یادداشت| «مهدی ریزه» هم رفت زیر خاک
بچه غُّد تیردوقلو با سه مشخصه استثنایی در تاریخ فوتبال ایران ماندگار شد
هفت صبح| یک: همین دیروز پریروز بود که دور آخر افتخار را در امجدیه روی دوش همبازیان قدیمیاش زد و مستقیم به زیرخاک گریخت. مهدی حاجممد یا به قول بچههای قدیم میدون خراسون، «مهدی ریزه» یکی از تکنیکیترین ستارههای تاریخ فوتبال ایران بود. بچه غُّد تیردوقلو با سه مشخصه استثنایی در تاریخ فوتبال ایران ماندگار شد؛ نخست به خاطر اینکه در 14 سالگی با پیراهن دیهیم تاج به میدان رفت، دومین داستانش کرنرهای کاتی بود که مستقیم به دروازه حریف میریخت و یکی از آنها همان کرنر معروفش در فینال جام باشگاههای آسیا (1349) بود که منجر به گل داشغلام به دروازه هاپوئل اسرائیل شد و تاج را به نخستین جام آسیاییاش رساند...مردی که در 14 سالگی نوید ظهور یک ستاره را میداد فوتبالش در 20 سالگی تمام شد. گلی که نشکفته پرپر شد. پارسال پیرارسالها وقتی رخسار زرد او -بعد از ابتلا به سرطان- را در پیادهروهای شریعتی (حوالی کوچه میثاق) میدیدم به خود میگفتم خدایا این رهگذران بیخبری که از کنارش میگذرند و او را نمیشناسند میدانند که با چه نابغهای روبهرو هستند؟
دو: وقتی فوتبال را در محلهشان تیردوقلو و در تیم مهرگان آغاز کرد از چنان تکنیک غریبی برخوردار بود که همه «مهدی ریزه» صداش میکردند. داییهایش آقامصطفی و آقامرتضی شرکا در تیم تاج پا به توپ بودند و طبیعتا او را هم به آن سو بردند. ابتدا در 12 سالگی به تیم پارس پیوست که زیرمجموعه کلوپ تاج بود و در دستهچهارم فوتبال تهران فعالیت داشت. آنجا یک روز مهدی ریزه در بازی با تیم نیرو از وسطهای زمین شوتی زد که گل شد .مهدی ریزه کمی که ترقی کرد به تیم افسر و دیهیم رفت که آن دو نیز زیرمجموعه تاج بودند و آنجا علیآقا داناییفرد (پدر فوتبال استقلال) به نورچشمش ایرج گفت که «تا زمانی که مهدی ریزه هست به تو میدان نمیرسد، برو حقت رو جای دیگه بگیر.»
مهدی ریزه در بازی دیهیم با دارایی درخشید و گل زد و علیآقا بهش ندا داد که «فردا ساکت را بردار و بیار.» مهدی ریزه که تا آن روز همیشه ساک داییهایش را سرِ زمین برده بود آن روز برای اولین بار ساک خودش را به رختکنی برد و دیگر از عنوان «بچهخواهر شرکا» به مهدی حاجمحمد تغییرنام یافت. آن تاج کاپیتانی پرابهتی به نام کامبیز جمالی داشت که وقتی علیآقا در اولین بازی، اسم مهدی ریزه را در رختکنی از قوطی درآورد و خواند کامبیزخان چنان متحیر شد که گفت «باشگاه ما هم جای بچهبازی شده است.» علیآقا با اینکه جواب کامبیز را داد اما مهدی ریزه چنان درخشید که خود همان کاپیتان در پایان بازی به او تبریک گفت .
سه: بهترین و تاثیرگذارترین روز درخشش مهدی ریزه در فینال جام باشگاههای آسیا در تهران 1349 بود که قرار بود به مقابله با هاپوئل اسرائیل بروند. مهدی که پادرد داشت قبل از بازی علنا به مستر رایکوف گفت که «من به خاطر مصدومیت نمیتوانم بازی کنم. پس با اجازهتان میروم روی سکوهای تماشاگران بنشینم.» رایکوف سگرمههایش رفت توی هم و در جوابش گفت «نه، آنجا خیلی شلوغ است. روی نیمکت، کنار خودم بنشین.» نیمه ﺍﻭﻝ هیچ ﺗﻮﭘﯽ ﺍﺯ ﺧﻂ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩﻫﺎ ﻋﺒﻮﺭ نکرد اما در دقیقه 70 دنیا جلوی چشم تماشاگران تاجی ویران شد. روی ﺍﺭﺳﺎﻝ یک ﮐﺮﻧﺮ به سمت دروازه حجازی، «ﺧﺎﺯﻭﻡ» بازیکن ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ ﺑﺎ ﺿﺮﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺗﺎﺝ ﺑﺎﺯ کرد. رایکوف که میدید طلا از مشتش به زمین افتاده، ﺩﺳﺖ ﺑﻪ یک تغییر ﺑﺰﺭﮒ و ریسکآمیز زد:«سلطان ﻋﻠﯽ ﺟﺒﺎﺭﯼ ﺍﺯ زمین ﺧﺎﺭﺝ ﻭ ﻣﻬﺪﯼ ﺣﺎﺝﻣﺤﻤﺪ وارد.»
چهار: چه کسی باور میکرد او بخواهد جنگجوی بزرگ آبیها از ترکیب خارج و بازیکن شیرخواره نوجوانی را به ترکیبش وارد کند. بعضی از تماشاگران معتقد بودند مستر رایکوف دیوانه شده. اما او مربی به شدت جوانگرایی بود که هرگز ایمانش به جوانان را از دست نمیداد. به مهدی ریزه گفت «پاشو برو تو میدان». مهدی گفت «فکر کردم مصدومم و بازی نمیکنم، پیراهن همراهم نیست.» بچههای تدارکات مهدی را با پیراهن شماره 11 وارد میدان کردند اما داور هندی غر میزد که این بازیکن در دیدارهای قبلی با شماره 16 معرفی شده و نمیتواند با نمره 11 بازی کند.
تعویضی که با وقفه چند دقیقهای مواجه شد و مهدی ریزه بالاخره وارد میدان شد. بازیکن کوچکاندامی که ﺩﺭ ﯾﮏ ﺻﺤﻨﻪ، با دریبل ریز ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻥ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ، ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﮐﺮﻧﺮ گرفت و خودش هم پشت توپ ایستاد. ارسال ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﮐﺎﺕﺩﺍﺭش ﺭﻭﯼ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ حریف .. غلام وفاخواه ﺑﺮﺍﯼ ﺿﺮﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﻠﻨﺪ شد و هد ﻣﺤﮑﻢ ﻭ جانانهای هم زد. توپ هم چرخید و چرخید و چرخید و در دروازه هاپوئل آرام گرفت. حالا شنیدن داشت هورای کَرکننده مردم کوچه و بازار که در خانههای خود گوششان را چسبانده بودند به رادیو ترانزیستوری و بازی را با گزارش زنده حبیبالله روشنزاده میشنیدند.
مهدی ریزه کمی بعد یک کاشته دیگر از خطای خشونتبار ﻣﺪﺍﻓﻊ ﻫﺎﭘﻮﺋﻞ گرفت و تاثیرش را روی گل پیروزی تیمش نیز گذاشت. ﻣﻨﺼﻮﺭ پورحیدری پشت توپ ایستاد و ﺿﺮﺑﻪاش ﺭﺍ در نهایت وسواس نواخت. ﺗﻮﭖ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﺯ ﺳﺮ ﺗﺎﺟﯽﻫﺎ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻠﯽﻫﺎ گذشت و گذشت و ناگهان در آن شلوغیها به مردی رسید که هیچکس باور نداشت در آن لحظه آنجا حاضر باشد. ﻣﺴﻌﻮﺩ ﻣﻌﯿﻨﯽ ﻣﺪﺍﻓﻊ تاج با خاطرجمعی ﺗﻮﭖ ﺭﺍ گل کرد و امجدیه به هوا رفت. حالا او زننده ﺗﺎﺭﯾﺨﯽﺗﺮﯾﻦ ﮔﻞ عمرش بود. تهران از خوشی ترکید.
رایکوف کبیر، سهم خود از تعویض طلایی را با بالا بردن جام قهرمانی گرفت. مهدی ریزه بعدها برای مطبوعات تعریف کرد که «وقتی با کاپیتان جباری تعویض شدم او کمی ناراحت شد و مستقیم رفت دوش گرفت. در پایان بازی وقتی تاج، شکست 1- صفر را با پیروزی 2-1 عوض کرد هرچه گشتیم دنبال علی، نبود. آخرش رفتند او را از زیر دوش بیرون کشیدند که کجایی؟ بیا جام قهرمانی را تحویل بگیر!» حاجمحمد همچنین تعریف کرد که «پاداش قهرمانی بچهها مبلغ 7 هزار تومان بود که میتوانستند با آن در انتهای خیابان شهباز یک خانه بخرند.»
چه کسی باور میکرد مهدی ریزه خوشتکنیک تاج که در 16سالگی اسمش در لیست دعوتشدگان به تیم ملی بوده در اوج جوانی از فوتبال دلزده شده و کفشهایش را بیاویزد؟ اولین بار که نامش را در لیست دعوتشدگان به تمرینات تیم ملی دید اواسط دههچهل بود که دیهیم برای برگزاری یک بازی دوستانه با تیم کلنی سنندج، به آنجا رفته بود. مهدی حاجمحمد آن روز هتتریک کرد و بیژن ذوالفقارنسب -مدافع تازه جوان تیم منتخب سنندج- را چنان خسته کرد که بیژنخان بعدها در میانسالی نیز هر وقت او را دید گفت «هنوز کمرم از آن روز درد میکند.» وقتی خبر هتتریک مهدی ریزه به تهران رسید فوری و فوتی به سنندج خبر دادند که «مهدی را سریع بفرستید تهران، به بازی روز جمعه تاج و شاهین که انتخابی تیم ملی هم هست برسد.
بچه 16 ساله با هزار مصیبت خود را با اتوبوس لکنته سنندجی هلخهلخ به تهران رساند و صبح جمعه که به پایتخت رسید هرچه کوبه در منزلشان در تیردوقلو را زد کسی در را باز نکرد. ساک بر دوش و پیاده به خانه دایی رفت و یک عالمه آش خورد و با همان شکم پر، پیاده از خیابان زیبا مسیرش را کج کرد سمت امجدیه. علیآقا داناییفرد او را فیکس گذاشت توی ترکیب و مهدی ریزه افتاد پست مقابل مهراب شاهرخی دفاع راست پرسپولیس. چنان بازی درخشانی از خود نشان داد که فردایش اسم خود را در روزنامههای عصر تهران در میان دعوتشدگان به تمرینات تیم ملی دید.
پنج: یکبار در اعتراض به بدقولی رئیس فدراسیون وقت در لیست سیاه تیمسار مکری جا گرفت. در اعتراض به اینکه چرا تیمسار در بازی تیم ملی جوانان با کرهجنوبی در قهرمانی جوانان آسیا (تایلند1348) به بچهها قول داده که «اگر کرهجنوبی را شکست دهید شما را به هنگکنگ میبرم تا خریدهایتان را آنجا بکنید» اما به قولش عمل نکرده. وقتی دهداری در اوایل دهه 50 مربی تیم ملی شد نام او را در میان دعوتشدگان نوشت «اسمت در لیست من هست اما مکری گفته تو را انتخاب نکنم. برو مشکلت را با تیمسار حل کن.» مهدی ریزه اما غّدتر از آن بود که نزد مکری برود و گردن کج کند. پس در اوج جوانی از تیم ملی برای همیشه خط خورد.
شش: در بازی تاج با کلن آلمان وقتی حاجمحمد از آن کرنرهای تیغدار و کاتدارش زد گلر ژرمنی در پایان بازی گفت «کرنرهای حریف از پنالتی خطرناکتر بود.» گلی که مهدی ریزه از کرنر به کلن زد با دستخوش سه هزار تومانی تیمسار خسروانی مواجه شد. همان کلن هم بود که در آخر بازی، مشتریاش شد. اما مهدی که تاجرزاده بود و مشکل مالی نداشت و بدفرم هم رفیقباز بود با خودش فکر کرد که برود در هوای سرد آلمان در تنهایی چه کند؟ چرا باید عشق و حال تهران را ول کند، برود غربت؟ که چه بشود اصلا؟ که دنیا مگر چه ارزشی دارد؟