کلید اسرار به روایت میری و رفقا

روزنامه هفت صبح، گروه تلویزیون| پرونده سریال «خسوف» هم در شبکه خانگی بسته شد. این سریال را مازیار میری به تهیهکنندگی همایون اسعدیان با فیلمنامه حسین ترابنژاد و اسعدیان در ۳۰ قسمت کارگردانی کرده است. سریال داستانی جذاب برای مخاطب عام داشت اما به دلیل کشدار بودن نتوانست «همه» را راضی کند. اوج ضعف سریال در قسمت آخر رقم خورد. در گزارش امروز، سرنوشت شخصیتهای اصلی را مرور کردهایم که چیزی است شبیه سریال ترکی «کلید اسرار» و سریال وطنی «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد.»
آتیه| مینو شریفی
دختری بود با انگیزه که قصد راهاندازی یک کافه گالری داشت. آرمان (سجاد بابایی) دلبسته او میشود؛ آن هم در حالی که با دخترعموی خود ( اسما با بازی المیرا دهقانی) قصد ازدواج دارد. آتیه سالها به گمان مرگ آرمان در ترکیه زندگی میکند. عجیب آنکه در دنیای تکنولوژی او خیلی دیر پی برد، آرمان زنده است! به ایران آمد تا انتقام بگیرد و فهمید مهراب (امین تارخ پدر اسما) مسبب سرنوشت تلخ اوست.
برای انتقام، تصمیم به ازدواج با او گرفت اما دختر مهراب با شنیدن این خبر، خودکشی کرد. در قسمت آخر، آتیه پی به ماجرا برد و به یک باره از دختری خشمگین و بیرحم تبدیل به انسانی مهربان شد. مهراب را بخشید و به ترکیه رفت تا زندگی خود را با دخترک دوست و همخانه خود در ترکیه ادامه دهد. همزمان حرفهایی در باب اینکه نباید از ابتدا وارد زندگی پسری که نامزد دارد میشد، شنیدیم!
آرمان| سجاد بابایی
با بازگشت آتیه، شعله عشق در دلش زبانه کشید. بر عمو (امین تارخ) شورید که چرا با زندگی او چنین کرده. صداقت آرمان برای آتیه هویدا شد اما آتیه بر تصمیم خود برای برهم زدن زندگی او باقی ماند. در قسمت آخر، آرمان بر سر آتیه فریاد زد که چرا تبدیل به موجودی مخوف شده. در نهایت هم به زندگیاش با اسما (المیر دهقانی) ادامه داد و بار دیگر خوشبختی برسر زندگی آنها سایه افکند.
مهراب| امین تارخ
مهیای یک زندگی به ظاهر جذاب با آتیه بود که دخترش با خودکشی کار را خراب کرد. همزمان شریکش (رضی) سر او کلاه گذاشت و خواهرزادهاش (علیرضا) او را تهدید به افشاگری به خاطر فساد مالی کرد و بخشی از اموال او را گرفت. مهراب وقتی فهمید آتیه از ایران رفته، دلشکسته در خیابان قدم زد و غرق در رویای از دست رفته شد. از دست دادن عشق و اموال و چهره غمبار مهراب، درس عبرتی است برای کسانی که رابطه دو دلداده را به هم میزنند و زندگیشان را براساس فساد مالی بنا مینهند!
رضی| علی عمرانی
او همان کسی است که سر شریک خود (مهراب) کلاه گذاشت و تصمیم داشت از ایران فرار کند. رضی هم آدم فاسدی (مالی و اخلاقی) است تا جایی که در قسمتهای نخست مشخص شد او برای رد گم کنی، دستور کشته شدن یک راننده را داده. برادر راننده به تحریک علیرضا، در قسمت آخر، رضی را در ماشین او گیر انداخت و خفهاش کرد. این هم عاقبت یک زندگی که بر پایه فساد بنا شده!
علیرضا | پوریا رحیمیسام
وقتی پی به نقشه شوم همسرش (سمیرا) برد، او را کتک زد؛ زندانیاش کرد و همه اموالش را از او گرفت. از آن طرف زمینه قتل رضی را فراهم کرد و سراغ دایی خود رفت و خواهان حق تضییع شده خانوادهاش شد. علیرضا، باورپذیرترین شخصیت «خسوف» است که در قسمت آخر سرنوشت او باسمهای نبود. تنها ایراد، دیالوگهایی است که درباره زد و بند دایی با مسئولان در دهانش گذاشته شد.
ریحانه|نیکآفرید سماواتی
گرفتار اعتیاد بود و پدرش (امین تارخ) را مقصر مرگ مادر میدانست. ریحانه در قسمت بیست و نهم وقتی شنید پدرش قصد ازدواج با آتیه را دارد خودکشی کرد. با این حال سقوط او از ساختمانی بلند منجر به مرگ نشد! خواستگارش در بیمارستان بالای سر او آمد و از موافقت پدر برای ازدواج گفت. این بخش از «خسوف» بیشترین انتقادها را به خود دیده.
ثمین| نسیم یعقوبی
به امید یک زندگی بهتر به تهران آمد و در دام دوست اینستاگرامی خود افتاد. او تبدیل به خردهفروش مواد مخدر شد و برای رسیدن به پول از هیچ کاری فروگذار نبود. در قسمت آخر طی یک نزاع، ضربهای برسر دوست اینستاگرامی خود زد؛ خون جاری شد و به قتل رسید.
سمیرا| پریا مجللی
بعد از انتقام همسر (علیرضا) از او، تصمیم گرفت باز هم وارد زندگی مردان متمول و متنفذ شود. سمیرا در واقع همان پرستوی عالم سیاست است که سریال هم با کلوزآپ او به پایان رسید. این یعنی چرخه فساد ادامه دارد؛ به همین اندازه باسمهای و شعاری!