نگاهی به پنج عضو خانواده رسولاف؛ از بانکدار مشهور تا کارگردان و سرمایهگذار گردشگری
محمد و جلال و احسان و بقیه خانواده
هفت صبح| این اولین بار نبود که یک حکم قضایی برای محمد رسولاف صادر میشد. او پیش از این، دو بار مدت کوتاهی حکم خود را در زندان گذرانده و آزاد شده بود. این بار اما یک محکومیت 5ساله پیشرو داشت که خبر آن هفته قبل اطلاعرسانی شد. چند روز پیش خود این کارگردان ویدئویی منتشر کرد که نشان میداد از کشور خارج شده.
همه اینها را روایت کردیم تا بگوییم بیایید به این بهانه به زندگی محمد و خاندان رسولافها نگاهی کنیم. خانوادهای بزرگ در شیراز که هر کدام در سینما، موسیقی و بازارهای مالی یک نماینده دارند.
محمد رسولاف:
او سال 1351، در یک خانواده فرهنگی شیرازی به دنیا آمده. از مضمون فیلمهایش هم میشود فهمید در دانشگاه جامعهشناسی خوانده؛ برای همین رسولاف را به عنوان سینماگر اجتماعی میشناسند. فیلم «دختری با کفشهای کتانی» در 26سالگی اولین تجربه جدی او در سینما بوده که در آن به عنوان دستیار کارگردان نقش داشته است. اولین فیلم مستند بلندش را دو سال بعد، در سال 1379 میسازد. جشنواره فجر به این جوان 29ساله روی خوش نشان میدهد و سرعت رسولاف در کار بیشتر میشود. ابتدا «جزیره آهنی» را میسازد. سپس نوبت به «کشتزارهای سپید» میرسد و در ادامه « به امید دیدار»، «دستنوشتهها نمیسوزند»، «لرد» و « شیطان وجود ندارد» را کارگردانی میکند.
اگر این فیلمها را نمیشناسید، به این خاطر است که اغلب آنها مجوز اکران نگرفتهاند. «دانه انجیر مقدس» فیلم جدید او بود که احتمالا منجر به صدور حکم جدید او شده است. او اولین بار سال 1389 با جعفر پناهی همپرونده بود. به اتهام ساخت یک فیلم زیرزمینی . به خاطر این پرونده مدتی اجازه خروج از کشور نداشت. سال 1398، محکوم به یک سال زندان شد که همزمان بود با شیوع کرونا و آزادی برخی از زندانیان از جمله آقای کارگردان. بار بعد سال 1401 بازداشت شد که علت آن به نوشتن یک نامه معروف با امضای چند هنرمند دیگر برمیگشت. او 7ماه زندان بود و دوباره بیرون آمد. در اعتراضهای سال 1401، پرونده قضایی جدیدی برای او باز و در فرایند آن محکوم به هشت سال زندان شد که 5سال از آن میتوانست اجرا شود. رسولاف قبل از اجرای حکم از کشور خارج شد و احتمالا همین امروز و فردا برای اکران آخرین فیلم خود در جشنواره فیلم کن به فرانسه برسد.
جلال رسولاف:
روزنامه فرهیختگان نوشته که جلال عموی محمد رسولاف است اما برخی میگویند این دو برادر هستند. جلال متولد دهه 30 شمسی است. او ابتدا ساکن شیراز بود اما سال 1376 به تهران آمد و تا سال 1398 روی صندلی مدیر عاملی 5 بانک مختلف نشست. اول بانک کشاورزی بعد اقتصاد نوین سپس بانک دی، چهارمین بار بانک تات و در نهایت تا سال 1398 بانک آینده. او در بانک آینده پروژه جنجالی و غولآسای مجتمع تجاری ایران مال را پیش برد. او مدتی استاد دانشگاه بوده، یک کتاب تالیفی دارد و سال 1396 یک شرکت هنری تاسیس کرده که امروز عضو هیاتمدیره آن است. صفحه کدال این شرکت که برای سرمایهگذاری در آثار سینمایی تاسیس شده بود، نشان میدهد که اوضاع آنقدرها هم خوب پیش نرفته و سال 1402، نسبت به یک سال قبل، 21درصد ضرر کردهاند.
احسان رسول اف:
احسان فرزند جلال رسولاف است. او عملا از سال 1389، به عنوان تهیهکننده وارد سینما شده اما از آثار مهمی که در عمر سینماییاش میتوان به آن اشاره کرد، تهیهکنندگی فیلم «بمب، یک عاشقانه» به همراه پیمان معادی بوده که سال 1396 تولید شد. قبل از این تهیهکننده فیلم «دوئت» بود که در آن نگار جواهریان، هدیه تهرانی و علی مصفا همبازی بودند. حوزه فعالیت او فقط محدود به هنر نیست. برای مثال کارفرمای پروژه «اقامتگاه بومگردی ماجرا» در جزیره هرمز هم بوده. این اقامتگاه در زمان افتتاح با انتقادهای زیادی روبهرو شد که عمده آنها معطوف به موضوعات زیستمحیطی، اقتصادی و اجتماعی میشد.
او برادری به نام محسن (جانباخته حادثه سقوط هواپیمای قرقیزستان) داشته که سال 88 یک گالری به نام او در خیابان ظفر تهران تاسیس میکند. این گالری تا همین سال پیش هدف انتقاد دو گروه از افراد بود. اول گروهی از هنرمندان و سپس محافظهکاران دست راستی. فشار گروه دوم به اینجا رسید که «محسن» نهایتا خردادماه سال پیش بسته شد. افرادی مانند باربد گلشیری (هنرمند و فرزند هوشنگ گلشیری) میگفتند صورت مالی، منابع درآمدی و دخلوخرج گالری محسن نامشخص و به ادعای آنها، آلوده به رانت است. آنها همین کنایه را هم به مجموعه بومگردی «ماجرا» وارد میکردند. از آن طرف رسانه اصولگرای مشرق به یک شکل دیگر، گالری محسن را هدف میگرفت. این سایت در دو گزارش ادعا میکرد که «سرویس اطلاعاتی دشمن» در گالری و مجموعههای رسولاف نفوذ داشته. منظور مشرق همان هلدینگی است که بالاتر به آن اشاره کردیم و گفتیم احتمالا به دلیل رکود بازار هنر امکان سرمایهگذاری و افزایش سود نداشته.
در راستای گزارشهای مشرق، مدتی هم چند کاربر شبکه ایکس آثار به نمایش درآمده در گالری «محسن» را منتشر کردند و مینوشتند که «کار گالری محسن ترویج فرهنگ غیرایرانی و اسلامی است». خلاصه اینکه عمر گالری به تابستان سال 1402 نکشید. رسانه اصولگرای مشرقنیوز بهمنماه دو سال پیش در دوران اعتراضها با تیتر «شاه مهره تامین مالی پروژههای ضدامنیتی در حوزه هنر کیست؟»، یادداشتی علیه احسان رسولاف منتشر کرده بود.
احسان 10سال پیش هم یک موسسه فرهنگی دیگر ثبت کرده بود که میخواست میز مشترکی بین هنرمندان ایرانی و خارجی باشد. از صفحه توئیتر «کوشک رزیدنسی» پیدا است که گاهی هنرمندانی را به ایران دعوت و سلسله نشستهایی با سخنرانی آرتیستهای خارجی برگزار میکرد. مرداد سال 1400 به دنبال گزارش مشرق این موسسه هم تعطیل شد و قوهقضائیه اعلام کرد این مرکز با سفارتخانههای مختلف ارتباط داشته و به همینخاطر پلمب شده. بخش دیگر فعالیتهای احسان تهیهکنندگی آلبومهای موسیقی است. مثلا اولین آلبوم گروه «داماهی» در شهریورماه ۱۳۹۴، به تهیهکنندگی این عضو خاندان رسولاف به بازار آمده. رسولاف با بمرانیها هم کار کرده و تهیه کننده آلبوم «نشستن و رفتن پیوسته» و «سیزدهچهل» این گروه موسیقی هم بوده است.
محسن رسولاف:
سوم شهریور سال 1387 هواپیمایی، قرقیزستان را به مقصد فرودگاه امام خمینی ترک کرده بود که کمی بعد در ساعت ۲۰:۳۰ سقوط کرد. نام یکی از مسافران این هواپیما محسن بود. محسن رسولاف عکاس و کاریکاتوریست 25ساله که برای انجام یک پروژه عکاسی مستند به قرقیزستان رفته بود. او با وجود سنوسال کم در پشت صحنه فیلمهای «آتش سبز» به کارگردانی محمدرضا اصلانی و «لالاییها» به کارگردانی منیژه حکمت به عنوان عکاس حضور داشت. قبل از همه اینها، محسن برای تحصیل به انگلیس رفته بود و آنجا وبلاگنویسی و طراحی میکرد. کمی بعد به ایران برگشت و عکاسی را شروع کرد. از آخرین فعالیتهای هنریاش این بود که نقش کوتاهی هم در یک انیمیشن سینمایی بلند به همراه مهران مدیری داشت.
حامد رسولاف:
بهجز اینکه او فرزند کوچک جلال رسولاف است، اطلاعات زیادی درباره حامد در دست نیست. سال 1399، زمزمههایی وجود داشته که قرار است سرمایهگذار فیلم «لابی» باشد. در نهایت نام او به عنوان تهیهکننده نیامد و البته این فیلم هم هیچ وقت اکران نشد.
باران رسولاف:
باران دختر محمد و رزیتا هندیجانیان است که سال 1379 در شیراز وقتی پدر 28ساله بوده، به دنیا آمد. او حالا به همراه مادرش ساکن آلمان است و اغلب جوایزی که تاکنون پدرش گرفته را بهجای او روی صحنه دریافت کرده است.