کلاسیک ببینیم| لذت وصفناپذیر شرارت
درباره فیلمی بهنام «دکتر مابوزه قمارباز»
روزنامه هفت صبح، سینا بحیرایی| یک: در سال 1922 فریتز لانگ در سینمای آلمان فیلمی بهنام «دکتر مابوزه قمارباز» ساخت؛ درباره کلاهبرداری نابغهای بهنام دکتر مابوزه که مردم را با هیپنوتیزم مطیع خود میکند و با کمک آنها دست به جرم و جنایت میزند. فیلم به لطف شخصیتپردازی عالی و پیروی از سبک اکسپرسیونیسم که آن زمان در آلمان باب شده بود، به موفقیت قابلتوجهی رسید.
حتی عدهای از تحلیلگران بعدها ادعا کردند فیلم ظهور هیتلر و نازیسم را هم پیشبینی میکند. با وجود چنین موفقیتی، فریتز لانگ تازه یازده سال بعد بهسراغ دنبالهای از آن رفت و در سال 1933 فیلم «وصیتنامه دکتر مابوزه» را تولید کرد. اتفاقا این فیلم هم به اثری کلاسیک و قابلتوجه در تاریخ سینما تبدیل شد.
دو: «وصیتنامه دکتر مابوزه» ابعاد تازهای از لایههای شخصیتی دکتر مابوزه را باز میکند. او اینبار در تیمارستان بازداشت شده است و از راه دور نقشههای خود را عملی میکند. دو شخصیت کلیدی به این قسمت اضافه شدهاند؛ یک پلیس سابق مجنون بهنام هافمایستر که بهدنبال فرار از دست مابوزه است و کارل لومانِ بازرس که در پی شناسایی عامل اصلی جنایتهایی است که در شهر رخ میدهند. کمتر کسی فکر میکند مابوزه، پیرمرد بینوایی که گوشه تیمارستان افتاده، مقصر اصلی این بلبشو باشد.
سه: برگ برنده فیلم بدون تردید خود دکتر مابوزه است. «دکتر مابوزه قمارباز» بهصورت صامت ساخته شده بود. اما در قسمت دوم لانگ از عنصر صدا هم به زیبایی استفاده میکند. با شخصیتی تودرتو و پیچیده طرف هستیم که نقشههای نبوغآمیزی برای سرقت و کلاهبرداری طراحی میکند و با کمک آنها پول کلانی به جیب میزند.
اما او هیچچیزی از پولها برنمیدارد. همه را بین یارانش پخش میکند تا به قول خودش امپراتوری جرم و جنایت را در جامعه برقرار کند. او هم مانند جوکر، شرور معروف داستانهای مصور، شر را صرفا بهخاطر شر بودن میخواهد و دنبال هیچ منفعت مادی و معنوی نیست. تنها از شرور بودن لذت میبرد.
چهار: شباهت «وصیتنامه دکتر مابوزه» به دنیای بتمن و جوکر تنها محدود به این نیست. یکی از شخصیتهای فیلم پروفسور بام، رئیس تیمارستان است. او شیفته ذهن سرشار از نبوغ دکتر مابوزه است و افسوس میخورد که چرا چنین شخصیت یگانهای وارد کارهای خلاف شده است.
همین شیفتگی در نهایت باعث میشود که مابوزه به ذهنش نفوذ و او را برده خود کند. چنین اتفاقی در داستان جوکر برای هارلی کویین رخ میدهد. او هم روانپزشک تیمارستانی است که جوکر در آن بستری شده اما گفتوگوهای فراوان با جوکر در نهایت او را عاشق این شرور دیوانه میکند و به جمع مریدانش میپیوندد.
پنج: فیلم افتتاحیه هنرمندانهای دارد. پنج دقیقه ابتدایی، بدون هیچ دیالوگی، فرآیند تلاش هافمایستر برای فرار از دست مابوزه و یارانش را نشان میدهد. پنج دقیقه پر از تعلیق و کنجکاوی. لانگ در این پنج دقیقه بهخوبی نشان میدهد چرا زبان اصلی در سینما، تصویر است. چنین افتتاحیه نوین و بدون دیالوگی را در سینمای کلاسیک خیلی کم میتوان مشاهده کرد.
نمیتوان در برابر این تفکر وسوسهآمیز مقاومت کرد که کارگردانهای کلاسیک اگر در سینمای امروز فعالیت میکردند، با این امکانات پیشرفته فعلی چه فیلمهایی میتوانستند خلق کنند. آن سبک کارگردانی متفکرانه و آگاهانه با این امکانات امروزی قطعا به نتیجه حسرتبرانگیزی منجر میشد. حتما هیچکاک دیگر مجبور نبود برای پیادهسازی ایدههای پرتعلیق خود به هزار ترفند مختلف دست بزند؛
جان فورد وسترنهایی زیباتر از همیشه میساخت؛ چه چیزی میتوانست لذتبخشتر از تماشای فیلمهای امیدبخش فرانک کاپرا و داستان رویای آمریکایی باشد که در دل جوامع مدرن امروزی میگذرد؟ آیا دیوید لین و ویکتور فلمینگ با امکانات سینمای امروز نمیتوانستند یک «لارنس عربستان» و «بربادرفته» حماسیتر و باشکوهتر بسازند؟ متاسفانه چنین چیزی امکان ندارد و تنها باید حسرت خورد.
شش: به نظر میرسید یوزف گوبلس، وزیر پروپاگاندای آن زمان آلمان نازی شایعات مربوط به نگاه منفی «دکتر مابوزه قمارباز» نسبت به نازیسم را شنیده بود. او مانع اکران «وصیتنامه دکتر مابوزه» شد، بهانهاش هم این بود که فیلم گروهی از آدمهای متعهد را نشان میدهد که توانایی براندازی خشونتآمیز حکومت را دارند. گوبلس به لانگ گفت که عاشق فیلم «متروپلیس» و مایل است که او برای دولت هیتلر فیلم بسازد. اما لانگ در همان سال 1933 از آلمان خارج شد و دیگر بازنگشت.
هفت: در سال 1933 تنها در بوداپست مجارستان بود که نسخه 124 دقیقهای فیلم اکران شد. سپس یک نسخه فرانسوی از آن در سراسر اروپا پخش شد. تازه ده سال بعد در سال 1943 بود که همین دوبله فرانسوی با زیرنویس انگلیسی در آمریکا به نمایش درآمد. در خود آلمان هم ابتدا در سال 1951 یک نسخه 75 دقیقهای از فیلم اکران شد، و نهایتا در سال 1973 مردم آلمان موفق شدند نسخه نهایی و بدون سانسور آن را ببینند.
هشت: لانگ بعدا در سال 1960 و در اواخر دوران فیلمسازی خود، قسمت سوم این سهگانه را با نام «هزار چشم دکتر مابوزه» کارگردانی کرد. آن فیلم هم زمینهساز کلی دنباله دیگر از سوی کارگردانهای دیگری شد که به سراغ نمایش این دکتر عجیب و غریب رفتند. البته هیچکدام به اندازه سهگانه خود لانگ مشهور نشدند.