سفر به دنیای باب اسفنجی، اختاپوس زندگی باب اسفنجی رو نابود میکنه!

اختاپوس در اپیزود Little Yellow Book مرز شرارت را رد میکند؛ او با خواندن دفترچه خاطرات باب اسفنجی در برابر جمع، زندگیاش را به نابودی میکشاند.
اختاپوس با وجود بد اخلاق بودنش شخصیت شروری نیست، منتها در اپیزود Little Yellow Book خطهای قرمز اخلاقی را رد میکند. او با خواندن دفترچه خاطرات باب اسفنجی در مقابل مردم، او را حسابی شرمنده و غمگین میکند و زندگی وی را به هم میزند.
اپیزود هفتم از فصل ۹ سریال SpongeBob SquarePants، یکی از تلخترین داستانهای تاریخ بیکینی باتم را تعریف میکند. در این داستان ما باب اسفنجی را در حالی مشاهده میکنیم که در مقابل همه مورد تحقیر قرار میگیرد و زندگیاش را تحت تاثیر قرار میدهد. همه چیز از جایی آغاز میشود که اختاپوس در محل کار و به خاطر نبود مشتری حوصلهاش سر میرود و تصمیم میگیرد استراحت کند. منتها قبل از اینکه کوچکترین فرصتی برای استراحت به دست آورد، سیل مشتریها به رستوران خرچنگی سرازیر میشود. اختاپوس به سراغ باب میرود که به جای کار کردن، درون یک بشکه پنهان شده و در حال خواندن دفترچه خاطرات خود است.
اختاپوس که در این باره حسابی کنجکاو شده، دفترچه خاطرات باب اسفنجی را پیدا میکند و در غیراخلاقیترین حالت ممکن، آن را در جمع و در مقابل مشتریها میخواند. در این دفترچه، اطلاعات شخصی باب نوشته شده که در بین آنها چیزهای عجیبی به چشم میخورد. برای مثال در آن نوشته شده باب هنگامی که پارچه چهار خانه میبیند ادای یک مرغ را در میآورد یا با لباس زیر شروع به خواندن سرود ملی بیکینی باتم میکند. خلاصه که عجیبترین جزئیات ممکن در این دفترچه وجود دارد.
هنگامی که مردم متوجه میشوند اطلاعات خوانده شده به دفترچه خاطرات باب مربوط است، حسابی ناراحت میشوند و اختاپوس را مقصر این مسئله میدانند. آقای خرچنگ هم به شکل قاطعانهای به اختاپوس دستور میدهد بهتر است خودش دست به کار شود و شخصا از باب اسفنجی عذرخواهی کند. منتها اختاپوس که زیاد قضیه را جدی نگرفته، حرف آقای خرچنگ را پشت گوش میاندازد و از رستوران خارج میشود. منتها او خبر ندارد که کار شرمآور وی، زندگی باب را به مردابی از غم فرو برده و در نتیجه، کل شهر اختاپوس را مقصر میدانند.

اختاپوس پس از اینکه خاطرات باب اسفنجی را در مقابل عموم میخواند، یک لحظه خوش به زندگی نمیبیند
پس از خروج از محل کار، اختاپوس تازه با پیامدهای کارش روبرو میشود. اول از همه او صفحه اول روزنامهها را میبیند که همگی از او بد نوشتهاند. هنگامی که سوار تاکسی میشود، راننده تاکسی او را میشناسد و به جای رفتن به سمت مقصد، او را از خانه دور میکند. تقریبا هر کسی که در خیابان او را میبیند با اختاپوس مانند یک مجرم رفتار میکند و به انتقاد از او میپردازد. حتی زمانی که به خانه میرسد، متوجه میشود مالک زمین خانهاش را از وی گرفته و باید پس از این، کارتون خواب شود. او حتی روی نیمکتهای پارک هم نمیتواند بخوابد و پلیسها به شناسایی و اذیت کردن وی میپردازند.
در نهایت اختاپوس که به سزای اعمالش خویش رسیده، تصمیم میگیرد اوضاع را با عذرخواهی از باب اسفنجی بهبود ببخشد و به زندگی عادی بازگردد. هنگامی که او عذرخواهی میکند باب به سرعت او را میبخشد و همه چیز را فراموش میکند. در ادامه مشخص میشود که باب از این موضوع تا حدی هم خوشحال شده، چرا که تصویر و اسم او در تیتر اول روزنامهها چاپ شدهاند. تازه دفترچه خاطراتی که اختاپوس آن را در مقابل جمع خوانده بود، دفترچه خاطرات کاری باب محسوب میشد. ظاهرا اگر او دفترچه خاطرات شخصیاش را میخواند، بلاهای بدتری بر سرش نازلمیشد.