سرنوشت برخی پرونده‌های جنایی، تنها به یک قتل یا یک حکم ختم نمی‌شود؛ بلکه به روایتی طولانی از انتخاب‌های اشتباه، فرصت‌های از دست‌رفته و بازگشت دوباره به چرخه جرم تبدیل می‌شود. پرونده حامد یکی از همین روایت‌هاست؛ مردی که اوایل سال ۱۳۸۵ به‌دلیل اختلاف خانوادگی بر سر ارث، دایی خود را در جریان یک درگیری به قتل رساند و در دادگاه کیفری به قصاص نفس محکوم شد.

این حکم پس از طی مراحل قانونی، به تأیید دیوان عالی کشور رسید و همه چیز برای اجرای قصاص آماده بود. با این حال، در واپسین لحظات، خانواده مقتول با دریافت دیه رضایت دادند و حامد از مرگ نجات یافت. تصمیمی که از نگاه بسیاری می‌توانست نقطه پایان یک تراژدی و آغاز مسیری تازه باشد. به‌این‌ترتیب، حکم قصاص متوقف شد و حامد به تحمل ۱۰ سال حبس محکوم شد.

پس از سپری‌کردن دوران زندان، حامد آزاد شد؛ اما آزادی، آن‌گونه که انتظار می‌رفت، به بازگشت او به زندگی سالم منجر نشد. او که بدون شغل ثابت و پشتوانه مالی بود، به‌جای ورود به مسیر قانونی، سراغ فعالیت‌های اقتصادی پرریسک رفت. دریافت نزول، خریدوفروش کالاهای قاچاق و راه‌اندازی کسب‌وکارهای غیرقانونی، از جمله اقداماتی بود که در سال‌های نخست آزادی، برایش درآمد مقطعی به همراه داشت.

این فعالیت‌ها شامل معامله لوازم خانگی و برقی قاچاق، پوشاک و حتی مواد خوراکی غیرمجاز بود. اما این مسیر، دوام چندانی نداشت. شریک تجاری او که سابقه کلاهبرداری داشت، در نهایت تمام سرمایه حامد را به یغما برد و متواری شد. این اتفاق، حامد را در وضعیت بحرانی مالی قرار داد؛ بدهی‌های سنگین، طلبکاران متعدد و نبود راه بازگشت به فعالیت قانونی.

در همین شرایط، ارتباط‌های شکل‌گرفته در دوران زندان، بار دیگر زندگی او را به سمت تاریکی سوق داد. حامد با یکی از زندانیان سابق که با شبکه‌های قاچاق مواد مخدر در ارتباط بود، ارتباط گرفت و به‌تدریج وارد این باندها شد. ابتدا نقش او محدود بود، اما به‌مرور به یکی از عناصر فعال در جابه‌جایی محموله‌های مواد مخدر در نقاط مختلف کشور تبدیل شد.

تحقیقات پلیس و اقدامات اطلاعاتی، در نهایت به شناسایی و دستگیری اعضای این باند انجامید. حامد نیز همراه سایر متهمان بازداشت شد. در روند رسیدگی قضایی، نقش مؤثر او در قاچاق سازمان‌یافته مواد مخدر به اثبات رسید و پرونده به دادگاه انقلاب ارسال شد. دادگاه، با توجه به حجم جرم و سوابق متهم، حکم اعدام را برای او صادر کرد.

حامد حالا برای دومین بار در زندگی با حکم مرگ روبه‌رو شده است. خودش می‌گوید:

«می‌دانم اشتباه کردم. فرصتی که اولیای دم به من دادند را سوزاندم. دیگر تلاشی برای زنده‌ماندن ندارم و ای کاش زودتر حکم اجرا شود.»

پرونده حامد، تنها یک خبر جنایی نیست؛ بلکه نمونه‌ای از شکست فرصت دوم است. فرصتی که می‌توانست به بازگشت به زندگی منجر شود، اما به‌دلیل نبود مسیر اصلاح، حمایت اجتماعی و تصمیم‌های نادرست، به صدور دومین حکم مرگ انجامید.