کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۲۸۷۲۱
تاریخ خبر:

عباس دوران و آنچه از حمله به منطقه سبز بغداد نمی‌دانید

عباس دوران و آنچه از حمله به منطقه سبز بغداد نمی‌دانید

روزنامه هفت صبح، علی غفوری| تقریبا 41‌سال از زمانی که سرهنگ خلبان عباس دوران در ماموریت معروف خود در 30 تیر 1361 توانست با گذر از خطوط پدافندی عراق وارد بغداد شده و یک بمباران موفق در جنوب این شهر انجام دهد، می‌گذرد. ‌ اما دوران که بود و چرا این ماموریت این اندازه مهم بود؟

دوران متولد مهر 1329در شیراز، سال 1349 دیپلم خود را در این شهر گرفت و راهی خدمت سربازی شد . در سال 1351 وارد دانشکده خلبانی شد‌ . او پس از گذراندن دوره‌های مقدماتی برای تکمیل دورهای پیشرفته عازم آمریکا شد‌ و با دریافت نشان و گواهینامه خلبانی از دانشکده خلبانی پایگاه نیروی هوایی کلمبوس به ایران بازگشت و ‌‌در پایگاه هوایی همدان مشغول به خدمت شد. ‌

با پیروزی انقلاب در سال 57 و تغییر در ارکان نیروی هوایی، فرصت برای تصفیه‌حساب‌ها فرارسید و بدخواهان، صدها خلبان را به‌تدریج منزوی کردند.کودتای مشکوک نقاب نیز در تیر 1359 اوضاع را بدتر کرد و پایگاه سوم شکاری همدان در نوک اتهام قرار گرفت تا آنجا که خلبان‌های خوب این پایگاه نیز طعم تلخ بازخرید یا اخراج را چشیدند. دوران نیز از این قاعده مستثنا نبود اما با آغاز جنگ همه چیز تغییر کرد ‌.

‌جنگ آغاز می‌شود
دوران روز دوم جنگ با ورود به پایگاه همدان بلافاصله درخواست قرار گرفتن در جدول پروازهای سخت را کرد و در 3مهر مامور حمله به ستون‌های زرهی دشمن که از شمال بصره درحال ورود به خاک ایران بودند، می‌شود و این ماموریت را با دقت بالا انجام می‌دهد.‌ماه اول جنگ، دوران در کنار سایر خلبانان فانتوم پایگاه همدان سخت‌ترین ماموریت‌ها را انجام می‌دهند و برای فرار از دست موشک‌های دشمن و حتی توپ‌های زمین به هوا آنقدر پروازهای ارتفاع پایین انجام می‌دهد که به گفته شاهدان عینی و نفرات فنی، گاهی زیر هواپیمایش در اثر برخورد با نوک نخل‌ها و درختان منطقه جنوب سبز می‌شد!

با گذشت دو ماه از جنگ، دوران به بوشهر اعزام شد ‌.‌‌ شرکت در عملیات مروارید و نقش برجسته در غرق کردن شناورهای عراقی و… به تدریج از او شخصیتی مورد احترام برای فرماندهان و خلبانان ساخت و پس از 120 عملیات هوایی سخت برون‌مرزی و پشتیبانی نزدیک هوایی با دریافت درجه سرهنگ دومی از او خواسته شد تا دیگر در پروازهای برون مرزی شرکت نکند. در حقیقت خرداد 1361 فرماندهان بیشتر مایل بودند تا او ‌مدیریت کند تا پرواز ‌روی اهداف سخت. ‌

بر فراز بغداد
‌همه چیز از آنجا آغاز شد که پس از شکست عملیات رمضان در اوایل تیر 1361 صدام‌حسین با تبلیغات فراوان ‌ اعلام کرد که ارتش و سپاه ضعیف شده و دیر یا زود ایران برای یک صلح آماده می‌شود.او حتی برای بار چندم اعلام کرد که نیروی هوایی ایران به‌عنوان برگزیده‌ترین نیروی این کشور قادر نخواهد بود دیگر حمله موثری به شهرهای بزرگ عراق بکند و در همین راستا اعلام کرد ‌ بغداد آمادگی میزبانی برگزاری کنفرانس اجلاس سران غیر متعهد ‌را دارد.

در همین زمان دکتر علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه به آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت نامه‌ای نوشت و اعلام کرد «سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی می‌تواند روشن کند.» همین مکاتبه سبب شد تا نامه‌ای به دفتر فرمانده نیروی هوایی سرهنگ معین‌پور ارجاع شود و مقامات سیاسی از او بخواهند که به هر شکل ممکن ضعف پدافند عراق را نشان دهد. ‌‌ابتدا قرار شد این عملیات توسط 12 بمب‌افکن انجام شود اما فرماندهی نیرو که می‌دانست توان ضد‌هوایی عراق به شدت افزایش یافته، ترجیح داد تا این پرواز 2 فروندی انجام شود با یک پرواز ذخیره. برخی افسران ستاد از جمله سرهنگ علیرضا نمکی با این تصمیم موافق نبودند اما سرانجام دستور به فرمانده پایگاه همدان ابلاغ شد.

انتخاب‌ها چندان زیاد نبود؛ چرا‌که به اعتقاد فرماندهی‌، این عملیات «درصد بازگشت کمی داشت» بنابراین باید خلبانانی انتخاب می‌شدند که هم بسیار شجاع و هم بسیار نترس می‌بودند. سرتیپ سیاوش مشیری از فرماندهان با سابقه گردان‌های اف-4 در این باره می‌گوید: «زمانی که فرمانده شما را احضار می‌کند و کلمه 75 درصد احتمال عدم بازگشت را می‌گوید نفس شما به شماره می‌افتد.خلبان باهوش است و می‌فهمد فرمانده نخواسته بگوید بازگشتی در کار نیست.»

دستور صادر شده بود و فرمانده پایگاه با ناراحتی به‌دنبال انتخاب خلبان رفت.او از دوران مشورت خواست و دوران گفت نمی‌خواهم این ماموریت را به کسی واگذار کنم.بحث بالا گرفت و فرمانده گفت: تو اکنون یک سمبل شده‌ای و هر اتفاقی برای تو بیفتد ‌ روی روحیه بقیه اثر می‌گذارد اما دوران تصمیم خود را گرفته بود.قرار شد 5 خلبان دیگر را نیز خودش انتخاب کند.وقتی به سرگرد محمود اسکندری زنگ زد، یک پاسخ کوتاه شنید.«هر چی باشه».منتظر ادامه مکالمه هم نشد! ‌‌دوران به کاظمیان زنگ زد .مرد بی‌ادعا و کم‌حرف گردان‌های همدان. کاظمیان می‌گوید: از لحن عباس پی بردم که ماموریت عادی نیست.

در آنطرف اسکندری نیز در بین 3 کمک مورد علاقه‌اش جوانمردی‌، باقری و زمانی به باقری زنگ زد… اما شماره 3‌،اکبر توانگریان انتخاب شد. خلبان شجاع اصفهانی که از پایگاه بوشهر به همدان آمده بود. تا آخرین لحظات‌، مردانی نظیر نمکی و معاونت‌های عملیاتی سعی بر تغییر برنامه داشتند .

آنها می‌دانستند این عملیات جدا از تاثیر سیاسی مناسب منجر به از دست رفتن خلبان‌های خوب نیرو می‌شود اما فایده‌ای نداشت. خلبان‌ها صبح زود 30 تیر 1361 پی‌بردند که ‌روی کاغذ، هدف ماموریت پالایشگاه الدوره در جنوب بغداد است اما در عمل هدف آنها «روشن شدن آژیرها» در پایتخت عراق است. فرمانده پایگاه در آخرین دیدار با خلبانان با ناراحتی به آنها گفت :ممکنه امکان بازگشت خیلی کم باشه. دوران و اسکندری هم با یک زهر خندی گفته بودند «مگه قراره برگردیم؟»

دوران هنگام قرار گرفتن بر باند پی به ‌یک اشکال کوچک در سامانه مکانیابی فانتوم برد اما ‌به کاظمیان گفت، اگر دو فروند دیگر بدون مشکل بودند انصراف می‌دهیم در غیر این صورت با همین مشکل پرواز را لغو نمی‌کنیم.‌ ‌دو خلبان با سرعت بالا وارد خاک عراق شده و با گرفتن سمت جنوب غرب از استان ایلام وارد خاک دشمن شدند.

ستوان یکم جعفری افسر فاشا می‌گوید ما می‌دیدیم چگونه پدافندهای موشکی دشمن یکی یکی فعال و مسلح می‌شوند و معلوم بود ماموریت لو رفته.‌ دو فانتوم با گذر از زاگرس ارتفاع کم کرده و به میان دشت افتادند اما از همان ابتدای ورود، پدافند عراق غرش خود را شروع کرد و رادارها آنها را گرفتند.اسکندری سکوت رادیویی را شکست. «عباس رادارهای ما را گرفته‌اند ارتفاع‌رو کم کن» دوران نیز با ناراحتی گفت زیر خاک که نمی‌تونم برم. ‌

دو خلبان جلو تمام تلاش‌شان را برای خروج از جنوب بغداد کردند و به دلیل ارتفاع بسیار کم، توپ‌های عراقی نتوانستند به آنها صدمه‌ای بز‌نند .دو خلبان از 70 کیلومتری بغداد گذشته و به سمت هدف رفتند. پالایشگاه الدوره. اما اینجا بود که دو اتفاق افتاد. یک‌ اینکه پایگاه‌های حبانیه و کوت یا عبید جراح میگهای 23 و میراژهای تازه از زرورق درآمده را به سمت 4 خلبان فرستادند و دوم آنکه پدافند بغداد مطمئن شد که دو خلبان قصد دارند که بغداد را نیز ناامن جلوه دهند. بنابراین بیش از 100 سامانه پدافندی دشمن فعال شدند.

در آن سو میراژهای کوت و میگ‌های 23 حبانیه بیشترین فرصت را برای به دام انداختن فانتوم‌های جسور داشتند اما چون می‌دانستند پدافند به سمت هر جنبنده‌ای شلیک می‌کند جرات نزدیک شدن به جنوب شهر را نیافتند و موشک‌ها نیز به دلیل ارتفاع بسیار پایین دو خلبان به اصطلاح مسلح نشدند . مجددا صدای سامانه‌های هشدار بلند شد و نه‌تنها موشک‌های سام بی‌هدف به سمت دو خلبان شلیک شدند بلکه توپ‌ها‌، یک دیوار آتش وحشتناک در پیش روی آنها ایجاد کردند.اینجا بود که باقری و اسکندری برای آخرین بار دوران و کاظمیان را دیدند.اسکندری کمترین نقطه تمرکز آتش را انتخاب کرد و از همان شکاف سعی کرد از جنوب بغداد گذر کند.باقری می‌گوید حداقل 20 گلوله توپ به زیر هواپیما خورد.

دو موشک به انتهای هواپیما برخورد کرده ‌و هر دو موتور صدمه جدی دیدند.کاظمیان می‌دانست همه چیز تمام است.‌ موشک‌های سام یکی پس از دیگری به سمت آنها شلیک می‌شدند.دوران ناامیدانه به اسکندری گفت ما‌رو زدن‌. اسکندری سعی کرد دلداری بدهد. «ما‌رو هم زدن ادامه بدین.»

دوران ناامیدانه گفت هواپیما آتش گرفته‌…اسکندری با ناراحتی گفت خودت می‌دانی ‌اما ادامه بده. کاظمی می‌گوید: دوران روز قبل گفته بود من اجکت نمی‌کنم اگر سقوط کردیم تو اجکت کن. کاظمیان در همین حال به عباس گفت شانسی نداریم. اجکت کنیم. عباس با عصبانیت گفت:‌ بهت گفتم تو بپر من نمی‌پرم. ‌تلاش برای قانع کردن دوران، گم نکردن دسته اجکت، هواپیمای آتش گرفته‌، دور موتورهایی که به حداقل رسیده بودند و بغدادی که یک پارچه آتش شده بود ‌‌… همه چیز مانند یک فیلم در دور کند بود.

در آن سو اسکندری از شمال کوت در حال گذر از مرز بود که برای آخرین بار فریاد زد عباس صدای من‌رو می‌شنوی‌؟ او چند دقیقه قبل در آن روز غم‌انگیز در حالی که در آینه هواپیمایش شعله‌های یک شکاری را از دور می‌دید به باقری که نیمه بیهوش بود گفت: تمام شد.او به سختی خود را به پایگاه رساند. کاظمیان آخرین ثانیه‌ها را اینطور به خاطر می‌آورد ناگهان همه چیز بر‌هم خورد و با شدت از هواپیما به بیرون پرتاب شدم.

آنگونه که بعدها مشخص شد دوران با کشاندن هواپیمای خود به مرکز بغداد و منطقه سبز در نزدیکی هتل‌های بین‌المللی بغداد حماسه آفرید و عملا شهر را نا‌امن نشان داد.اجلاس به دهلی انتقال یافت و پرواز معروف بغداد، با یک شهید یک آزاده و یک جانباز، همان 75 درصد مورد نظر فرماندهان شد.اگر‌چه این پرواز در هدف سیاسی خود موفق بود اما در نیروی هوایی به ویژه پایگاه همدان هیچ کس خوشحال نبود.اسکندری هواپیمای پاره پاره خود را به پایگاه هوانیروز رساند و با چهره غم‌آلود ‌ روی پله‌های هواپیما نشست. آن روز نیروی هوایی پسر بی‌ادعا و تک خال خود را از دست داد.

برای دوران مراسمی در خور یک قهرمان گرفتند اما دل فرماندهان و افسران نیرو نظیر نمکی‌،‌ خون‌ بود. نمکی هنوز نیز معتقد است :این پرواز از همان ابتدا اشتباه بود.باقری نیز می‌گوید اگر مجبور نبودیم از جنوب بغداد برگردیم اینطور نمی‌شد. باید پس از زدن الدوره به سمت جنوب می‌رفتیم نه جنوب شرقی .

کدخبر: ۵۲۸۷۲۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر