ترجمه رمانی از نویسنده و وکیل آمریکایی در ایران
روزنامه هفت صبح، ترجمه فرشاد رضایی| هدر بندیکت ترل، رماننویس و وکیلی آمریکایی که برخی از رمانهای خود را با نام ماری بندیکت مینویسد، فارغالتحصیل دبیرستان پیتسبورگ و دانشکده حقوق بوستون است. او مدت ده سال در شهر نیویورک وکالت میکرد. موفقیت او با اولین رمانش باعث شد به طور تماموقت نویسندگی را برگزیند. کتاب «خدمتکار آقای کارنگی» که یکی از پرفروشترینهای یو اس ای تودی محسوب میشود، شما را با سیر تحول یکی از بزرگترین نیکوکاران آمریکا یعنی اندرو کارنگی آشنا میسازد.
تحول این شخصیت بزرگ تاریخی به دستان یک زن رقم میخورد، زن مهاجری که با هویت جعلی در منزل کارنگی مشغول به کار میشود و برای کارفرمای خود عشق و محبت به ارمغان میآورد. کلارا کلی آنطور که دیگران تصور میکنند نیست؛ او خدمتکار باتجربهای به شمار نمیآید که برای کار در یکی از بزرگترین خانههای پیتسبورگ استخدام شده باشد. او دختر کشاورزی فقیر است که نه جایی برای رفتن دارد و نه پولی در جیب.
شخصیت اصلی رمان «خدمتکار آقای کارنگی» همنام زنیست که گم شده و کلارا تصمیم دارد با دزدیدن هویت او، پول بازگشت به خانه را به دست بیاورد. کلارا با هویت جدید خود به خانه اندرو کارنگی راه مییابد. در این رمان کلارا پس از مدت کوتاهی موفق میشود اعتماد آقای کارنگی را به خود جلب کند اما چه میشود اگر تمام دروغهای این خدمتکار درباره گذشتهاش فاش شود؟ این رمان شما را با خود به قرن نوزدهم آمریکا میبرد و با یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ و عشق او آشنا میسازد؛
عشقی که زندگی او و بسیاری از انسانها را تغییر میدهد. کتاب «خدمتکار آقای کارنگی» عمیقاً انسانی و سرشار از شخصیتهای پیچیده و آسیبپذیر است و شما در نهایت تحقق رویای آمریکایی را توسط شخصیتهای داستان مشاهده میکنید. «خدمتکار آقای کارنگی» با ترجمه زهرا احمدی به تازگی از سوی انتشارات «مون» در ایران چاپ شده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با ماری بندیکت درباره این رمان، زنان تاریخساز و نقش آنان در کتب تاریخی دبیرستان.
درباره زنی از گذشته بگویید که از او در نوشتن الهام گرفتید.
در حالی که زنان تاریخساز بیشماری هستند که به من انگیزه میدهند و درک من از گذشته را شکل میدهند، افرادی که بیشتر از آنها الهام گرفتم اجداد خود من هستند؛ به ویژه افرادی که در قصههای مادربزرگها و خالههای بزرگ من شرح داده شدند. آنها از اجداد مهاجر با اراده و قوی من که فقط با تکیه بر خود برای موفقیت به این کشور وارد شدند، برای من تعریف کردند. آنها خانوادهام را وادار کردند با مهاجرانی که تحصیلاتی نداشتند، به حرفهایهای لیگ آیوی (لیگ مسابقات هاکی بین چند دانشگاه نیوانگلند) صعود کنند؛ البته مرحله به مرحله. در فیلم «خدمتکار آقای کارنگی» میبینیم که این زنان از کلارا کلی تأثیر گرفتند، زن مهاجر ایرلندی درخشان، اما بیسوادی که به خدمتکار بانو مارگارت کارنگی تبدیل میشود و رفته رفته باعث تغییر اندرو کارنگی از تاجری بیرحم به اولین نیکوکار و خالق کتابخانه رایگان جهان میشود و من احساس میکنم اجدادم هستند که هر روز مرا به جلو هل میدهند.
آنچه مینویسید چطور توصیف میکنید؟
تلاش میکنم از داستانهای گذشته، سرگذشت زنان برجستهای را که سهم آنها نسبتاً ناشناخته است، ماجراهای آنها اهمیت تاریخی دارند و مدرن هستند، پیدا کنم و آنها را مورد تحقیق قرار بدهم و درواقع به دنبال تغییر پیشفرضهای منفی جامعه درباره تواناییهای زنان هستم.
کتاب مورد علاقه شما در کودکی چه کتابی بود؟ مطلبی هست که زندگی شما را تغییر داده باشد؟
یکی هست. آن زمان عمه فوقالعاده خوبی داشتم، و یک استاد زبان انگلیسی که مصمم بود من دیدگاههای مختلف تاریخی را بشناسم. یک سال برای تولد من، کتاب «میستهای آوالون» اثر ماریون زیمر بردلی را به من هدیه داد. روایتهای زنانه و زنمحور این اثر از افسانههای معروف آرتوریان، چشم من را به دنیای پنهان داستانهای زنان باز کرد. از خودم پرسیدم «تاریخ» واقعاً چطور شکل گرفته است و مجذوب کشف داستانهای ناشناخته زنان در گذشته شدم. آن کتاب من را به سمت مسیر طولانی و پراهمیت نوشتن این کتابها هدایت کرد، گرچه در آن زمان نمیتوانستم این موضوع را تشخیص بدهم.
اگر میخواستید یک زن را از تاریخ انتخاب کنید تا در کتب دبیرستان قرار دهید، چه شخصی بود؟
صادقانه بگویم، هیچوقت یک نفر را نمیتوانستم انتخاب کنم. دوست داشتم دستکم هر بخش از برنامه درسی تاریخ دبیرستان یک زن برجسته را معرفی کند (اگر دستِ من بود، تعدادش را بالا میبردم.) در اینصورت دانشآموزان میتوانستند درک کنند که زنان در هر دوره نقشی اساسی داشتند و صدای همکاری و کمک آنها تا امروز همه جا میپیچید.
کتاب بعدی شما درباره چیست؟
بعد از «خدمتکار آقای کارنگی»، رمانی با عنوان «تنها زن در اتاق» نوشتم که ژانویه آینده منتشر میشود. این روایت در دهه ۱۹۳۰ در اتریش اتفاق افتاده و داستان یک زن جوان یهودی است که با ثروتمندترین مرد کشور ازدواج میکند، مردی که تولیدکننده مهمات جنگی است و اسلحههای موسولینی و هیتلر را تأمین میکند. وقتی کاراکتر من نه تنها استراتژی نظامی رایش سوم بلکه برنامههای وحشتناک مد نظر برای مردم یهود را میآموزد، به لندن فرار میکند، جایی که در امواجی از بازیگران، نویسندگان و کارگردانان یهودی که به هالیوود میروند غرق میشود.
خیلی سریع بازیگر میشود، اما با شنیدن رسوایی اتفاقات گذشته، از گناه نجاتیافتهها رنج میبرد؛ در واقع از اینکه تنها شخصی که آن زمان نجات داده، خودش بوده. او برای جبران، از اطلاعات محرمانه نظامی که در سفره شام همسر سابق خود آموخته بود، استفاده میکند تا سیستم تسلیحاتی فوقالعاده موثری ایجاد کند برای تحویل به نیروی دریایی برای استفاده در جنگ. اما از آنجا که او زن زیبایی است، پیشنهاد او را رد میکنند و فروش اوراق قرضه جنگی را به او میسپارند. این داستان، سرگذشت هیدی لامار است.
به نظر شما چه چیزی در تحقیق درباره زنان تاریخساز چالشبرانگیزتر یا هیجانانگیزتر است؟
از کودکی همیشه دوست داشتم ماشین زمان داشته باشم (هنوز هم میخواهم) و نزدیکترین چیزی که میتوانم پیدا کنم تحقیقات تاریخی است که با رمانهایم انجام میدهم به همین دلیل قطعاً هیجانانگیزترین قسمت این روند است. چالشبرانگیزترین جنبه تحقیق درباره زنان تاریخی این است که جهان، زندگی و انتخاب آنها را با لنز مدرن بررسی نمیکنم. باید به خودم یادآوری کنم که آنها را با لنزهای ساختهشده در زمان خودشان ببینم.
خودتان را مورخ میدانید؟
اگر یک مورخ، همان دانشجوی تاریخ تعریف شود، بله، کاملاً. از کودکی علاقه زیادی به فرو رفتن در گذشته داشتم و هرچه بزرگتر میشدم، حتی تصور میکردم که در مطالعه مداوم زمانهای تاریخی، ممکن است استاد یا باستانشناس بشوم. اما پس از وکالت طولانیمدت، فوقالعاده خوششانس هستم که روزهایم را در جمع زنان تاریخسازی که زندگی مهمی داشتند، میگذرانم و به کاوش و یادگیری دنیایی که در آن زندگی میکردند، میپردازم. چه چیزی میتواند از این بهتر باشد؟!
ممکن است چه کتاب، نمایش تلویزیونی یا فیلمی که دوست دارید، خوانندگان شما را به تعجب وادارد؟
برنامههای تاریخی را دوست دارم اما اخیراً، سراغ «گریس دیگر» و «تاج» رفتم. از طرفی طرفدار پر و پا قرص عنصر خیال، تعلیق و نمایشهای علمی و تخیلی هستم. عاشق سریال «چیزهای عجیب»، «بازی تاج و تخت»، «زن محترم» و «بالای دریاچه» هستم.
* برگرفته از نشریهکتابخانه عمومی لسآنجلس