درباره روزی روزگاری مریخ، دهه نودیها، آسفالت و فوتبال

روزنامه هفت صبح| یک: قسمتهای هفدهم و هجدهم روزی روزگاری مریخ را خود پیمان قاسمخانی در نوشتنشان مشارکت داشته. شاید خود او ضعف روایت را در قسمتهای مختلف سریال مشاهده کرده بود که خودش پشت ماشین کیبورد نشسته است. مشکل روزی روزگاری مریخ بسامد اخلاق گرایانهای بود که در طول سریال شنیده میشد و موجب میشد تا روایت حتی در فاصله گرفتن مداوم از چارچوبهای معمول در نهایت به قالبهای قابل پیشبينی بازگردد.
مثلا مشخص بود که در قسمت شرطبندیهای موفق خانواده نیواکبری دست آخر باید تمام داشتههایشان را بازپسبدهند یا در قسمت انتخابات در نیو کرج اظهرمنالشمس بود که برنده نهایی شخصیت امیرژوله میشود. فرمولها کاملا آشکار بودند. و خب این بار پیمان داستانی را در دو قسمت پیش میبرد با حرکتی مداوم روی خطوط قرمز و تابوهای عرفی و داستانی پر از ریزهکاری و شوخیهای غافلگیر کننده و پایان درجه یک. این دو قسمت مثل یک فیلم سینمایی تمام و کمال و خودکفا بودند. کاش پیمان بیشتر دست به قلم شود.
دو: دختر 9سالهام داشت تعریف میکرد که سر یکی از کلاسهایشان به گروههای چهار نفره تقسیم شدهاند و هرگروه مشکل خاصی را پیدا میکرد و با معلمشان مطرح میکرد و معلم هم پاسخهای مشکل را با آنها درمیان میگذاشت. دخترم وقتی داشت ماجرا را تعریف میکرد به قسمت پاسخ معلم رسید و جملهاش را خیلی عادی اینگونه تمام کرد« اما ما موافق نبودیم».
این جمله را بدون هیچ تاکید و یا بار دراماتیک گفت: اما ما موافق نبودیم. یعنی چهارتا دختر بچه با پاسخ معلم برای حل مشکل مطرح شده موافق نبودند! و این خیلی هم طبیعی بوده است. یعنی خودشان را در سطح معلم ارزیابی کردهاند. راستش من خیلی در مورد افسانههایی که در مورد هوش و استعداد نسلهای جدید روایت میشود موافق نیستم و به نظرم مبالغه آمیز است و چه بسا نسلهای قبل عمیقتر و دقیقتر هم بودهاند.
اما آنچه مشخص است استفاده این نسلها از نوعی دیگر از معیارهای ارزشیابی است که برای نسلهای قبل قفل بوده است. هرچه در خاطراتم مرور میکنم نمیتوانم تصور کنم که در قالب یک بچه کلاس چهارمی به پاسخهای معلم در مورد یک مسئله حتی یک ذره شک کرده باشم. شک کردن و قبول نکردن جزو خصوصیات این نسل است. نسل دهه نودی.
سه: یکی دو سالي ميشد که اتوبان همت از حدفاصل خروجی اتوبان مدرس تا خروجی پاسداران از آسفالت نرم و جذابی برخوردار بود. پریشب دیدم در این مسیر در چندین نقطه آسفالت ور آمده و چین و چروک شده و طبله کرده است. به نظرم شهرداری باید پیمانکار مربوطه را مواخذه کند.
چهار: یک مجری تلویزیون آمریکا داشت از تیم فوتبال آمریکا انتقاد میکرد. البته بعد از بازی با انگلیس. میگفت آمریکا با انگلیس مساوی کرد. گفتم چرا انگلیس را شکست ندادیم، طرفدارهای فوتبال گفتند نه …نتیجه بدی نیست. آخه انگلیس تیم خوبی است. پرسیدم پس چه موقع تیم ما تیم خوبی میشود؟ چه موقع؟ سوال سادهدلانه و بسیار جالبی است. ما هم میتوانیم در ایران این سوال را مطرح کنیم. تا کی قرار است نقش سیاهی لشگر را در جامهای جهانی ایفا کنیم؟