زمان بازنگری در فلسفه رسانهای صداوسیما

رسانه ملی بهجای بازتاب این همبستگی ملی، گاه بر طبل تفرقه کوبید
هفت صبح | رویدادهای هفتههای اخیر، چهرهای عریان و صریح از آنچه «قدرت ملی» مینامیم پیش چشم گذاشت. در حالیکه حوزههای نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران تحت فشار بیسابقهای قرار گرفتند و هر یک بهنوعی برابر بحران ایستادند، یک بخش از این پیکره بهطرز آشکاری ناکارآمد باقی ماند: صداوسیما.
در شرایطی که افکار عمومی با بیم و اضطراب به آسمان شبهای ایران خیره بود، نهاد رسانهای که باید روایت ملی، انسجامبخشی و امیدآفرینی را نمایندگی کند، بیشتر به تریبونی محدود شبیه شد. حتی در لحظاتی که واقعیت به چشم دیده میشد، برخی مجریان و چهرههای رسانه ملی همچنان درگیر نفی ماجراهایی بودند که مردم به طور عینی آنها را لمس میکردند.
برنامهها، محتوا و گفتارهای رسانهای، نه بر پایه تحلیلهای دقیق، بلکه عمدتا بر اساس کلیشههایی تولید میشد که یا فاقد بار اطلاعاتیاند یا زبان اقلیت محدودی از ساختار رسمی را بازتاب میدهند. در حالیکه بخش بزرگی از مردم از جمله منتقدان و دلسردشدگان در روزهای سخت برای دفاع از ایران به میدان آمدند، رسانه ملی بهجای بازتاب این همبستگی ملی، گاه بر طبل تفرقه کوبید.
در چنین فضایی، نتیجه روشن است: مردم برای فهم حقیقت، برای حس مشارکت و برای دریافت تحلیلهای معتبر به منابع دیگری رجوع میکنند؛ حتی اگر آن منابع در فضای بیرونی کشور باشند. اکنون که آتشبس موقت برقرار شده، زمان بازنگری جدی است. لازم است بدون تعارف، از مجموعهای از نخبگان ارتباطات و جامعهشناسان خواسته شود تا وضعیت این رسانه را در شرایط بحران ارزیابی کنند.
البته اگر بخواهیم جانب انصاف را نگاه داریم گفتنی است که این سازمان طی شبهای اخیر کوشید با دعوت از برخی چهرههای اصلاحطلب و البته تکراری رنگ دیگری به قاب تلویزیون بزند. این رفتار سازمان که در مواقع بحرانی برخی اصلاحطلبان را که اغلب همانها هستند که همیشه در این مواقع ظاهر میشوند، مقابل دوربین بنشاند، الگویی تکرارشونده است که اثر خود را از دست داده، در شرایط فعلی به نوشدارو بعد از مرگ سهراب میماند، هرچند میدانیم با یک گل هم بهار نمیشود و بازنگری اساسی در شیوه اطلاعرسانی این سازمان لازم است.
جنگ اخیر نه فقط تقابلی نظامی که تهدیدی برای موجودیت ملی بود. در چنین وضعیتی، رسانه رسمی باید صدای همه ایران باشد، نه تریبون یک نگاه خاص. تاکید افراطی بر انتقام و تکرار بیپایان شعارهای مختلف، نمیتواند جایگزین تحلیل، روایت ملی و ایجاد همبستگی باشد.
هماکنون زمان عبور از الگوهای رسانهای دهههای گذشته است. باید به ایرانیان فراتر از مرزها نیز گوش سپرد؛ آنها که دل در گرو وطن دارند اما ناامید از شنیدهشدن، مخاطب رسانههایی غیررسمی شدهاند.به جای روایت جنگی که صرفا از زبان حاکمیت بیان میشود، باید صدای ملی ساخت: روایتی که همه مردم را با هر گرایش و تجربه مخاطب بداند. حتی منتقدانی که به هر دلیلی از مرزهای فیزیکی دور شدهاند، اما هنوز نگران سرنوشت ایراناند، باید در این روایت جایی داشته باشند.
در نهایت، باید پذیرفت که اولین نشانههای تغییر سیاست، در چهره رسانه ملی بروز خواهد کرد. مادامی که این نهاد نماد انحصار باقی بماند، امید به همگرایی اجتماعی و همبستگی ملی رنگ خواهد باخت و خطر آنجاست که در بحرانهای بعدی، شکاف رسانهای به شکاف امنیتی تبدیل شود.