
هفت صبح، فاطمه شیخعلیزاده | اواخر سال 1402 مرد جوانی به نام پیمان در یکی از بیمارستانهای تهران به کام مرگ فرو رفت. این در حالی بود که ساعتی قبل از انتقال پیمان به بیمارستان کارکنان یک کمپ ترک اعتیاد واقع در شهریار او را با حال وخیم به بیمارستان رسانده بودند و اقدامات درمانی برای نجات جان او آغاز شد اما بیثمر بود.
بررسیهای ابتدایی حکایت از این داشت که پیمان ساعتی قبل از انتقال به بیمارستان به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفته بود، به این ترتیب رسیدگی به موضوع مرگ مشکوک او با اعلام از سوی کادر درمان بیمارستان در دستور کار تیم جنایی قرار گرفت و با اعلام از سوی پزشکان معالج، بلافاصله بازپرس جنایی و کارآگاهان پلیس آگاهی در سردخانه بیمارستان بالای سر جسد مقتول حاضر شدند و تحقیقات را آغاز کردند.
در حالی که بررسیهای اولیه نشان میداد پیمان از 19 روز قبل از مرگش به قصد ترک اعتیاد وارد کمپ شده و از آنجا خارج نشده بود و همچنین با توجه به اینکه کارکنان کمپ او را به بیمارستان رسانده بودند، بنابراین تحقیقات جنایی از محل کمپ آغاز شد و به دستور بازپرس پرونده دوربینهای مدار بسته کمپ مورد بازبینی قرار گرفتند.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی پدر پیمان به عنوان ولی دم پرونده تقاضای قصاص هر چهار متهم حاضر در پرونده را کرد. سپس اولین متهم که یکی از مددجویان زندان بود پای میز محاکمه ایستاد و در دفاع از خود در برابر عنوان اتهامی گفت:«من از مددجویان قدیمی کمپ بودم و به دلیل اینکه بابت خدمات کمپ بعد از ترک به این مجموعه بدهکار بودم برای آنها به صورت رایگان کار میکردم و در انجام امور مربوط به کمپ خدمات میدادم.»
متهم ادامه داد:«پیمان روز حادثه بیقراری میکرد و در سوله محل اقامتش شروع به درگیری و دعوا کرده بود. ما بدون دستور مدیر داخلی به نام آقا منصور کاری نمیکردیم و از او کسب تکلیف کرده و او به ما گفت که پیمان را به درخت ببندید تا آرام شود. بعد هم برای اینکه آرام بگیرد من به او چند ضربه زدم اما ضرباتی که زدم به دست و پایش بود و به قفسه سینه و سرش ضربهای وارد نکردم.
او به شدت مقاومت میکرد و ما چارهای نداشتیم او را کتک بزنیم تا آرام بگیرد اما بعد از چند دقیقه دیدیم که مقاومت نمیکند و متوجه شدیم که حال او خیلی بد شده است. برای همین منصور موضوع را به مدیریت اصلی کمپ اطلاع داد و او گفت که اورژانس را خبر کنید اما قبل از رسیدن امدادگران اورژانس من خودم مرتب به پیمان تنفس مصنوعی میدادم.»
قاضی گفت:«در فیلم به دست آمده از دوربینهای مدار بسته مشخص است که هر کدام از شما چهار نفر ضربات خیلی زیادی به او زدید و خود شما حدود سی ضربه به مقتول زدی. این اقدام چه دلیلی داشت؟»
متهم گفت:«قبول دارم که او را کتک زدم اما اتهام قتل را قبول ندارم چون ضربات من کشنده نبود.»
سپس وکیل این متهم نیز در دفاع از موکلش گفت:«هر چند ایراد ضرب و جرح از سوی موکل من مشهود است اما پزشکی قانونی علت تامه فوت را خفگی وضعیتی اعلام کرده است و این موضوع ارتباطی به کتک خوردن مقتول ندارد بلکه نحوه آویزان شدن او از درخت باعث مرگش شده نه کتک خوردنش.»
سپس نوبت به آشپز کمپ رسید که از خود دفاع کند و او گفت:«من خودم قبلا بیمار همین کمپ بودم اما مدتی بود که در آشپزخانه کار میکردم. من اصلا نفهمیدم درگیری پیمان با بقیه مددجویان چطور شروع شده بود چون در آشپزخانه بودم. همان موقع منصور که مدیر داخلی کمپ بود به ما گفت پیمان را بزنید تا آرام شود و بعد او را به درخت ببندید. من فقط دو ضربه با پا به پیمان زدم که چون پابرهنه بودم و کفش نداشتم ضربههای من محکم نبود.»
سپس وکیل متهم گفت:«در کمپ هر کسی آرام نگیرد اصطلاحی به نام فیکس کردن دارند و برای همین به دفعات افراد مختلف را به درخت میبندند تا آرام شود. این روش در کمپ ترک اعتیاد خیلی مرسوم است اما موکل من در تمام مراحل درگیری نقش پررنگی نداشته.»
سومین متهمی که از خود دفاع کرد دوست صمیمی پیمان بود که در دفاع از خود گفت:«همه ما قربانیان موادمخدر هستیم و من فقط میتوانم بگویم لعنت به مواد مخدر! پیمان دوست من بود و خیلی وقتها با من درددل میکرد و از چیزهایی که او را به سمت اعتیاد کشاند حرف میزد.
شرایط ترک او مثل من بود چون هر دو مصرف کننده شیشه بودیم. برای همین وقتی حالش بد شد من دقیقا میدانستم که الان چه رنجی میکشد و تمام حالتهای او را میشناختم. او اینقدر حال بدی داشت که اگر از اینجا بیرون بروم کسی را که عامل معتاد شدنم هست میکشم. من میدانستم دچار توهم شده برای همین سعی کردم او را آرام کنم اما فایدهای نداشت. برای همین به خاطر اینکه به خودش بیاید چند ضربه به او زدم.»
سپس وکیل این متهم گفت:«موکل من دچار اختلال شخصیتی و بیماری روانی است هر چند پزشکی قانونی گفته که او مسئول اعمال خودش است اما تقاضای تشکیل کمیسیون پزشکی و بررسی دقیق سلامت روان موکلم هستم.»
سپس منصور به عنوان مدیر داخلی کمپ در مقام دفاع از خود گفت:«من از قدیمیهای این کمپ هستم و قبلا در همین کمپ اعتیادم را ترک کردم.پیمان مددجوی آرامی نبود و من هم طبق قوانینی که مدیریت اصلی کمپ وضع کرده بود به بچهها گفتم او را به درخت ببندند چون قانون کمپ همین بود.»
قاضی گفت:«در فیلم مشخص است که شما ضربه محکمی با مشت به سر مقتول زدی.چه توضیحی داری؟»
متهم گفت:«من به گردن او مشت زدم.»
وکیل منصور نیز گفت:«بستن مددجویان به درخت یکی از قوانین مرسوم کمپ بود تا جایی که به این درخت، درخت آرامش میگفتند به این معنی که اگر دست کسی را به آن درخت ببندند او به آرامش میرسد. شاید مقتول به دلیل ضعف فوت کرده چون بستن دست با دستمال به درختی که قطور نبود باعث مرگ نمیشود.»
در این قسمت از محاکمه وکیل ولی دم گفت:«همکاران من سعی در تبرئه موکلان خود دارند در صورتی که متهمان در ابتدا مقتول را کتک زده و بعد که او را بیحال به درخت بستند مجددا او را مورد ضرب و جرح قرار دادند. ما تقاضای قصاص هر چهار را نفر داریم.علاوه بر این مدیریت اصلی کمپ نیز که دستورات را تلفنی اعمال میکرد باید مجازات شود.»
به این ترتیب مدیریت کمپ نیز به دادگاه احضار شد و در توضیح وقوع حادثه گفت:«روز حادثه من برای تمدید پروانه به بهزیستی رفته بودم که منصور به من زنگ زد و گفت حال یکی از مددجویان بد است که من گفتم سریع اورژانس را خبر کنید. مددجویان کمپ ما افراد نرمال و طبیعی نیستند و در مسیر ترک اعتیاد دچار توهم میشوند. برای اینکه بیقراری آنها کم شود و به خودشان و بقیه آسیب نزنند مجبوریم آنها را فیکس کنیم که در این مواقع آنها را به درخت میبندیم. دو هفته قبل هم در مورد مشابه مددجو را به درخت فیکس کردند و بعد از اینکه حالش بهتر شد به او دارو دادیم و آرام شد.»
قاضی گفت:«چرا در کمپ پزشک حاضر نبود؟»
مدیر کمپ گفت:«مطابق قوانین پزشک موظف نیست که هر روز حضور داشته باشد و در هفته چند ساعت برای ویزیت بیماران به کمپ میآید از طرفی این حادثه در ساعت 7 صبح رخ داده بود که ساعت کاری پزشک نیست.»
قضات دادگاه بعد از مشورت برای صدور رای وارد شور شدند.
