او بود.»
* بعد از سقوط رضاشاه، هدایت این نفرت را علنی هم نشان میداد. احسان طبری دوست دیگر او در اینباره نوشته: «صادق هدایت پس از سقوط رضاشاه، اسکناس همه را میگرفت و برای پدر شاخدار (رضاشاه) دو شاخ دیوآسا میکشید.» اردشیر آوانسیان دیگرعضو حزب توده گفته روزی هدایت را در کافهای دیده که با وسواس، اسکناسهای حقوقش را دانهبهدانه اینچنین نقاشی میکرده است:«سوزنی درآورد و چشمهای رضاشاه را سوراخ کرد، دوتا شاخ بالای سر کشید و سبیل چخماقی برایش درست کرد.»
* صادق هدایت کمونیست نبود اما از سلطنت پهلوی نفرت داشت. ضدفاشیسم هم بود. بنابراین عجیب نبود که با تشکیل حزب توده به آن متمایل شود. نه تنها هدایت بلکه بسیاری از روشنفکران ایرانی متمایل به حزب توده و هوادار شوروی بودند. برای آنها شوروی نمادی برای تغییر از ارزشهای کهن به جهانی نو در این سالها بود. هدایت حتی اخبار پیشروی روسها در جنگ جهانی دوم را تعقیب میکرد.
* آوانسیان به یاد دارد که شبی هدایت را مست در خیابان روزولت (مفتح) دیده و وقتی اخبار پیشروی روسها علیه آلمان را به هدایت داده، او گفته:«زنده باد اروس». علوی هم نوشته که هدایت میگفت بالاخره این روسها خواهند آمد و بساط پهلوی در ایران را برهم خواهند زد. احسان طبری علت علاقه هدایت به حزب توده را «نفرتش از خانواده پهلوی» دانسته است. شاید هم این علاقه به دلیل توانایی حزب توده در بسیج مردم بود. هدایت از مردم ایران ناامید بود.
* به گفته بزرگ علوی:«صادق هدایت از هرگونه کار سیاسی پرهیز میکرد. البته تمایلاتی به حزب توده داشت، اما آدم مستقلی بود و نمیتوانست افکار، احساسات و تمایلات خود را در دایرهای محدود بکند.» علاوه بر این همنشینیها، هدایت گاهی در روزنامههای حزب توده نیز مینوشت و آمد و شد او به انجمن فرهنگی ایران و شوروی نیز برقرار بود. اما صادق هدایت سالها قبل از خودکشی، از حزب توده و شوروی برید. آزمون سیاسی برای روشنفکران هوادار حزب توده از جمله هدایت خیلی زود پیش آمد.
با پایان جنگ جهانی دوم، ارتش شوروی از تخلیه شمال ایران از جمله آذربایجان خودداری کرد. با حمایت ارتش سرخ، تشکیلاتی با نام فرقه دموکرات در آذربایجان ایجاد شد. فرقه، پرچم اصلاحات به دست گرفته بود، و در عصر دلبستگی روشنفکران به شوروی، هدایت نیز مانند بخش بزرگی از روشنفکران مرکزنشین و نیروهای سیاسی چپگرا، فرقه را به دلیل برافراشتن پرچم اصلاحی در ایران میستود.
* امروز برابر با اسناد میدانیم فرقه دموکرات با دستور استالین و با هدف الحاق شمال ایران تشکیل شد و در نهایت روسها نابودی آن را وثیقه دریافت امتیاز نفت شمال کردند. محتوای نامههای هدایت به رفیقش شهیدنورایی درباره بحران آذربایجان موید عقاید اشتباه او در اینباره است. او در نامهای فرقه را امید اصلاح ایران میداند: «نهضت آذربایجان به هر جور و با هر قوه و به دست هرکس درست شده اقلا نهضت پیشرو است و اصلاحاتی که در آنجا کردهاند به درد باقی مملکت میخورد.»
* شعارهای افراطگرایانه قومی فرقه دموکرات با پشتگرمی شوروی میرفت که ایران را تجزیه کند اما صادق هدایت تلاشهای سیاستمداران ایرانی در شورای امنیت از جمله حسین علا نماینده ایران در سازمان ملل را برای شکایت از شوروی به دلیل اشغال شمال ایران، مسخره میکرد و در نامه به شهیدنورایی مینوشت: «آقای علاء نوکر شاه، برای وطنش به چُسناله افتاده». هدایت تصور نمیکرد که شوروی به دنبال تجزیه آذربایجان باشد و معتقد بود:
«دولت شوروی با آن همه ادعای انترناسیونالیستی و آزادیخواهانه و با داشتن آن منابع و سابقه آن جنگ ضدفاشیستی درخشان، نمیآید خودش را بدنام کند و آذربایجان ما را بخورد.» تصورات و توهمات صادق هدایت درباره آغاز اصلاحات مترقیانه - اول در تبریز و بعد در تهران - دوام چندانی نیافت. با تغییر شرایط جهانی، روسها فرقه را قربانی امتیاز نفت شمال ایران کردند. وقتی فرقه با خیانت شوروی سقوط کرد و حزب توده درصدد عادیسازی شرایط و تطهیر شوروی برآمد، هدایت متحول شد. صادق هدایت نویسنده بود و روشنفکر. بنابراین «حقیقت» برای او ارزشی بالاتر از سیاست و بازیهای آن داشت. پس برخلاف بسیاری دیگر از همعصرانش، رفاقت با تودهایها و خوشبینی به شوروی را کنار نهاد. بهتزده و عصبانی درباره ماجرای فرقه و پایانش نوشت:
«ما با خودمان گمان میکردیم که قصاص قبل از جنایت نباید کرد و در دنیا تغییرات و تحولاتی رخ داده که ممکن است قضایای دوره میرزا کوچکخان و شومیاتسکی دوباره تکرار نشود. از گند و کثافت چشم میپوشیدیم به امید اینکه تغییرات اساسی رخ خواهد داد و بارها با موجودات آزادیخواه مباحثه کرده بودم که اگر کفه منافع به طرف دیگر چربید چه میشود؟ آنها اطمینان میدادند و با ۱۹۹۹ دلیل ثابت میکردند که اینجا محور و مرکز ثقل و چشم و چراغ آزادیخواهان خاورمیانه است و چنین شکی جایز نیست. متأسفانه عروس تعریفی گوزو از آب درآمد، آنها را به کثیفترین طرزی دم چک داد و مچشان را باز کرد.»
* هدایت پس از این ماجراها مطلب مفصلی در معرفی نویسنده مورد علاقهاش فرانتس کافکا، نوشت و آنجا حسابی از خجالت تودهایها درآمد. در آن زمان، هواداران شوروی کافکا را نویسندهای غیرمنطقی و منحط، و عاملی ناسازگار با جامعهای مصمم برای ایجاد سوسیالیسم میدانستند و او را طرد میکردند. هدایت نیز پاسخشان را چنین داد: «کسانیکه برای کافکا چوب تکفیر بلند میکنند، مشاطههای لاشمرده هستند.»
* طبری در خاطراتش بریدن هدایت از تودهایها را به دلیل این دانسته که او نمیتوانسته «واقعبین» باشد! با این حال طبری تلاش کرد دل هدایت را به دست آورد. روزی در میدان توپخانه با او همقدم شد و از نوشته هدایت ابراز ناخرسندی نمود. بعد بحث فلسفی شروع کرد تا با شنیدن پاسخ هدایت، قهر او را بشکند. (انتخاب)