وقتی نوستالژی اعراب گل میکند

روزنامه هفت صبح، مهسا مژدهی | درحالیکه خودکشی مردی در خیابانی در بیروت، بهخاطر گرسنگی لبنانیها را در شوک و اندوه فرو برده، یک ویدئوی دیگر و چند قطعه عکس از دهه هفتاد میلادی، از جهان عرب، توئیتر عربی را به تسخیر خود درآورده است.
ماجرا از این قرار بود که یک جوان لبنانی، تصویری از یک تاکسی را در بیروت منتشر کرد که به مقصد حلب، عمان، کویت و بغداد میرفت. این تاکسیها در روزگار پیش از جنگ از مرکز شهرهای بزرگ و در جادههای تاریکِ باریک حرکت کرده و با کمترین هزینه مردم عرب را بههم متصل میکردند. تقریبا تمام لبنانیها، سوریها و عراقیها میدانند که عبور از این مسیر با جادههایی در دل صحرا تا چه اندازه سخت است اما رویای بازگشت به جهانی که پیش از جنگ داخلی در لبنان داشتند، ذرهای آنها را رها نمیکند.
مردم عرب در شبکههای اجتماعی هزاران کامنت نوشتهاند که به آنها یادآوری میکند، زمانی در خاورمیانه برای خود کیا و بیایی داشتهاند. از دمشق برای ناهاری در آخر هفته به بیروت میرفتهاند و روز بعدش در کویت دوستی را ملاقات میکردند که با او برای صرف قهوهای در قاهره به راه میافتادند. آنها که از کشورهای آفریقایی میآیند، به جنگ و ویزا و سیاستهای ویرانگری لعنت میفرستند که دسترسی به یک مسیر ساحلی پرجنبوجوش و عربی را از آنها سلب کرده و آنها که در غرب آسیا ساکنند، دلشان برای گذراندن عصری در کشور همسایه برای تفریح یا شرکت در جلسات شعرخوانی و نشستن در قهوهخانههای یکدیگر، تنگ شده است.
*** اما چطور رویای اعراب نقش بر آب شد؟
عکسها نشان میدهند تا قبل از اینکه لبنان درگیر جنگ شود، سعودیها برای رقابت با ایران دست به هر کاری بزنند و صدام جنایاتش را در عراق کلید بزند، جهان عرب هرچند گرفتار دیکتاتورها بود، اما رونق دیگری داشت. برخی عقبتر میروند و جدایی بین ملتها را از چشم قرارداد سایکس پیکو در سال ۱۹۱۶ میبینند که عراق، سوریه، لبنان و فلسطین را از یکدیگر جدا کرد.
گروهی دیگر به لورنس عربستان بند میکنند که رویای داشتن خط آهنی در میان کشورهای عربی را به باد داد. راهآهن دمشق به مدینه در سال ۱۹۰۸ ساخته شده بود تا سفر از شام به مدینه را راحت کند و در مسیر در بسیاری از شهرهای عربی ایستگاه داشت. اما در طول جنگ اول جهانی، لورنس بخشی از این راهآهن را تخریب کرد و رویای سفر آسان و سریع را از عربها گرفت و حالا نفرین بسیاری از آنها پشت سر این مرد چشمآبی مرموز است.
ما دقیقا نمیدانیم که انشعاب و جدایی میان کشورها دقیقا از چه زمانی آغاز شد و صلح و آشتی و شبهای شوخ و شنگ عربی چطور جای خودش را به جنگ و اسلحه و دندان تیز کردن برای یکدیگر داد اما، میدانیم از میان تمام اسمهایی که روی تاکسیها نوشته میشدند، «عمان» تنها جایی است که جان سالم بهدر برده و بمباران نشده است.
بسیاری از اعراب اینروزها دوست دارند کشورشان نه با جنگ و فقر و تنش و تندروی، که با این سفرهای دوستانه درونمنطقهای، شبهای شعر، موسیقی عربی و غذاهای خوشطعم و ادبیات و داستانهای محشر نویسندگان عرب شناخته شود. بسیاری هنوز رویای احیای سرزمین «شام» را دارند و امیدوارند خط آهن حجاز یا چیزی شبیه آن هویتشان را بار دیگر به آنها بازگرداند. عربها عکس تاکسی بیروتی را بازنشر میکنند و از یکدیگر میپرسند: «آیا دوباره ممکن خواهد بود؟»