تظاهر میکنم هستی...
گفتگو با غزاله صدر، نویسنده کتاب «سین سوگ، عین عشق»
روزنامه هفت صبح، حانیه جهانیان | همه ما دستکم یک شب را با ترس از دست دادن عزیزی گریستیم و با جان کندن چشمانتظار طلوع ماندیم. ترسیدیم از دست برود و تاب نیاوریم. روز وداع هم باید سوگواران عزیز خفته در خاکمان را میپاییدیم مبادا با شکستن بغضمان، یأس و عجزمان را ببینند. وقتی هم که اشک از چشممان جاری شد، آغوش دیگران بودیم دریغ از اینکه بغضهای زیر خاکسترمان روزی دامن صبر و غفلتمان را میگیرد.
صبح پس از سوگ را هم با گزارههای تکراری سر کردیم که «دیشب خوابشو دیدم حالش خوب بود» یا «دیگه پیمونه عمرش به سر رسیده بود!» مگر فرقی میکند با کدام اتفاق یا در چندسالگی مرگ در بزند؟ او که رفت عزیز همیشه و هنوز من است؛ چه در بستر بیماری، چه در کهولت، برای رفتن همیشه زود است.
سوگ اتفاق عجیبیست؛ هر روز صبح تختت را مرتب میکنی، چای مینوشی، سفر میروی، پشت ترافیک معطل میمانی و ناگهان فقدانش در بدترین لحظه شلاق بر تن و تنهاییات میزند! چرا که «سوگ هیچ حداقلی ندارد.» این را غزاله صدر نویسنده، مترجم و دختر زندهیاد دکتر حمیدرضا صدر در کتاب تازهاش به ما میآموزد؛
کتابی که بهرغم زبان سادهاش پرده از فلسفه پیچیده سوگ برمیدارد. «سین سوگ، عین عشق؛ زندگی پس از مرگ عزیزانمان» به همت نشر «دیوار» در کمتر از دو ماه به چاپ سوم رسیده است و در تهران، اصفهان، کرمانشاه، مشهد و... جشن امضا داشته. با غزاله صدر درباره سوگ پدر، نگاه همراهان فرد سوگوار و چالشهای چنین اثری گفتوگو کردهایم.
دکتر صدر، مقدمه کتاب «از قیطریه تا اورنج کانتی» را با این مقدمه به شما تقدیم کرده است: «تقدیم به دخترم غزاله که ...» این درحالیست که فصول انتهایی اثر با قلم خود شما به پایان رسیده. چرا؟
دقیقا. من اصلا این صفحه از کتاب را نخوانده بودم. فقط میدانستم پدر کتاب را برایم ایمیل کرده و مادر دوست داشت تا چهلم «از قیطریه تا اورنج کانتی» منتشر شود. البته که ناشر مععتقد بود انتشار چنین اثری ظرف چند روز ممکن نیست اما مادرم اصرار زیادی روی این موضوع داشت و حتی او بود که گفت انتهای کتاب را خودم بنویسم که البته با توجه به فشردگی زیاد و زمان کمی که وجود داشت، باید طی ۴۸ ساعت نگارش کتاب را تمام میکردم. دو هفته پس از انتشار، کتاب را خواندم به سادگی حدس میزنم که احساس میکرد با خواندن چه قسمتهایی ناراحت و عصبی میشوم.
حق با دکتر صدر بود؟ بعد از خواندن کتاب آزردهخاطر بودید؟
سخت بود اما به نظرم پدر مرا زیادی دست کم گرفته بود. فکر میکرد به سادگی احساساتی بشوم.
چه شد که تألیف را انتخاب کردید؟ تا قبل از «سین سوگ، عین عشق»، غزاله صدر چه تجربیاتی پشت سر گذاشته بود؟
کارشناسی و کارشناسی ارشد من، رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه شهید بهشتی است. علاقه به زبان انگلیسی باعث شد تا در کنار کنکور ریاضی، در کنکور زبان هم شرکت کنم که اتفاقا رتبه بسیار خوبی کسب کردم.
در زمان ما موج تحصیل رشته معماری به راه افتاده بود اما پدر همیشه معتقد بود دانشگاه خوب، شرط بزرگی است. به همین خاطر به من هم پیشنهاد کرد تا بین ادبیات انگلیسی در دانشگاه خوب دولتی و معماری در دانشگاه آزاد، اولی را انتخاب کنم. از ۱۸تا ۲۸ سالگی در ایران مشغول تدریس انگلیسی بودم. خواندن کتابهای زیاد و معروف و علاقهام به انگلیسی باعث شد به نوشتن ترغیب شوم.
هرچه بیشتر «سین سوگ، عین عشق» را میخواندم ارزش کارتان را بیشتر درک میکردم. چه شد که در اولین تجربه نویسندگی سراغ خلق چنین اثری رفتید؟
خواندن کتابهای زیاد و معروف و علاقهام به انگلیسی باعث شد به نوشتن ترغیب شوم. از 14 تا 16سالگی مطالعه مستمر داشتم. اما در سالهای اخیر کتاب خواندن من شکل دیگری پیدا کرد. وقتی فهمیدم بابا به سرطان مبتلا شده، در بین کتابها و مقالات از مراقبت و جلوگیری از پیشرفت بیماری میخواندم. با گذشت روند بیماری روزی که گفتند بیماری به مغز پدر رسیده، خودم را برای چنین روزهایی آماده میکردم. در بین کتابفروشیها دنبال هر کتابی میگشتم تا سوگ را درک کنم از مشهورترین رواندرمانگران و مولفان کتاب خواندم و نتیجه شد آنچه در «سین سوگ، عین عشق» میخوانید.
به نظر شما بین تألیف و ترجمه دکتر صدر، در کدام یکی درخشانتر بود؟
قطعاً تألیف و چقدر حیف چون تا زمانی که بود، خواندن آثارش به دلیل مشغله برایم ممکن نبود اما در این مدت، بسیاری از کتابهای او را خواندم.
فکر میکنید «دختر دکتر صدر بودن» تا چه اندازه در فروش این کتاب و اقبال عمومی اثرگذار بود؟
خب قطعا اگر پدر من چنین فردی نبود، من هیچوقت تا این اندازه کتابخوان نبودم. مسیرم و علاقه به زبان انگلیسی به دلیل حضور پدر برایم جدی شد و اصلا نشر «چشمه» به دلیل نسبتی که داشتم از کتاب استقبال کرد تا آن را منتشر کند. البته که ممکن است برخی بگویند من از اسم پدر برای فروش بیشتر سوء استفاده میکنم اما هدفم خوانده شدن اثر و اثرگذاری بر حال خوانندگان بود.
ادبیات کتاب «سین سوگ، عین عشق» بسیار ساده و روان است. به رغم اینکه اثر از موضوع پیچیده سوگ حرف میزند اما خبری از فلسفهبافی و واژگان دشوار نیست و به شدت همهفهم است. این نتیجه راضیکننده چطور اتفاق افتاد؟
دقیقا. کتاب اصلا فلسفی نیست شاید چون اصلا دشوار و پیچیدهنویسی فارسی را به خوبی نمیشناسم و بلد نیستم قلمبه سلمبه صحبت کنم! این اتفاق از همان زمان تحصیل برایم اتفاق افتاد و مطالعه ادبیات انگلیسی باعث شد نتوانم در ادبیات فارسی دایرهواژگانی مثل پدرم داشته باشم! البته که پدر هم ساده اما آراسته و با عبارات زیبا مینوشت.
در اولین رونمایی کتاب «سین سوگ، عین عشق» اشاره کردید که پیش از انتشار، نسخه اولیه را برای چند نفر ارسال کردید تا بازخورد بگیرید. بازخوردها چطور بود؟
بله، دقیقا. نفر اول جناب هوشنگ گلمکانی بودند که خب به دلیل تسلطی که بر ادبیات دارند نظرشان برایم اهمیت زیادی داشت. نفر دوم دکتر همدمی روانشناس و مترجم ۲۶ عنوان کتاب روانشناسی و سوگ، محتوای علمی کتاب را بررسی کرد.
دکتر سهیل از اساتید دانشگاه شهید بهشتی به عنوان شخصی که با ویراستاری آشناست اثر را نقد کرد و در انتها یکی از دوستانم به نام تینا که مادر جوانش را به شکلی ناگهانی و بسیار دردناک، به خاطر کووید، از دست داده بود «سین سوگ، عین عشق» را خواند. هدف من از انتخاب تینا این بود که بدانم تأثیر محتوای کتاب بر ذهن مخاطب هدف چگونه است. مخصوصا اگر اهل مطالعه زیاد و علمی هم نباشد.
در عکسهای منتشرشده از رونمایی«سین سوگ، عین عشق» نشانگرهای کتاب رنگارنگ همراه با منگولههای یک اندازه و نقاشیهای ظریف در تصویر خودنمایی میکنند. ماجرا چیست؟
راستش زمانی که در آمریکا بودم چیزی نزدیک به 300 نشانگر کتاب (بوک مارک) درست کردم. همیشه دوست داشتم در کنار کتاب خوانندگان از من یک یادگاری هم داشته باشند.
تالیف آثاری از این دست که متکی بر مستندات و تعاریف علمی است برای شما با چه چالشهایی همراه بود؟
فکر میکنم به این دلیل که اشراف کمتری به زبان و ادبیات فارسی دارم، حین نوشتن تصور میکردم فلان اصطلاح روانشناسی باید معنی نزدیکتری هم داشته باشد اما معانی محدودی به ذهنم خطور میکرد. این موضوع البته درباره بازنویسی آثار فارسی به سایر زبانها پرچالشتر است. تجربه من در ترجمه آثار پدر از فارسی به انگلیسی اثبات کرد که در ادبیات فارسی واژگان بسیار غنی به کار میرود که جایگزینی آن به وسیله سایر زبانها دشوار است.
در زمان نوشتن کتاب لحظاتی بود که احساس کنید نسبت به انتشار آن تردید دارید؟
نه. راستش بیشتر عکس این ماجرا در ذهنم بود که ای کاش هر چه سریعتر کتاب را تمام کنم و چاپ بشود. چرا که حامی و مشوق اصلی من در نوشتن «سین سوگ، عین عشق» مادرم بود. همیشه میگفت در این مدت به واسطه شیوع کرونا آدمهای زیادی مرگ عزیز را تجربه کردند و اگر بتوانی با نوشتن چنین کتابی در کاستن رنجشان موثر باشی، این همان مسئولیتیست که به تو سپرده شده است. بابت اینکه بتوانم در کوتاهترین زمان نوشتن کتاب را تمام کنم، از شغلم انصراف دادم و تمام مدت مشغول ترجمه کتابهای پدر و تالیف این اثر بودم. تلاشم را کردم که با تمام توان در کمترین زمان کتاب را منتشر کنم.
در بخشی از «سین سوگ، عین عشق» اشاره کردهاید فرد سوگوار تمایل دارد تا مدتها درباره خاطرات و تصاویر مشترکی که با فرد درگذشته دارد صحبت کند؛ از شیرینی و تلخیها و هرآنچه ناگهان به ذهنش خطور میکند، چرا که همین اتفاق هم روشی در جهت پذیرفتن سوگ است. در روزهای نخست درگذشت دکتر صدر، شما چگونه رفتار کردید؟ بازگویی خاطرات برای شما هم راهگشا بود؟
دقیقا. از آنجا که بسیاری از بیماری پدر مطلع نبودند، بیشترین سوال درباره چرایی درگذشتش بود. بهمرور اما هر چه زمان بیشتری گذشت، رفتارهای جزئی او بیشتر به خاطرم آمد. در بسیاری از موقعیتها میگفتم: «اگر بابا بود این کار را میکرد / بابا همیشه این را میگفت / بابا...»
هنوز هم وقتی به هر عنوانی اسم بابا را میشنوم به حرف میآیم و اتفاقا دوست دارم با آدمها گپ بزنم، گرچه خیلیها به اشتباه تصور میکنند وقتی یادش میافتم غمگین میشوم اما واقعا اینطور نیست! حرف زدن از درگذشتگان حس عجیبی دارد؛ در عین حال که در انتهای قلبت، دلگیر شدهای اما ترجیح میدهی بیشتر و بیشتر دربارهاش صحبت کنی چون حالت خوب میشود.
یکی از اصلیترین دلایل جذابیت کتاب برایم فصلی بود که درباره خطاها و اشتباهات افراد در مواجهه با سوگ نوشتید. اینکه چه بایدها و نبایدهایی در پذیرش سوگ و آرامش دادن به بازماندگان باید رعایت شود. برای خود شما بهترین راهنمایی کدام مورد بود؟
نمیدانم، انتخاب سختیست چون هر کدام از این پیشنهادات و برخوردها بستگی به فرد و نوع سوگ او دارد. اما دوست دارم بدانم برای خود شما کدام قسمت بیشتر توجهتان را جلب کرد؟
شاید اشتباه من این بود که باور خودم را به دیگران تحمیل میکردم، تنها با این نیت که حتی شده کمی از حجم سوگ و داغ بازماندگان کم کنم؛ آن هم با گفتن جمله «خدا چیده/ مقدر شده بود...» درحالیکه قطعا قرار نیست گزاره و باوری که مرا آرام کرده برای اطرافیان نیز موثر باشد. فصل «بایدها و نبایدها» در کتاب شما برای من مثل یک چک لیست بود که اتفاقا هرچه نباید انجام داد را مرتکب شده بودم! در وجه شخصی هم بیشتر از این نظر مردد بودم که وقتی با این حرف آرام شدم و سوگ را پذیرفتم چرا اشتباه است یا نباید انجام شود.
اتفاقا شاید یکی از نکات این کتاب همین است که حکم قطعی نمیدهد. در واقع قرار است هر فرد بسته به باورها و اعتقاداتش یا شکل سوگی که از سر گذرانده با آنچه ترجیح میدهد تاب بیاورد و بپذیرد. ممکن است افرادی که اعتقادات مذهبی محکمتری دارند به شیوهای متفاوت از بقیه مرگ عزیزانشان را بپذیرند. هدف من در این کتاب تأیید هرآن چیزیست که به حال بهتر و بالاتر رفتن قدرت پذیرش فرد سوگوار کمک میکند.
بعد از خواندن «سین سوگ، عین عشق» فهمیدم بسیاری از ما ادعا میکنیم اطرافیانمان را به خوبی میشناسیم و این گزاره زمانی برجستهتر میشود که با مرگ عزیزانمان، کمک به اطرافیان برای پذیرش سوگ دشوار و بسیار ناشناخته است؛ گویی با آدمهایی متفاوت از گذشته و غریبه ملاقات میکنیم که از آرام کردن آنها عاجزیم.
متأسفانه بسیار سخت است. شاید بهترین راه، شنونده فعال بودن است. یعنی به خوبی حرفها را بشنویم تا متوجه شویم درخواستهای فردسوگوار و راههای مدنظر او برای کنارآمدن با مرگ عزیزانش چیست؟
در این کتاب مخاطب هدف کاملا شفاف نیست. یعنی ممکن است در همان فصل که روی صحبتتان با سوگواران است به اطرافیان او هم نهیب بزنید.
دقیقا همینطور است. چون کتاب درباره تجربه از سرگذراندن سوگ است.
گاهی اما بهرغم نسبتهای دور ما با درگذشته ممکن است ارتباطات قلبی و پیوندهای صمیمانه غیررسمی عمیقی وجود داشته باشد؛ عواطفی که در جمع خویشاوندی، امکان سوگواری از صمیم قلب را ناممکن میکند و فرد، سرکوب احساساتش را به هر اتفاق دیگری ترجیح میدهد!
واقعا اهمیتی ندارد! آدمها حق دارند در هر شرایطی نسبت به سوگ خود واکنش نشان بدهند.
در قسمتی از کتاب درباره واکنشها و جملات اطرافیان نوشتهاید؛ اینکه با هر نیتی گفته شود، به دو شکل عنوان میشوند. یا در حالت حداقلی، از روی ناآگاهی و ناپختگی، جملاتی زننده خطاب به فرد سوگوار به کار برده میشود و یا اینکه در موقعیت حداکثری، از ادبیاتی گستاخانه و توهینآمیزی استفاده میشود.
شنیدن بسیاری از جملات با ادبیات بیرحمانهای که میشناسیم واقعا دشوار است. اطرافیان در مواردی تلاش میکنند به اجبار از فرد سوگوار، فردی شاکر بسازند. این درحالیست که با گفتن جملاتی مثل: «خداروشکر خودت سالمی» یا گفتن «حداقل اینطور نشد و آن طور شد»، هیچگونه التیام و تسکینی رخ نمیدهد! در واقع در سوگ هیچ حداقلی وجود ندارد.
به نظر شما نگاه جامعه به «سوگ» جنسیتزده است؟
تجربه بسیاری از مردان در مواجهه با سوگ، سرکوب احساسات و فشار اطرافیان برای تشویق او به سکوت است. چه برسد به اینکه مرد سوگوار بخواهد گریه کند.
در سوگ موضوعی مطرح است که در بیشتر موقعیتها، سوگوار و همراهش فردی واحد هستند و یکی از چالشها در این اتفاق، تناسب حقوق و مسئولیتهای چنین شخصیست. تجربه خود شما از این اتفاق چه بود؟
در مرحله اول اینکه اصلا نباید و نمیشود از اطرافیان انتظار درک احساسات داشته باشیم. شاید تنها واکنش ما نسبت به نصیحتها و ایدههای آنها، تأییدهای خشکوخالی باشد که در لحظه عنوان میکنیم تا از حرفشان بگذرند اما باید برای خودمان زمانی اختصاصی داشته باشیم.
این کار مخصوصا در روزهای ابتدایی کمک زیادی به ما میکند، چراکه در کنار تأثیری که بر حال فردی ما دارد، باعث میشود تا بهتر مراقب اطرافیانمان باشیم. چالشبرانگیز و پیچیده بهنظر میرسد اما باید تلاش کنیم تا میان زمان گذاشتن برای خود و اطرافیانمان تعادل ایجاد کنیم.
بعد از سوگ پدر، چه دلیلی باعث تحمل و صبوری شما بود؟
مادرم. صفحه اول همین کتاب نوشتهام: «برای مادرم مهرزاد که بودنش بهانهای است برای زندگی.» واقعا اگر مادرم نبود فکر میکردم که خب چرا نباید پیش پدرم بروم؟ و هر بار چنین فکری به ذهنم خطور میکرد با خودم تکرار میکردم: «پس مامان چی؟»