قتل همسفره در پارک

نگهبان پارک ستارخان در اتاقک نگهبانی با ضربات چاقو کشته شد
هفت صبح| آذر ماه سال ۱۴۰۳ در گرگ و میش یک صبح سرد پاییزی بود که در پارک ستارخان هیاهویی به پا شد. جسد نگهبان جوان پارک به نام مجید در اتاقک نگهبانی در حالی کشف شد که با اصابت ضربات چاقو به قتل رسیده بود.ماموران جنایی بلافاصله پس از دریافت گزارش قتل در محل کشف جسد حاضر شدند و تحقیقات برای رازگشایی از جنایت آغاز شد.
بررسیهای اولیه هم نشان میداد که دوست مقتول شاهد این جنایت هولناک بوده است. بدین ترتیب دوست مقتول هدف تحقیق قرار گرفت و ماجرا را اینطور توضیح داد: من هم نگهبان پارک هستم و مقتول در این اتاق ساکن بود. ساعتی پیش در اتاق نشسته بودیم که ناگهان دو مرد نقابپوش وارد شدند و با ضربات چاقو او را به قتل رساندند و پا به فرار گذاشتند.
پس از پایان تحقیقات میدانی در صحنه جرم، کارآگاهان ماموریت یافتند با اقدامات اطلاعاتی و بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف پارک ستارخان ابتدا مخفیگاه متهم را شناسایی و سپس نسبت به دستگیری وی اقدام کنند.
شناسایی متهم
تیم جنایی در نخستین مرحله از تحقیقات، با بهرهگیری از اقدامات اطلاعاتی دریافتند، مقتول که فردی معتاد و بهتازگی از شهرستان به تهران آمده در پارک ستارخان کنار نگهبان زندگی میکرده و او چند روز پیش با یک جوان افغان که در همان پارک کارگر دکه بوده، دچار مشاجره لفظی شده است.
در ادامه تحقیقات روشن شد که کارگر جوان چند روز پیش از وقوع جنایت، در حضور همکارانش ادعا کرده بود که قصد دارد آسیبی به مقتول وارد کند. این اظهارات بهعنوان یک سرنخ کلیدی، توجه و ظن تیم جنایی را به خود جلب کرد.
دستگیری متهم
کارآگاهان اداره دهم پس از دریافت این اطلاعات مهم، خیلی زود راهی دکه موردنظر در پارک ستارخان شدند و مرد جوان را در یک عملیات غافلگیرانه به دام انداختند.
متهم در همان بازجوییهای اولیه به ارتکاب جنایتی هولناک اعتراف کرد و ماجرا را اینطور توضیح داد: مقتول چند روزی میشد که به پارک ستارخان آمده بود. او با نگهبان زندگی میکرد و هیچگونه مسئولیتی نداشت اما مدام با من بد صحبت میکرد و به دروغ به ماموران کلانتری گفته بود که من در پارک موادمخدر و مشروبات الکلی میفروشم.
او ادامه داد: با زن جوانی نیز ارتباط داشتم اما مقتول قصد مزاحمت برای او داشت که همین موضوع باعث شد تا به یکی از دوستانم زنگ بزنم و نقشه جنایت طراحی کنم.مرد جنایتکار گفت: شب حادثه به همراه دوستم به اتاقک نگهبانی رفتیم. مقتول روی تخت خوابیده بود. با چاقو به او حملهور شدم و دستانم را خون آلوده کردم. پس از ارتکاب جنایت دوستم که در این ماجرا نقش پررنگی نداشت، فرار کرد. من هم فردای آن روز خیلی عادی به دکه رفتم اما چند روز بعد دستگیر شدم.
پس از این اظهارات تکان دهنده، کارآگاهان ماموریت یافتند تا با اقدامات اطلاعاتی، تحقیقات خود را در رابطه با این پرونده ادامه دهند و متهم دیگر را دستگیر کنند.بعد از دستگیری دومین متهم و در حالی که تحقیقات در پرونده تکمیل شد، با انجام بازسازی صحنه جرم و صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه ۵ دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی وکیل مادر مقتول به عنوان تنها ولی دم پرونده با ارائه تقاضای قصاص متهم به دادگاه گفت:«متهمان با نقاب و با در دست داشتن سلاح سرد به محل اسکان مقتول حمله کردند که این حکایت از نیت مجرمانه آنها دارد.»
سپس متهم پای میز محاکمه حاضر شد و در دفاع از خود گفت:«مدتی بود که مجید را میشناختم. من در یک دکه واقع در پارک شاگرد بودم. قبل از من شخص دیگری آنجا شاگردی میکرد اما صاحب کارم او را اخراج کرده بود. وقتی مشغول به کار شدم مجید شروع به کارشکنی کرد و من فکر میکردم شاید او باعث اخراج فرد قبلی هم شده است.
او به دروغ میگفت من را در حال معامله موادمخدر دیده و میخواست برایم پاپوش درست کند. من هر کاری میکردم که قلب او با من نرم شود و محبتم در دلش جای بگیرد تا دست از این کارها بردارد. دلم نمیخواست کارم را از دست بدهم. بارها مجید را دعوت کردم و در وعده ناهار و شام با من همسفره شد اما هنوز ده متر دور نشده بود که باز هم شروع به بدگویی و آزار من میکرد.»
متهم ادامه داد:«این اواخر مجید متوجه شده بود که من به زن جوانی به نام زری علاقهمند شدهام و برای او مزاحمت ایجاد میکرد. من که این موضوع را فهمیدم کفرم بالا آمد و تصمیم گرفتم از او به کمک دوستم زهرچشم بگیرم. برای همین نقشه کشیدیم که سروقتش برویم و او را مجروح کنیم اما قصد قتلش را نداشتیم.»
متهم در مورد شب حادثه گفت:«آن شب وارد اتاق مجید شدیم و من با چاقو به او حمله کردم.ابتدا ضربهای به سرشانهاش زدم که لباسش پاره شد.او لبه تخت نشسته بود و بعد از وارد کردن اولین ضربه خودش را روی زمین انداخت و زیر تخت غلتید.من یک ضربه دیگر به او زدم و فکر میکردم چون ضربه به پایش زدم کشنده نیست اما سفیدران او جراحت پیدا کرد و او فوت کرد.من نمیخواستم مجید بمیرد و حالا اینقدر عذاب وجدان دارم که روزی صد بار میگویم کاش من میمردم.»
قضات دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهم برای صدور رای وارد شور شدند.