هفت صبح،‌ آزاد کلهر | در یک سال گذشته، بانک مرکزی در برابر جهش‌های ارزی و نوسانات شدید اقتصادی نقش فعالی ایفا نکرد و عملا در جایگاه نظاره‌گر باقی ماند. حتی در برابر ادعای مهم بازنگشتن ۹۰ میلیارد دلار ارز صادراتی نیز موضع‌گیری روشنی ارائه نشد و هنوز مشخص نیست این منابع چه سرنوشتی پیدا کرده‌اند. تنها اقدام قابل‌توجه این نهاد، راه‌اندازی بازار دوم ارز بود؛ بازاری که به‌جای ایجاد ثبات، خود به محرکی برای افزایش انتظارات تورمی تبدیل شد و نرخ دلار را طی دو ماه حدود ۳۰ هزار تومان بالا برد.

 

اکنون با تغییر فرزین به عنوان رئیس‌کل، شاهد این هستیم که بازار روندی نزولی پیدا کرده است و این نشان می‌دهد که بانک مرکزی در دوران فرزین نتوانسته بود نقش مثبتی در اقتصاد کشور ایفا کند. از طرف دیگر این پرسش جدی مطرح است که آیا بانک مرکزی در یک سال گذشته که نقش واقعی خود را به‌عنوان فرمانده اقتصادی ایفا نکرده است هم اکنون نباید در قبال ضعف سیاست گذاری پاسخگو باشد؟ چراکه سیاست‌های بانک مرکزی در یک سال اخیر تورم سنگینی را به کشور تحمیل کرده است و از طرف دیگر نوسانات اقتصادی منجر شده تمام بازارها تحت تاثیر قرار بگیرند.

 

درواقع اقتصاد ایران در سال گذشته یکی از پرتلاطم‌ترین دوره‌های خود را تجربه کرد. نرخ ارز چندین بار جهش کرد، بازارهای مالی بی‌ثبات شدند و انتظارات تورمی به بالاترین سطح خود رسید. در چنین فضایی، نهادی که باید محور سیاست‌گذاری پولی و ارزی باشد، بیشتر در نقش تماشاگر ظاهر شد و نتوانست نقش فعال و هدایت‌گر خود را ایفا کند.

 

برای نمونه ادعای بازنگشتن ۹۰ میلیارد دلار ارز صادراتی یکی از مهم‌ترین پرونده‌های اقتصادی سال بود که حسین صمصامی در گفت‌وگو با روزنامه هفت‌صبح مطرح کرده بود و سکوت فرزین نشان داد که واقعیت دارد و با وجود اهمیت این موضوع، هیچ توضیح شفافی درباره سرنوشت این منابع ارائه نشد و این سکوت، پرسش‌هایی جدی درباره میزان کارآمدی و اقتدار نظارتی بانک مرکزی ایجاد کرد.

 

‌ناکارآمدی سیاست‌های بانک مرکزی


در مرحله بعد تنها اقدام قابل‌توجه بانک مرکزی، ایجاد بازار دوم ارز بود. اما این بازار به‌جای ایجاد ثبات، به بستری برای شکل‌گیری انتظارات افزایشی تبدیل شد و نرخ دلار را در مدت کوتاهی به‌طور قابل‌توجهی بالا برد. این تجربه نشان داد که سیاست‌گذاری ارزی بدون هماهنگی با بخش واقعی اقتصاد، می‌تواند خود به عامل بی‌ثباتی تبدیل شود. درواقع فرزین با این تصور که بازار دوم منجر به بازگشت ارزهای صادراتی می‌شود فضایی را ایجاد کرد که قیمت ارز در بازار آزاد دوباره افزایش پیدا کند. 


در روزهای گذشته شاهد این بودیم که قیمت دلار تالار دوم به 120 هزار تومان هم برسد. بنابراین افزایش قیمت ارز تکلیفی شرکت‌ها عمدتا منجر نشد ارز تک نرخی داشته باشیم، اما سیگنال تورمی آن منجر شد قیمت بسیاری از کالا‌ها روندی صعودی داشته باشند. کارشناسان اقتصادی معتقدند ریشه مشکلات نه در تصمیمات کوتاه‌ مدت، بلکه در ساختار معیوب حکمرانی اقتصادی است. اقتصاد ایران سال‌هاست با مجموعه‌ای از مشکلات انباشته مواجه است.

 

برای نمونه بانک مرکزی مدعی است که عامل نوسان قیمت ارز وزارت نفت است آنها باید ارز صادراتی را تامین کنند و ما در این بخش توزیع کننده ارز هستیم و از طرف دیگر وزارت صنعت نیز باید به صادرکنندگان غیر نفتی فشار وارد کند تا از این طریق تراز ارزی به وجود بیاید. با این حال این عوامل نشان می‌دهد که بانک مرکزی نیز نتوانسته است هماهنگی لازم را بین وزارتخانه‌های دیگر ایجاد کند.

 

در چنین شرایطی، بانک مرکزی در انتهای زنجیره قرار داشت و بدون اصلاح سیاست‌های بخش واقعی اقتصاد، نمی‌تواند نقش موثری ایفا نکرد. کارشناسان تاکید می‌کنند که این نهاد باید با پشتوانه رئیس‌جمهور و هماهنگی میان وزارتخانه‌های نفت، صمت، اقتصاد و کشاورزی، نقش «فرمانده اقتصادی» را بر عهده بگیرد؛ نقشی که تاکنون به دلیل نبود اختیار کافی و فشار ذی‌نفعان قدرتمند محقق نشده است.

 

  چالش ذی‌نفعان و رانت‌های پنهان


یکی از موانع اصلی اصلاحات اقتصادی، شبکه‌های رانت و ذی‌نفعانی هستند که از وضعیت موجود سود می‌برند و اجازه تغییر نمی‌دهند. این گروه‌ها در حوزه ارز، تجارت، واردات و حتی سیاست‌گذاری نقش دارند و هرگونه اصلاح ساختاری را با مقاومت جدی مواجه می‌کنند. در چنین فضایی، عبدالناصر همتی به عنوان رئیس‌کل جدید بانک مرکزی نیازمند پشتوانه سیاسی و اختیارات کافی است و در این حالت قادر به اجرای اصلاحات خواهد بود. کارشناسان معتقدند که اگر هماهنگی میان وزارتخانه‌های اقتصادی شکل گیرد، منابع ارزی وارد می‌شود و بحران‌های ارزی فروکش می‌کند.

 

 انتظارات از مدیریت جدید بانک مرکزی


درواقع با مطرح شدن نام عبدالناصر همتی برای ریاست بانک مرکزی، نگاه‌ها دوباره به این نهاد دوخته شده است. همتی تجربه قابل‌توجهی در مدیریت اقتصادی دارد، اما شرایط امروز کشور بسیار پیچیده‌تر از گذشته است. در چنین شرایطی، انتظار از بانک مرکزی تنها کنترل نرخ ارز نیست. این نهاد باید بتواند میان سیاست‌های پولی، تجاری و بخش واقعی اقتصاد هماهنگی ایجاد کند. در غیر این صورت، همچنان نهادی خواهد بود که در پایان زنجیره تصمیم‌گیری قرار دارد و تنها مسئولیت پیامدها را بر دوش می‌کشد. با توجه به اینکه همتی پیش از این در وزارت اقتصاد و بانک مرکزی حضور داشته است کاملا با این شرایط آشنا بوده و می‌تواند چالش‌ها را مدیریت کند.


در گام نخست بانک مرکزی باید از حالت منفعل خارج شود و با پشتوانه سیاسی کافی، نقش فرمانده اقتصادی را بر عهده بگیرد. تا زمانی که سیاست‌های بخش واقعی اقتصاد اصلاح نشود، رانت‌ها مهار نگردد و هماهنگی میان وزارتخانه‌ها شکل نگیرد، نه نرخ ارز پایدار خواهد شد و نه بحران‌های ساختاری کشور کاهش می‌یابد.

 

بانک مرکزی در سال گذشته اگر نظاره‌گر نبود؛ سال جاری نوسان ارز به این اندازه نبود. به همین دلیل همتی باید از همین الان برای سال پیش‌رو تصمیم‌های سخت و اصلاحات واقعی را در نظر بگیرد؛ در غیر این صورت، نوسانات همچنان پایدار خواهند ماند و منابع ارزی محدودتر، اقتصاد ایران را با چالش‌های جدی‌تری روبه‌رو خواهد کرد. اما با توجه به سیاست‌های قبلی همتی به نظر می‌رسد بعد از این شاهد یک دوره با ثبات از بازار ارز خواهیم بود.

 

 

چه عواملی  بازار ارز را به چالش می‌کشد؟


اقتصاد ایران سال‌هاست در چارچوبی دستوری و غیررقابتی اداره می‌شود که در آن قیمت‌ها نه بر اساس سازوکار طبیعی عرضه و تقاضا، بلکه با بخشنامه‌ها و تصمیمات اداری تعیین می‌شوند. چنین ساختاری باعث شده سیگنال‌های قیمتی کارکرد اصلی خود را از دست بدهند و قیمت‌ها نتوانند واقعیت بازار را منعکس کنند.

 

در نتیجه، سرمایه‌گذاری به‌جای حرکت به سمت تولید و فعالیت‌های مولد، به سمت رانت، واسطه‌گری و فعالیت‌های کم‌ریسک اما غیرمولد سوق پیدا می‌کند. بازارها نیز توان تنظیم خودکار را از دست می‌دهند و هر شوک کوچک، به بحرانی بزرگ تبدیل می‌شود. فاصله میان قیمت واقعی و قیمت دستوری نیز زمینه‌ساز فساد و رانت گسترده شده است. به همین دلیل، اقتصاد دستوری عملا موتور رشد را خاموش کرده و کشور را در چرخه‌ای از ناکارآمدی گرفتار کرده است.


در کنار این مشکل، ساختار مالکیت در اقتصاد ایران نیز به‌شدت مخدوش است. اگرچه در ظاهر بسیاری از شرکت‌ها خصوصی‌سازی شده‌اند، اما در عمل بخش بزرگی از اقتصاد در اختیار نهادهای شبه‌دولتی، صندوق‌های بازنشستگی، شرکت‌های وابسته به نهادهای عمومی و هلدینگ‌های بزرگ حکومتی قرار دارد.

 

این ساختار باعث شده رقابت واقعی شکل نگیرد، زیرا این بازیگران بزرگ از رانت اطلاعاتی، حمایتی و قانونی برخوردارند و بخش خصوصی واقعی توان رقابت با آن‌ها را ندارد. در چنین فضایی، بهره‌وری پایین می‌ماند، انگیزه سودآوری و کارایی کاهش می‌یابد و تصمیمات اقتصادی به‌جای منطق اقتصادی، تحت تاثیر ملاحظات سیاسی اتخاذ می‌شود. نتیجه این وضعیت، گرفتار شدن اقتصاد ایران در یک ساختار خاکستری است که نه مزایای اقتصاد دولتی را دارد و نه ویژگی‌های اقتصاد خصوصی را.


از سوی دیگر، محیط کسب‌وکار در ایران به‌شدت پیچیده و نامناسب است. مقررات متعدد و متناقض، بوروکراسی سنگین، نبود ثبات در قوانین، فساد اداری، دشواری دریافت مجوزها و نااطمینانی نسبت به آینده، همگی هزینه‌های پنهان فعالیت اقتصادی را افزایش می‌دهند. این شرایط باعث می‌شود سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی ریسک نکنند و کسب‌وکارهای کوچک و متوسط امکان رشد پیدا نکنند. در چنین فضایی، نوآوری و کارآفرینی محدود می‌شود و سرمایه‌گذاران ترجیح می‌دهند منابع خود را به سمت بازارهای سفته‌بازانه ببرند، نه تولید.