
هفت صبح| در سالی که سینمای کمدی هالیوود تلاش میکند نفس تازهای بکشد، خوش شانس (Good Fortune) بهعنوان اولین تجربه کارگردانی عزیز انصاری (Aziz Ansari) پای به دنیای بزرگ سینما گذاشته؛ فیلمی که میخواهد هم بامزه باشد و هم جامعهنگر اما ترکیب این دو هدف جاهطلبانه، محصولی تأملبرانگیز اما نه بیعیب و نقص آفریده است. این اثر که در اکتبر ۲۰۲۵ اکران شد، با حضور ستارگان شناختهشدهای چون کیانو ریوز، ست روگن، کیکه پالرمر و ساندرا اوه، روایتی خیالپردازانه را امتحان میکند که مرز میان فانتزی و کمدی اجتماعی را کموبیش جابهجا میکند.
فیلم، قصه مرد جوانی به نام «آرج» را دنبال میکند؛ مردی که زیر بار هزینههای سنگین زندگی و اشتغال در مشاغل موقت بدون امنیت اقتصادی له شده است. او شبها در ماشین میخوابد و روزها برای چند دلار بیشتر بین سرویسهای تحویل غذا و فروشگاههای بزرگ میچرخد. در کنار او، یک سرمایهدار فناوری به نام «جف» قرار دارد؛ انسانی که ثروت را با خوشبختی یکی میگیرد و از زندگی یکهتازی مالی لذت میبرد. قصه از یک تلاقی غیرعادی آغاز میشود: یک فرشتهای به نام «گابریل»، با بازی کیانو ریوز که با طنزی لطیف و چهرهای آشنا وارد زندگی آنها میشود و شرایطی ایجاد میکند که هر دو مرد، نقشهای زندگی یکدیگر را تجربه کنند.
لبههای طنز، لایههای جدیتر
از مهمترین سرمایههای خوش شانس حضور ریوز در نقش فرشتهای ساده و بشاش است که با بازی نرم و دلپذیر، بخش عمدهای از جذابیت اثر را به دوش میکشد. منتقدان تقریبا در این نقطه اتفاق نظر دارند که نقش ریوز از معدود بخشهایی است که واقعا در حافظه باقی میماند و باعث میشود تماشاگر حتی در لحظات کُند یا نامتوازن هم لبخند بزند.
انصاری که در فیلم هم بازی کرده و هم پشت دوربین ایستاده، تلاش میکند نگاهی انسانی به موضوع نابرابری و سختیهای اقتصاد گیگ (gig economy) ارائه دهد اما در اجرای این هدف گاهی میان سکانسهای کمدی و پیامهای جدی شکاف میافتد. فیلم پیامی ساده دارد: پول و ثروت همه چیز نیست و انسانها در درک ارزش واقعی زندگی دچار اشتباهاند اما این پیام اغلب پشت شوخیهایی پنهان میشود که ریتم مشخصی ندارند و در پازل کلی اثر، گاه احساس پراکندگی بهوجود میآورند.
تعارض ایده و اجرا
آنچه خوش شانس را برای مخاطب سینمای مستقل و اجتماعی جالب میکند، تلاش آن برای پرداختن به موضوعات حالحاضر است، از فشارهای مالی و نابرابری گرفته تا رویای آمریکایی که بازتعریف شده است. با این حال، نقدهایی هست مبنی بر اینکه فیلم گاه در ارائه این دیدگاهها سطحی باقی میماند و تصویر دقیقتری از زندگی آدمهای طبقه کارگر ارائه نمیدهد؛ طوری که گویی خستگی واقعی زندگی با یک بستر کمدی پوشانده شده است. چنین نقدهایی تأکید دارند که اگرچه قصد اثر بهظاهر خیرخواهانه است اما اجرای آن چنان که باید عمق ندارد و بیشتر شبیه تقلیدِ تصویری از معضلات واقعی است تا تحلیل دقیق آنها.
از سوی دیگر، فیلم در خلق سکانسهای احساسی و انسانی نیز ناکام نمیماند. شخصیت «النا» با بازی کیکه پالرمر، زن پرتلاشی که برای تشکیل اتحادیه مبارزه میکند، نمونهای از تلاش کارگردان برای افزودن ابعاد انسانی به ماجراست. هرچند پرداخت این شخصیت هم میتوانست عمیقتر باشد، اما در کنار بازیهای قابلقبول ساندرا اوه و ست روگن، پل قابل قبولی میان بخشهای فانتزی و واقعی فیلم ایجاد میکند.
میان لبخند و تأمل
خوش شانس فیلمی است که بیشتر از اینکه مخاطب را با خندههای بلند مواجه کند، او را به لبخندی اندیشمندانهتر وامیدارد؛ همان لبخندی که پس از پایان نمایش، شما را به فکر فرو میبرد. نمایشِ زندگی مدرن، نابرابریهای اقتصادی و ارزش واقعی خوشبختی، با زبانی سبک و قابل دسترس بیان شده، اما این سبکی گاه مانع از آن میشود که اثر به عمق پیامهای خود برسد.
با وجود این کاستیها، فیلم ارزش دیدن دارد، خصوصا اگر از بازی قوی و کمنظیر کیانو ریوز لذت میبرید و حاضرید در کنار لحظات بامزه، نگاهی متفاوت به جهان پیرامون خود بیندیشید.خوش شانس تلاشی است برای پیوند طنز با واقعیتهای اجتماعی؛ تجربهای که ممکن است برای برخی دلنشین و برای برخی دیگر گاهی آشفته بهنظر برسد، اما قطعا فضای گفتوگویی تازه در سینمای کمدی-اجتماعی امروز باز میکند.





