عشق من با دیگو: میان ما همهچیز بود جز رابطه جنسی/ یکبار پاپ به او گفت: تو از من مشهورتر هستی!

گفتگوی جذاب و خواندنی گاتزتا دلواسپرت با گییِرمو در خصوص مارادونا را از دست ندهید.
وقتی گییِرمو کوپولا سخن میگوید، مرزی میانِ واقعیت و افسانه باقی نمیماند: افسونگر، دَندیِ خوشپوش، مذاکرهکنندهای بحثبرانگیز و جذاب. او، چه امروز در ۷۶سالگی و چه در گذشته، همواره مردی بوده است که بر طنابی باریک در ارتفاعی سرسامآور راه میرفت. برای آنکه به مدیر انحصاریِ دیهگو آرماندو مارادونا بدل شود، یکباره بیش از صد بازیکنی را که نمایندگیشان را برعهده داشت، رها کرد. در آرژانتین الهامبخش یک سریالِ تلویزیونی موفق شد — زندگیای در حد فیلم — و هنوز هم وقتی از «دیگوی من» سخن میگوید، بغض گلویش را میگیرد: او را تا قله جهان برد و دست نوازش بر تاریکترین سوی وجودش کشید.
گییِرمو، در پایان حساب، شما چه کسی هستید؟
«من ال رِپْرِزِنتانتهام، همانطور که عنوان سریال تلویزیونی است. مردی که در کشورم این حرفه را به یک شغل بدل کرد. امروز صدها و هزاران مدیر برنامه کلاهشان را به نشانه احترام مقابل من برمیدارند: شاپو. در باقی امور، من مردی ناقصم، عاشق زیبایی. نورها و سایهها داشتم مثل همه. اما یک امتیاز یگانه: بخشی از زندگیام را در کنار بزرگترین گذراندم.»
و دیگو در حقیقت که بود؟
«نبوغ بود. شور و رنج. خدای فوتبال و خدای نمایش. برای درکش باید به ناپل بازگردید، زیباترین شهر جهان؛ شهری که خود مارادونا را توضیح میدهد. ملتی یکپارچه برابرش سر تعظیم فرود آوردند، زیرا او فراتر از فوتبال بود. در یک دوران دیاستفانو بزرگترین بود، در دورانی دیگر پله، امروز هنوز مسی است؛ اما دیگو بیهمتا و متفاوت بود. یکبار ژانپل دوم به او گفت: تو از من مشهورتر هستی…»
شما گفتهاید: من و دیگو یک زوج واقعی بودیم و تنها چیزی که میانمان نبود، رابطه جنسی بود.
«میانِ ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ رابطهمان کاملاً حرفهای بود، سرشار از موفقیت. سپس بهطور ناگهانی جدا شدیم و بعد از جام جهانی ۹۴ دوباره همدیگر را یافتیم. از آن لحظه همهچیز عوض شد: پیوندی عاطفی زاده شد، نیاز به بودن با هم. عشقی تقریباً جسمانی. همدیگر را میبوسیدیم، در آغوش میگرفتیم، همهچیز را با هم تقسیم میکردیم: فضا و هوا. فقط رابطهی جنسی میانمان نبود و اگر هم بود، بیهیچ شرمی اعتراف میکردم…»
سپس جدایی دوباره…
«آری، اما باز هم به هم رسیدیم. خود دیگو گفت: کوپولا باقی قلب من بود، پدرم، برادرم، دوستم. زیباترین جملهاش خطاب به من این بود: تو توپ زندگیِ منی. چون جهان میدانست چهقدر عاشق توپ بود. با این حال، زمانی هم رسید که مرا دشمن اصلیاش خواند، میگفت پول دخترانش را دزدیدهام. چه کردم؟ خودم را به دادگاه معرفی کردم. هیچ کموکاستی نبود، حتی یک دلار هم گم نشده بود.»
این زندگی افراطی شما را حتی ۹۷ روز به زندان کشاند. چه تجربهای بود؟
«بیدلیل زندانی شدم، توسطِ قاضی و پلیسهایی که خود بعدها روانهی زندان شدند. اتهام بیاساس قاچاق مواد. در آن زمان، دیگو و خانوادهاش دژِ من بودند، هرگز مرا تنها نگذاشتند.»
امروز چه رابطهای با خانوادهی مارادونا دارید؟
«پاسخشان را در غمانگیزترین روز دادند: من نخستین کسی بودم که دستگیرهی تابوت دیگو را حمل کردم. این برای من همهچیز است. امروز با همسر پیشینش کلودیا و دخترانش رابطهای مبتنی بر احترام دارم، هرچند زیاد نمیبینیم همدیگر را، اما میدانند همیشه خواهم بود.»
شادترین لحظهای که از او دیدهاید؟
«وقتی توپش کنارش بود؛ چه در گلولای، چه در فینالِ جامِ جهانی. وقتی کلودیا را به همسری گرفت، وقتی دخترانش به دنیا آمدند، وقتی ناپل را کشف کرد. پنج ماه مانده به مکزیک ۸۶ به من گفت: گیّوته، ما قهرمان میشویم و من بهترین خواهم بود.»
و غمانگیزترین؟
«اوایل دهه ۲۰۰۰ در پونتا دلاِسته، وقتی پس از روزها افراط در همهچیز تا مرگ پیش رفت. گرفتار اعتیاد بود، اما همواره توان باززایی داشت.»
اگر میتوانستید تنها یک تصمیم مشترک را تغییر دهید؟
«تصمیمها تغییر نمیکنند. اما یک حسرت دارم: دیگو بزرگترین وعدهاش را عملی نکرد. گفته بود او خواهد بود که تابوت مرا حمل کند. اما برعکس شد. اگر میتوانستم، فقط پایان این داستان را تغییر میدادم: آرزو داشتم او زنده بماند و زندگی فرزندان و نوههایش را ببیند.»
بهترین دیگو در زمین فوتبال؟
«همه فکر میکنند همان جام جهانی ۸۶ بود، اما من میگویم فصل بعد، وقتی نخستین اسکودتو را با ناپل گرفت. و نیز دیگوی وحشی و بیخیال آغازین، در آرخنتینوس جونیورز، همانجا که افسانه زاده شد.»
ناپل برای او هدیه بود یا بار سنگین؟
«ناپل سرنوشتش بود. باید آنجا میبود، نه جای دیگر. ناپل او را بزرگ و محبوبی بینظیر کرد.
یادتان باشد روزی تولدی را پنهانی روی کشتی جشن گرفتیم، ناگهان وقتی به بیرون نگاه کردیم، صدها قایق پیرامونمان را گرفته بودند. او این عشق جنونآمیز را پاسخ گفت. برای همیشه ناپلی خواهد ماند.»
پس از مرگش، ناپل دو اسکودتو برد و آرژانتین یک جام جهانی و دو کوپا آمریکا. فقط تصادف است؟
«نه، اینگونه برای او قهرمان میشوند. فوتبال به این شکل به او ادای احترام میکند.»
در پایان: آیا مارادونا به قتل رسید؟
«من مدرکی ندارم، آنجا نبودم و کسی را متهم نمیکنم. عدالت باید بگوید آیا میشد برای نجاتش کاری کرد یا نه. تنها میدانم که به غمانگیزترین و تنهاترین شکل درگذشت.»
و اگر امروز میتوانستید با او سخن بگویید؟
«فقط میگفتم: متشکرم. متشکرم که از این جهان گذشتی. و میگفتم دوستت دارم، مثل همیشه، شاید