مجموعه گافهای قسمت ۱۳ سریال زیر خاکی

روزنامه هفت صبح، احمد رنجبر | جلیل سامان از معدود کارگردانهایی است که وقتی سراغ تاریخ معاصر میرود با وسواس عناصر و نشانههای تصویری هر دوره را در سریالش بازتاب میدهد. دقت او به اندازهای بالاست که از سریالهای «ارمغان تاریکی»،«پروانه» و «نفس» به عنوان نمونههای شاخص در فضاسازی یاد میشود. سریال تازه او یعنی «زیرخاکی» هم تا قسمت ۱۲ بدون نقص پیش رفت اما قسمت سیزدهم چند گاف اساسی داشت. گزارش امروز به مرور ایرادها و ابهامات چند قسمت اخیر اختصاص دارد.
*** مورد اول| موی فریبرز به یکباره کوتاه شد
ساواک فریبرز (پژمان جمشیدی) را آزاد میکند چون میداند او پیش غفور میرود (امید روحانی که نقشه گنج را به فریبرز داد). ساواک میخواهد با این تمهید به غفور که فعالیتهای ضد حکومتی دارد،برسد. فریبرز با حال خراب،وسایل حمام را برمیدارد و از خانه بیرون میزند. بعد از استحمام او را در حالی میبینیم که ریش خود را کوتاه کرده اما موی سر همچنان بلند است. او بلافاصله به خرابهای که نقشه گنج را پنهان کرده می رود؛ آن را برمیدارد و با غیظ تمام سراغ غفور میرود.
فریبرز مردی ساده است و نمیداند منظور غفور از نقشه گنج یک فعالیت ضد حکومتی بوده! تا اینجا یعنی در لحظه حضور فریبرز در خرابه،موهایش بلند است. نمای بعدی که در حال رفتن به سمت خانه غفور است اما موهایش کوتاه شده! میگویید او سر راه به آرایشگاه رفته؟ نه؛ چون از منطق داستان این گونه برمی آید که فریبرز دنبال کار اضافه نیست و همه تلاشش رسیدن به غفور و خالی کردن «دق و دلی» خود است. تازه، لباسش همانی است که در خرابه به تن داشت. منشی صحنه در رج زدن دچار اشتباه شده و کارگردان هم احتمالا فرصت اصلاح نداشته است.
*** مورد دوم | ایرانیت با رنگ آبی و سفید
فریبرز در حال وارد شدن به داخل حمام عمومی است. در بک گراند حمام، یک رشته ایرانیت دیده میشود که روی آن شعارهای انقلابی به چشم میخورد. کارگردان خواسته با این تمهید، فضای انقلابی آن زمان را تداعی کند. پنکوسیم که در ایران با نامهای ایرانیت ، اترنیت ، ایرانت ، فارسیت و آذریت هم شناخته میشود، از سالهای دور مورد استفاده بوده منتها استفاده اصلی از آن به عنوان پوششی برای ساختمانهای نیمه کاره یا رها شده، نبوده است.
آن زمان غالبا از فنس به عنوان حصاری برای املاک استفاده میشد. برای ساختمانها هم عمدتا داربست و گونی کاربرد داشت. نکته دیگر این که اگر هم ایرانیت مورد استفاده قرار میگرفت، رنگ نمیشد. ایده استفاده از رنگ آبی و سفید را شهرداری در دهه اخیر اجرایی کرده که متعلق به پویش «آسمان آبی» است.پس اگر فرض بر این باشد که در سال ۵۷ ایرانیت مورد استفاده بوده، حداقل گاف «زیرخاکی» رنگآمیزی ایرانیت است.
*** مورد سوم| تصاویر فلو بهجای فضاسازی
میزان سکانسهای خارجی سریالهای قبلی جلیل سامان به اندازهای زیاد بود که مخاطب خود را در فضای سالهای پیش از انقلاب حس میکرد. اصلا برگ برنده «ارمغان تاریکی»، «پروانه» و «نفس» به همین قدرت نمایی برمیگردد. تا اینجا حجم سکانسهای داخلی سریال «زیرخاکی» بیشتر بوده و کارگردان وارد چالش فضاسازی نشده است.
با این حال در قسمت سیزدهم هم که بخش عمدهای از داستان در بیرون روایت میشد، کارگردان تصاویر را فلو کرده بود. این اتفاق در سکانس طولانی حضور فریبرز و فرهاد (هادی حجازی فر) در ماشین رخ داد که بک گراند آن ها فلو بود.در نگاه اول، این یک تمهید معقول است اما وقتی بدانیم جلیل سامان پشت دوربین بوده، تبدیل به نقطه ضعف میشود. همه جذابیت کار سامان نشان دادن عناصر و المانهای واقعی است نه دور زدن تمهیدات جذاب.
*** مورد چهارم |شلختگی زمانی سریال
داستان سریال «زیرخاکی» سر صبر روایت میشود. تا جایی که چند قسمت از داستان به پیدا کردن گنج گذشت و بهرغم قصه کم ملات، به دلیل بازی خوب جمشیدی، صامتی و خیراندیش مورد توجه بود. در قسمت سیزدهم اما داستان به یکباره تند شد. فریبرز برای بار دوم به زندان افتاد و با کمترین فاصله گذاری انقلاب رخ داد. این در حالی است که بیننده عادت کرده بود، همه اتفاقها برایش درونی شود و مدتی با آن درگیر باشد. از قضا فصل تغییر حکومت، خمیر مایه لازم برای همراه کردن بیننده را داشت.