درباره ۶ فیلم مطرحی که در دسترس مخاطب ایرانی قرار گرفته

روزنامه هفت صبح| پاییز است و فصل رونق سینما و بعد از یک تابستان کم ثمر هرهفته یکی دوتا فیلم مهم عرضه میشود. این چند تا را داشته باشید تا ببینیم هفته دیگر سروکله کارهای اسکورسیزی و لینکلیتر و لانتیموس و مایکل مان هم پیدا میشود یا نه.
آدمکش ( دیوید فینچر)
وقتی گان گرل را میدیدم تا میانه فیلم چنان اسیر فضاسازیهای فینچر بودم که فراموش کردم در حال تماشای دستپخت یک نویسنده عوامپسند بر روی پرده هستم با همه گرهافکنیها و گرهگشاییهای مثلا شوکهکننده و در اصل احمقانه. در آدمکش هم این مشکل دوباره پیش میآید. مسحور سبک فینچر میشویم و فراموش میکنیم که در حال ورود همدلانه به دنیای یک آدمکش مزدور تبهکار هستیم که بیوقفه آدم میکشد و زندگی تباه خود را با آداب معابد شرقی و تهذیب نفس و اینجور خزعبلات دیگر، معنا داده است.
آدمکش مثل همه فیلمهای فینچر به لحاظ بصری شگفتانگیز است و یکی از بهترین زدوخوردهای سینما را در خود دارد (قابل مقایسه با نزاع اوما تورمن با آن زن رنگینپوست در ابتدای کیل بیل یک و زدوخورد در طنجه در بورن 3 و نبرد مت دیمون و آدام درایور در آخرین دوئل و چارلتون هستون و شوالیه رقیب در ال سید و پل نیومن و مامور مخفی آلمانی در پرده پاره) اما در نهایت روایتی همدلانه از یک جنایتکار است بدون هیچ انگیزه قابل فهم و اینجا هم البته اقتباسی از یک فیکشن پرفروش.
5/5 از10
اوپنهایمر(کریس نولان)
اوپنهایمر داستان عجیبترین پدیده قرن بیستم را به یک داستان کلاسیک اخلاقی درباره حسادت و خیانت تقلیل میدهد و دستمایه عذاب وجدان که بهنظر میرسید باید محرک اصلی ماجرای اوپنهایمر باشد به چند تصویر ساده و شاید پیش پاافتاده خلاصه میشود. مثل توهم گیر کردن پا در جسد زغال شده و موج انفجار در یک جلسه. جایی از فیلم از اوپنهایمر میپرسند که تو اعتقادت چیست؟ اصلا عقیدهای داری؟ خب در پایان فیلم و در قبال این حجم اطلاعات منتقل شده به ما، بازهم نمیتوانیم جواب این سوال را بدهیم. او همچنان موجودی گنگ و مبهم باقیمانده است.
نولان مثل همیشه از آفرینش کامل یک شخصیت باز میماند و خب در فیلمی که تماما درباره یک شخصیت مشهور است، این نقص کمی نیست. با این حال اوپنهایمر تماشایی است. داستان مفصل خود را با تمام پیچوخمهایش بهخوبی و با مهارت روایت میکند و با تکیه بر موسیقی ممتاز خود موفق میشود بیوگرافی یک فیزیکدان اتمی را به فیلمی بسیار پرفروش بدل کند.
رمز موفقیتش هم مشخص است. تبدیل لویی استراس به یک «یاگو» امروزی و نزدیک کردن شخصیت امیلی بلانت به یک لیدی مکبث خشمگین و فیلم اینگونه درام آخرالزمانی خود را به داستانی آشنا و پندآموز و سرگرمکننده بدل میسازد. با یک قطب شر قدرتمند. اوپنهایمر فیلم بدی نیست و برای من شخصا میرود پس از دانکرک (به عنوان بهترین فیلم نولان) قرار میگیرد.
6 از 10
زندگیهای گذشته
تصاویر زیبا و کارگردانی سنجیده فیلم، در روایت یک رابطه عاطفی که بیستوچهارسال به طول انجامیده، آن هم با دستمایه مهاجرت و زبان و تقدیر، بدون آنکه هیچ نقطه کانونی خاصی را به تصویر بکشد. هیچ صحنهای از فیلم از انتظارات و خاطرات ما فراتر نمیرود. هیچ دیالوگ متفاوتی شکل نمیگیرد و آشفتگی ایجاد نمیشود.
ما شاهد روایت یکنواختی در ژانر «دیت مووی» هستیم که مردان و زنانی سیوشش ساله درباره امکانات عاشقی خود همچون نوجوانان خیالبافی میکنند. فیلم بسیار چشمنواز است. مدتها بود تصاویری به این زیبایی ندیده بودم. اما راستش در دوران مکاشفه تلسکوپ جیمز وب از اعماق دنیا، این همه فوکوس خودمدارانه بر احساسات شخصی بیفایده و کمی کهنه به نظر میرسد.
5 از 10
تجزیه و تحلیل یک سقوط (ژوستین تریه)
تبدیل یک دادگاه جنایی به جلسات پیاپی روانکاوی و تقلیل پلیس و کارآگاهان به موجوداتی اضافی و انرژی گذاشتن قاضی و وکلا و شاهدین بر این مضمون که این زن و شوهر با هم اختلاف داشتهاند یا نه، به عنوان کلید تصمیم دادگاه در مورد قاتل بودن یا نبودن زن! ماهیت روایی فیلم همینقدر غیرعادی است.
اما کارگردان تلاش میکند که این اعوجاج روایی را با پناه بردن به سوژههای مرسوم درباره اغتشاش جنسی و همینطور دستمایههای کهن آن بخش از سینمای بولواری فرانسه (تعبیر تروفو) در مورد سانحه رانندگی و عذاب وجدان و پسر کم بینا پنهان کند. باور نکردنی است که این ملودرام دادگاهی که میتوانست یک سوپر اپرای پرتماشاگر باشد برنده نخل طلا شده است.
امتیاز فیلم برای من جدا از بازی فوقالعاده خانم ساندرا هولر، آشنایی با یک قطعه موسیقی زیبا در همان سکانسهای ابتدایی بود. کاری از گروه آلمانی.5 از 10
آستروید سیتی (وس اندرسون)
«آگی» با بازی جیسون شوارتزمن از صحنه فیلم بیرون میآید و به کارگردان میگوید من هیچی از این نمایش سر در نمیآورم. کارگردان با بازی آدرین برودی میگوید «اشکالی ندارد. روایت را ادامه بده.»این خلاصه وضعیتی است که فیلم به ما تحمیل میکند. داستان پشت صحنه سه مرد و سه زن در فضایی سیاه و سفید و داستان نمایشی که این گروه دستاندرکارش هستند و در اتمسفری رنگی و شاد و فانتزی روایت میشود (نام مردان خلاق گروه طنینی کلاسیک دارد:کنراد، اشتاین بک و شوبرت).
مردانی که درگیر مسئله زنان هستند. مرگ و طلاق و معشوقه بیقرار. مشخص است که درام اصلی فیلم در پشت صحنه و در فضای سیاه و سفید پیش میرود و ماجرای آدم فضاییها و نوجوانان نابغه و رابطه عکاس و هنرپیشه مکمل آن اتفاق پشت صحنه هستند. آستروید سیتی مستقیما عواطف شما را به کار میگیرد. با همان فرمولهای همیشگی اندرسون. ژستها و قابها و جملات مایل. همان تلاش برای به چنگ آوردن خلوص لحظهها که همواره در معرض اتهام ادایی بودن قرار میگیرد.نمیتوانم این توصیفات را ادامه بدهم. اما دلباخته این فیلم شدم و احساس میکنم این فانتزی به ظاهر بیسروته، به شکلی غریب ما را با مسئله فقدان و با مسئله دلباختگی مواجه میکند. از اینکه این متن اینقدر برخلاف انتظار نوشته شد متاسفم.
7/5 از 10
ماموریت غیرممکن
این یکی از پرآب و تابترین و پرحادثهترین فیلمهای این سری پرطرفدار است که در واقع پاسخ هالیوودیها به جیمزباند انگلیسیها محسوب میشود. تام کروز 61 ساله همچنان به عنوان مهمترین ستاره اکشن هالیوود جنب وجوش خاص خود را دارد (جالب است که هریسون فورد هشتاد ساله هم در پنجمین قسمت ایندیاناجونز امسال ظاهر شده بود).
مامور اتان هانت امسال به جز گروه همیشگیاش با چهار مامور زن زیبارو از نژادها و رنگهای مختلف در جبهههای متنوع دست و پنجه نرم میکند هرچند رقیب اصلیاش همچنان مردان بدذات همیشگی هستند. فیلم حادثهای یعنی جزئیات و خب ماموریت غیرممکن 7 ،گاه از زیر ردیف کردن و مقبول ساختن جزئیات فرار میکند و شکل و شمایل کمدی به خود میگیرد و بیشتر و بیشتر در چاه تبدیل به فیلمهای جیمزباندی میغلتد.
با این حال حاصل کار سرگرم کننده و پرهیجان است. حتی بهتر از نمونههای متاخر جیمزباند. و در سکانس قطار، شاهد ضرب شست قابل توجهی از گروه سازنده فیلم هستیم. امتیاز دیگر فیلم بحث هوش مصنوعی است. مضمون هوش مصنوعی این جا ابعاد غول آسایی به خود میگیرد و وظیفه حیرتزده کردن تماشاگر را به خوبی انجام میدهد و بالاخره مضمون فرعی« دوست داشته شدن» همچون میراثی قدیمی از هالیوود کلاسیک اینجا به شکلی ظریف ظاهر شده است. دختر جیب بری که از مهم بودن جان و زندگیاش برای دیگران شگفتزده شده. و این که بعد از سه ساعت و خردهای دقیقه تازه میفهمی این قسمت اول ماجرا بوده و باید یکی دوسال برای ادامه همین داستان منتظر بمانید.
Impossible 7 mission - 5 از ده