
هفت صبح، الهه کاکایی | در روزگاری که صحنه تئاتر بیش از هر زمان دیگری میان فشار اقتصاد، فرسودگی اجتماعی و عطش دیدهشدن دستوپا میزند، برخی آثار تلاش میکنند راهی دیگر را انتخاب کنند؛ مسیری که نه به دنبال جلبتوجه آنی است و نه در پی نسخهپیچیهای ساده. نمایش «خرگوش» از همین جنس تجربههاست؛ نمایشی که به جای فریاد، سکوت را انتخاب کرده و به جای نتیجهگیری، پرسش میکارد. گفتوگوی پیش رو با مجید آهنگران، کارگردان این اثر، تلاشی است برای ورود به جهان ذهنی او؛ جهانی که در آن تئاتر ابزار پاسخ نیست و میدان اندیشیدن است.

نقطه آغاز یک مسیر
آهنگران درباره نخستین جرقه شکلگیری «خرگوش» میگوید: «ابتدا چند متن مختلف مد نظر بود. دغدغه ذهنی من از پیش وجود داشت و دنبال متنی میگشتم که بتواند آن فضا را کامل کند. بعضی متنها با آن ذهنیت همخوانی نداشتند و بعضی دیگر به دلایل اجرایی امکان اجرا نداشتند. در نهایت تصمیم گرفتیم با نویسنده وارد یک مسیر اقتباسی شویم؛ دو متن آمریکایی و یک متن انگلیسی کنار هم قرار گرفتند و حاصل، نمایشی شد که امروز روی صحنه میبینید.»او تاکید میکند که برایش متن صرفا یک چارچوب اولیه بوده و آنچه اهمیت داشته، جهان ذهنی شکلگرفته پیرامون آن است؛ جهانی که بیشتر از روایت، به حالوهوا و زیست شخصیتها تکیه دارد.
میزانسن به مثابه امتداد روان شخصیتها
در پاسخ به این پرسش که میزانسنها از متن آمدهاند یا از روان شخصیتها، آهنگران مکثی میکند و توضیح میدهد: «میزانسنها از دل شخصیتها بیرون آمدند. برای من حرکت، سکون، فاصلهگذاری و حتی مکثها معنا دارند. تلاش کردم سکوت و فاصله میان آدمها همانقدر حرف بزند که دیالوگها. جهان امروز پر از صداست و شاید یکی از راههای حرف زدن، سکوت باشد.» این نگاه باعث شده «خرگوش» بیش از آنکه بر کنش بیرونی تکیه کند، به تنشهای درونی شخصیتها متکی باشد؛ تنشهایی که تماشاگر را وادار میکند به جای دنبال کردن داستانی خطی، وارد لایههای پنهانتر موقعیتها شود.

قضاوتی که به تماشاگر سپرده میشود
یکی از ویژگیهای شاخص نمایش، پرهیز از داوری مستقیم است. کارگردان در این باره میگوید: «از ابتدا تصمیم داشتم قضاوت را به تماشاگر بسپارم. علاقهای ندارم توضیح بدهم که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. کار من شبیه نقاشی است که اثرش را در گالری میگذارد و عقب میایستد. هر کس برداشت خودش را دارد و این تفاوت برداشتها برای من جذابترین بخش ماجراست.» به باور او، هنر زمانی زنده است که امکان خوانشهای متفاوت داشته باشد؛ وقتی مخاطب با تجربه زیسته خود به اثر معنا میدهد و آن را در ذهنش بازسازی میکند.
پرسشهایی که پس از پایان اجرا متولد میشوند
آهنگران میگوید بسیاری از پرسشهایی که پس از اجرا از سوی تماشاگران مطرح میشود، حتی در ذهن خودش هم وجود نداشته است: «بارها پیش آمده مخاطبی پرسشی مطرح کرده که خودم هنگام ساخت به آن فکر نکرده بودم. همین برایم لذتبخش است. دوست دارم نمایش بعد از خاموش شدن چراغها ادامه پیدا کند؛ در ذهن تماشاگر، در گفتوگوهای بعد از اجرا، در مسیر بازگشت به خانه.» او معتقد است نمایش موفق نمایشی است که تماشاگر را با قطعیت رها نکند؛ نمایشی که پرسش بسازد، نه پاسخ نهایی.
ریسک در تئاتر امروز؛ میان واقعیت و جسارت
در پاسخ به اینکه امروز چه چیزی اجرای یک اثر روانشناختی را به کاری پرریسک تبدیل میکند، آهنگران به شرایط اجتماعی اشاره میکند:«زیست امروز پر از فشار است. پرداختن به این فشارها روی صحنه جسارت میخواهد. بخشی از واقعیتهایی که امروز تجربه میکنیم، پیشتر امکان بیان نداشت. حالا فضا کمی تغییر کرده، ولی همچنان ورود به این حوزه ریسک دارد؛ هم برای خالق اثر و هم برای مخاطب.» او اضافه میکند که طرح مسائل انسانی، اگر با ظرافت انجام نشود، میتواند مخاطب را پس بزند؛ به همین دلیل مرز میان صداقت و آزار دادن بسیار باریک است.
تئاتر، ذهن تماشاگر و تجربهای فراتر از قصه
به باور آهنگران، تماشاگر امروز بیش از هر زمان دیگری آگاه است: «تماشاگر امروز میداند دنبال چه میگردد. گاهی قصه میخواهد، گاهی حس، گاهی تجربه. ممکن است بخواهد بخندد یا گریه کند یا حتی فقط مدتی از فشار روزمره فاصله بگیرد. هنر وقتی موفق است که این امکان را فراهم کند.» او تئاتر را شبیه تجربه بویایی میداند: مواجههای که میتواند سلیقه را تغییر دهد یا افق تازهای باز کند. همانطور که عطری ناآشنا ممکن است ناگهان دلنشین شود، یک اثر نمایشی هم میتواند نگاه مخاطب را دگرگون کند.
بحران، واقعیت معاصر و مسئولیت هنرمند
در پاسخ به این پرسش که آیا تئاتر امروز بازتابدهنده بحرانهای درونی انسان معاصر است، آهنگران با تامل میگوید:«انسان امروز درگیر بحرانهای متعددی است؛ اقتصادی، روانی، اجتماعی. تئاتر میتواند این وضعیت را بازتاب دهد، به شرطی که گرفتار شعار نشود. من شخصا تلاش میکنم طوری کار کنم که مخاطب همزمان با دیدن اثر، احساس خستگی نکند. مردم امروز خودشان درگیرند، حالشان خوب نیست. کار ما این نیست که فشار را بیشتر کنیم، شاید بتوانیم لحظهای مکث ایجاد کنیم.»
تئاتر، بقا و خلاقیت
از نگاه او، تئاتر امروز میان بقا و خلاقیت در نوسان است: «طبیعی است که هنرمند به فکر معیشت باشد. این واقعیت را نمیشود نادیده گرفت. با این حال، وقتی همهچیز فقط بر مدار فروش بچرخد، خطر از دست رفتن جوهره هنر وجود دارد. تعادل مهم است؛ اینکه هم مخاطب جذب شود، هم خلاقیت قربانی نشود.» به باور آهنگران، تماشاگر آگاه بهخوبی تفاوت میان اثری صادقانه و کاری صرفا مصرفی را تشخیص میدهد و همین تشخیص، مسیر آینده تئاتر را تعیین میکند.
سالنهای خصوصی؛ فرصت یا چالش
درباره نقش سالنهای خصوصی، او نگاهی چندلایه دارد:«برخی سالنها واقعا به جریانهای تازه میدان میدهند و امکان تجربه را فراهم میکنند. برخی دیگر بیشتر به سمت سلیقه بازار میروند. این تنوع بهخودیخود بد نیست. مهم این است که فضا برای انتخاب وجود داشته باشد و گروههای خلاق هم امکان دیده شدن پیدا کنند.»
تئاتر؛ آینه یا هشدار؟
وقتی بحث به نقش اجتماعی تئاتر میرسد، آهنگران با تامل پاسخ میدهد:«من بیشتر به آینه بودن تئاتر باور دارم تا هشدار دادن. هشدار زمانی معنا دارد که گوشی برای شنیدن وجود داشته باشد. شاید تئاتر بتواند تصویری نشان دهد، اما تغییر از جای دیگری آغاز میشود. برای من مهمتر این است که تئاتر صادق باشد؛ با خودش و با مخاطب.»
آخرین حرف برای تماشاگر
در پایان، لحن او صمیمیتر میشود:«من واقعا از مخاطبانی که در این شرایط اقتصادی بلیت میخرند و به سالن میآیند قدردانم. این کار سادهای نیست. اگر کسی بیاید و کار را دوست نداشته باشد هم برای من محترم است. حتی اگر نقد کند یا ناراضی بیرون برود. همین که وقت گذاشته و آمده، برای من ارزشمند است. تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که قدردان این همراهی هستم و تلاش میکنم هر بار صادقانهتر کار کنم.»






