هفت صبح، مرتضی کلیلی| برگی از تاریخ امروزمان را به کامیار فرزند فروغ فرخزاد اختصاص دادم؛ خب امروز مناسبت خاصی نداشتیم که درباره آن بنویسم. در آرشیو عکس‌هایم می‌گشتم که این عکس از پرویز شاپور و فروغ فرخزاد و فرزندشان کامیار توجه‌ام را به خودش جلب کرد. بد ندیدم یک خاطره‌بازی با این عکس و روزهای زندکی کامیار کنیم.

 

از او چه می‌دانیم؟


کامیار‌ حاصل عشق میان فروغ، شاعر پرآوازه ‌و پرویز شاپور، نویسنده و شاعر طنز‌پرداز بود؛ پرویز که عضو هیات تحریریه هفته‌نامه توفیق و ‌كارمند وزارت دارایی بود. کامران ‌ خرداد 1331 در محله امیریه تهران به دنیا می‌آید. ‌زمانی که ‌‌سه ساله بود، فروغ و پرویز از هم جدا شدند و او با خانواده پدری‌اش زندگی کرد؛ روزهای سخت جدایی که گفته می‌شود ‌‌فروغ هرگز اجازه دیدار با کامیار را نداشت تا زمانی که به سن تحصیل در دبیرستان فیروز البرز بهرام رسید.

 

خبر مرگ دلخراش فروغ


 از قضا کامیار در همین ‌دبیرستان بود که خبر مرگ دلخراش مادرش را از پدرش شنید. دقیقا ‌‌وقتی ‌‌كلاس نهم بود‌؛ حدودا 14 ساله. ‌خودش در این باره گفته بود: «‌‌پدر خبر تصادف و فوت مادرم فروغ را به من داد‌ اما مرا برای تشییع ‌جنازه و مراسمش نفرستاد جز یك‌بار كه ‌‌همراه با دوست پدرم آقای اردشیر محصص برای لحظاتی در مراسم فروغ حضور پیدا كردم؛ اما متاسفانه جزئیات را به خاطر ندارم.» 


البته کامیار یک بار هم به دیدار تلخش با فروغ در دوران دبیرستان اشاره می‌کند که با او وقتی قدم‌زنان به سمت خیابان جمهوری و کافه‌تریای خیابان حافظ می‌رفته، ‌‌فقط گریه‌های فروغ را به خاطر داشته و از او جدا شده و چیزی از حرف های او را به یاد نمی‌آورد.روزهای سختی که زیر نگاه سنگین اطرافیان و همکلاسی‌هایش گذشت وقتی که دنبال كشف رمز و راز رابطه عاشقانه فروغ ‌‌با ابراهیم گلستان بودند. همه اینها باعث رنجش خاطر ‌و ‌‌سكوت كامیار شده بود. کامیار که شعر می‌سرود و نقاشی می‌کرد و مجسمه می‌ساخت و ساز می‌زد و به ‌قول خودش موسیقی برایش تنها دستاویزی بود که با آن زهر زندگی را می‌گرفت.

 

تحصیل در لندن


 کامران بعد از گرفتن دیپلم به لندن رفت و ‌ به مدت هشت سال مشغول تحصیل در رشته نقاشی شد.‌ سال ‌ 1356 دو مجموعه شعر او به نام‌های «اتاقی در حومه‌ها» و «عشق یک مجسمه فلزی است و نورهای معطر طلایی» به چاپ می‌رسد. ‌‌کامران اواخر سال ۵۷ به ایران برمی‌گردد ‌و بین دهه 60 تا 70 چندین ‌ نمایشگاه نقاشی برگزار می‌کند ‌تا اینکه پدرش پرویز را ‌‌سال ۷۸ از ‌دست می‌دهد. پدری که از وقتی ‌‌ناخوش شد، کامران بیشتر وقتش را به مراقبت از او گذراند. ‌به گفته خودش‌، بعد از فوت پدر سه سالی در خانه عمه‌اش مهردخت ‌به او خیلی سخت گذشت.

 اندراحوالات کامیار


خاطرات جسته و گریخته کامیار؛ ‌صبح‌های زود در قیطریه ساز می‌زدم و بعضی وقت‌ها هم کسی رد می‌شد و پولی برایم می انداخت . دو بار رفتم ترکیه و سازم را هم بردم ولی یک بار که هوا تمام مدت بارانی بود، نوبت دوم هم معدن ریزش کرد و تعداد زیادی کارگر زیر آوار ماندند و چند روزی که آنجا بودم عزای عمومی اعلام شد! کتاب‌های پدرم تجدید چاپ می‌شود که پولش چشمگیر نیست. تا سال ۷۵ از آثار فروغ هم درآمدی داشتم تااینکه قانون ۳۰ساله به پایان رسید.

 

دوستان پدر و مادرم را می‌شناسم اما با هیچ کدام معاشرت ندارم. ‌‌بعد از فوت پدر همه وسایل مادرم و پدرم را از خانه ما بردند چون من آن موقع بیمار بودم. چرخ خیاطی و فرش فروغ و خیلی چیزهای دیگر و حتی یک وکالتنام ه از من گرفته بودند که خانه را هم از من بگیرند من هم حال خوشی نداشتم ولی رفتم و وکالتنامه را باطل کردم وگرنه خانه را هم از دست می دادم... نقاشی‌های پدرم را هم عمه‌ام صاحب شد. کتابخانه و تمام آرشیو‌هایم را خانواده عمه‌ام بردند.

 

کل زندگی من همان خانه پدری ام بود که به من رسید. از فروغ سوای دست‌نوشته شعرهایش، ‌چند تابلو از سهراب سپهری و محصص بود که خاله‌ام گلوریا صاحب شد و نمی‌دانم سر این وسایل بعد از فوتش چه آمد؟ ‌من نمی‌توانستم درست خط فروغ را بخوانم، گلوریا گفت می‌تواند خط فروغ را بخواند و من آنها را به همین خاطر به او دادم اما هیچ وقت برنگرداند، چشمش دنبال نامه‌های فروغ به پدرم هم بود که دیگر من هیچ چیزی از مادرم نداشته باشم. ‌یعنی شاید تنها یک عکس از فروغ میان خرت و پرت‌هایم که روی کاغذ کپی است، باقی مانده باشد.

 

درگذشت


سرانجام کامیار پس از یك دوره بیماری ریوی در سن ۶۶ سالگی ‌به مادرش فروغ پیوست و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.