
هفت صبح، حمیدرضا نعمتی پژوهشگر و نویسنده سینمایی | در سالها و روزهایی که جامعهی سرگردان و شوک زده ایرانیان، بعد از گذراندن جنگی دوازده روزه، بیاختیار با مشکلات و ناخواستهها روز را شب میکند و در اوضاع پیچیده کشور که با بحرانهای مختلف چون شرایط بد از هم گسیخته اجتماعی-فرهنگی، اقتصادی، آلودگیهای زیست محیطی، کمبود انرژی و هزاران مشکل... روبرو است که حالت سردرگمی و معلقی در اداره کشور را هر فرد از جامعه میتواند احساس کند، اما مردمان صبور این زمانه هرروز با آن دست و پنجه نرم میکنند، سینمای مستند و فیلمسازی مستند هم درگیر مشکلاتی بمانند تمامی نارساییهای رایج در کشور است.
اما جشنواره نوزدهم سینما حقیقت که میشود گفت دیگر نزدیک به کامل شدن دومین دهه خود رسیده است طوری بر پا شد که به قولی با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته و در چرخه بحرانهای جاری «فقط روی پای خود ایستاده و زمین نخورده است!» چندین دوره «خانه» جشنواره در پردیس چارسو برگزار میشد، امسال ناگزیر از شرایطها... در گالری سینمای ملت برگزار شد که خود تغییری شاید ناخواسته برای برگزارکنندگان و دنبال کنندگان و مخاطبینش بود! البته تغییر همیشه بد محسوب نمیشود که شاید خوشایند و خوش هم باشد... در این روزگار...
بررسی گذرا به یکسری آثار راه یافته و نمایش داده شده در جشنواره نوزدهم سینما حقیقت شاید سخت باشد اما از دو جهت قابل بررسی است، یکی به عنوان چشمانداز سالیانه سینمای مستند و یکی دیگر میزان کیفی آثار. امسال از نظر مقایسه با سالهای قبل شاید همانند روحیات جامعهمان یک به هم ریختگی و شلختگی خاص، اتمسفر جشنواره و آثارش را تحت تاثیر قرار داده باشد که خود این موضوع شاید در نمای دور قابل لمس نباشد اما در گذر زمان و نگاه تاریخی، بعدها حتما خود را نشان خواهد داد...
البته کارکرد فیلم مستند به عنوان یک رسانه تصویری قدرتمند، نقش متعدد و عمیقی در جامعه ایفا میکند که فراتر از سرگرمی صرف است. فیلم مستند، با تکیه بر واقعیت و استفاده از ابزارهای دراماتیک و زیباییشناختی، به کاوش، ثبت، تفسیر و نقد جنبههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی میپردازد. هدف نهایی آن آگاهیبخشی، ایجاد گفتوگو و تاثیرگذاری بر افکار عمومی و کمک به شکلگیری حافظه جمعی است...
فیلم مستند، وجدان بصری جامعه است. کارکرد آن میتواند ترکیبی از آینه بازتاب وضع موجود «چراغ قوه» روشن کردن زوایای تاریک و «کاتالیزور» تسریعکننده تغییر باشد که این مهم در تاریخ نگاری-نویسی ثبت میشود در عصر اطلاعات، مستندهای قدرتمند میتوانند در شکلدهی به گفتمان عمومی، تقویت دمکراسی و درک پیچیدگیهای جهان معاصر نقشی انکارناپذیر ایفا کند. بنابراین، یک فیلم مستند تنها «ثبت واقعیت» نیست، بلکه تفسیر، تاکید و دعوت به تامل درباره واقعیت است. لکن با همین نگاه برای معرفی و بررسی سه فیلم را انتخاب کردهام که یادداشتهای کوتاهی برایشان نگاشتهام.
ضربههای تیشه بر سنگهای نمک
نقد فیلم مستند
بر افتو
کارگردان: سپیده جمشیدینژاد
مدت زمان: ۲۸ دقیقه
نمایش در: جشنواره نوزدهم سینما حقیقت
بر افتو فیلمی کوتاه اما عمیق است که دوربینش را در دل کوهستانهای زاگرس و یک معدن نمک طبیعی مستقر کرده و زندگی روزمرهی زنان نمکچین را به تصویر میکشد. در این اثر تلاقی رئالیسم سختکوشانه و استعاره هستیشناختی شکل گرفته است، ثبت این تصاویر آرام و ضربههای تیشه بر سنگهای نمک تنها گزارشی انسانشناختی از شیوههای معیشتی و زیست روزانه فرسایشی انسانهایی را نشان میدهد که شاید در این زمانه صنعتی-ماشینی هرگز هیچ فرد شهرنشینی حتی فکر یا خیال این کار را هم نمیتواند بکند.
کار نمک چینی با یک حرکت تکراری و کند پیش میرود که گویای چرخههای بیپایان کار و فرسودگی است، این ریتم فیلم خود بازتابی از گذشتن کند «زمان» در مکان غیر شهری است...در فیلم مواجهه با نمک، لایههای سنگی سفید شورهزار و فضایسرد و زنان ساکت و کم حرف که گاهی حرفهای روزمرهگی میزنند، بازنمایی بدنهای رنجور و تمرکز بر دستهای ترکخورده و صورت زنانی که پوستشان از سرما سوخته است تماشاگر را با مشقت و سختی کار آنها درگیر میکند. کوهستان و معدن تنها صحنه فیلم نیستند، بلکه نیرویی پیشبرندهاند که زندگی آدمهایی را رقم میزند.
تضاد بین عظمت کوه و فرودستی انسان، درام و قصه زندگی آنها را عمق میبخشد. برداشت نمک و دنبال کردن دوربین فیلمساز در پی کار سخت زنان مقاوم در مقابل طبیعت برای ادامه زندگی و حفظ بقا خود استعارهای از استقامت آنها در روزگار را نشان میدهد که همین تصویری صرف از انسانشناسی را موفق بیان میکند. اما اینکه چرا این فیلم درست است همین بس که نمک و معدن نمک فقط به عنوان مادهای برای سوژه فیلم قرار گرفته و در لایه زیرین فیلم به عنوان تبلوری از رابطه پیچیدهی انسان {زنان} با کار و طبیعت را به تصویر کشیده است.
فیلمساز با پرهیز از هرگونه دخالت تحمیلی یا روایت صدای راوی، اجازه میدهد تصاویر و صداهای طبیعی خودشان سخن بگویند. همین رویکرد مینیمالیستی و مشاهدهگر باعث میشود فیلم نه تنها «درست» باشد، بلکه تأثیرگذار و ماندگار هم بماند.این مستند کوتاه، با وجود سادگی ظاهری، لایههای عمیقی از تأمل فلسفی و اجتماعی را در خود جای داده و یکی از آثار قابل توجه جشنواره سینما حقیقت امسال بود.
عصر فراموشی سریع
نقد فیلم مستند
مشتزنی در رینگ ترجمه
کارگردان: حنیف شهپرراد
مدت زمان: ۷۳ دقیقه
نمایش در: جشنواره نوزدهم سینما حقیقت
فیلم مستند «مشتزنی در رینگ ترجمه» پرترهای صمیمی و تأملبرانگیز از ذبیحالله منصوری است؛ روزنامهنگار، مترجم و نویسندهای پرکار که با ترجمههای جنجالی و کتابهای پرخوانندهاش، یکی از تأثیرگذارترین چهرههای فرهنگی قرن بیستم ایران به شمار میرود. منصوری که بیش از ۱۲۰۰ عنوان کتاب (ترجمه و تألیف) به نام خود دارد، برای نسلهای متعددی نماد دسترسی آسان به ادبیات و تاریخ جهانی بود، هرچند روشنفکران او را به دلیل سبک ترجمهی آزاد و گاهی اغراقآمیز مورد انتقاد شدید قرار میدادند.
فیلم اساساً بر پایهی مصاحبههای اسماعیل جمشیدی بنا شده است؛ گفتوگوهایی که در دههی پنجاه شمسی در مجلاتی چون «اطلاعات هفتگی» و «رستاخیز جوانان» منتشر شده بودند. این مصاحبهها، که حالتی صریح و گفتوگویی دارند، ستون فقرات روایت مستند را تشکیل میدهند و بیننده را مستقیماً با منصوری و خاطراتش روبهرو میکند. فیلمسازان برای پر کردن خلأهای اطلاعاتی و زنده کردن فضای گذشته، هوشمندانه از نماهای بازسازیشده استفاده کردهاند؛ صحنههایی که به درک بهتر زمانه و شخصیت به تماشاگر کمک میکنند.
یکی از نقاط قوت برجستهی فیلم، پرداختن به تضاد عمیق دیدگاهها دربارهی منصوری است: از یک سو، مردم عادی که آثار او را به کتابخوان شدن توده مربوط میدانستند و با ترجمههای روان و هیجانانگیزش به دنیای داستان و تاریخ راه یافتند؛ از سوی دیگر، روشنفکران و منتقدان ادبی که او را به تحریف متون کلاسیک، افزودن داستانهای خیالی و سبک نگارش عامهپسند متهم میکردند. در فیلم این دوگانگی را نه به عنوان یک قضاوت یکطرفه، بلکه به شکل سؤالبرانگیز و موشکافانه پیش میبرد و به بیننده اجازه میدهد خود قضاوت کند.
این رویکرد، فیلم را از یک پرترهی ساده و تکبعدی به اثری تحلیلی و جامعهشناختی تبدیل میکند که دسترسی به دانش و مرزهای وفاداری در ترجمه را مطرح میکند.با این حال، کمبود منابع آرشیوی و اطلاعات مستند دربارهی زندگی منصوری – که بخش عمدهای از آن به دلیل گذر زمان و نبود ثبت منظم از بین رفته – گاهی روایت را از عمق مورد انتظار دور میکند. فیلمسازان با آگاهی از این محدودیت، تلاش کردهاند سوژه را در بستر تاریخی و اجتماعیاش قرار دهند.
نکتهی تأسفبار این است که پرداختن به چنین شخصیت فرهنگی تأثیرگذاری – که شاید بیش از هر نویسنده یا مترجم دیگری در ترویج کتابخوانی میان تودهی مردم نقش داشت – اینقدر دیر اتفاق افتاده است. بسیاری از همدورانها و نزدیکان منصوری دیگر در قید حیات نیستند، آرشیوهای شخصی پراکنده یا از بین رفتهاند و حتی بسیاری از کتابهایش دیگر تجدید چاپ نمیشوند. «مشتزنی در رینگ ترجمه» در این خلأ، گام مهمی برمیدارد و نه تنها منصوری را دوباره به یاد میآورد، بلکه بحثی تازه دربارهی ارزش و میراث فرهنگی عامهپسند در ایران باز میکند.
در نهایت، این مستند بیش از آنکه صرفاً زندگینامه و پرتره محض باشد بیشتر به یک کنجکاوی و جستجوی فرهنگی است. به طور خلاصه، از فواید ساخت این گونه مستند با همه سختیها و کاستیها پلی است بین فرد و جامعه، بین گذشته و حال، و بین حافظه و تاریخ. آن را میتوان «تاریخ زنده» یا «فرهنگ متجسد» نامید که در عصر فراموشی سریع، نقش ضدفراموشی را ایفا میکند.
اوج، سقوط و آخر... امید
هر پهلوانی یک دیو دارد...
نقد فیلم مستند
لاماسو
کارگردان: سید مسعود امامی
مدت زمان: ۷۳ دقیقه
نمایش در: جشنواره نوزدهم سینما حقیقت
لاماسو مستندی بلند و پرترهای از امیر علیاکبری، قهرمان سابق کشتی فرنگی ایران و مبارز حرفهای MMA هنرهای رزمی ترکیبی است. این فیلم فراتر از یک مستند ورزشی معمولی عمل میکند و به روایتی سینمایی و تراژیک تبدیل میشود. فیلمساز داستان را در پنج پرده اصلی تقسیم کرده و زندگی پر فراز و نشیب امیر علیاکبری – از کسب مدال طلای جهانی در کشتی، محرومیت به دلیل دوپینگ، سقوطهای شدید (حتی تا مرز خودکشی و مشکلات جدی شخصی) و سپس بازگشتهای قدرتمندانه با ایمان و اراده – را با کشش دراماتیک بالایی روایت میکند.
این فراز و فرودها فیلم را چندلایه و جذاب میسازد؛ قهرمان اینجا نه یک شخصیت شکستناپذیر اساطیری، بلکه انسانی زمینی با ضعفها، وسوسهها و امیدها است که مخاطب به راحتی با او همذاتپنداری میکند.
پیام اصلی فیلم، انرژی مثبت و امید است: هیچگاه نباید ناامید شد. همین موضوع باعث میشود در روزگاری که وضعیت روحی و روانی جامعه ما ملتهب است، چنین فیلمهایی تا حدی بتواند از افسردگی و ناامیدی در میان جوانان و مخاطبان بکاهد.ساختار فیلم به جای پیروی خطی از کودکی تا امروز، به شکل موضوعی و با تکیه بر آرشیوی غنی و مصاحبههای صمیمانه پیش میرود،کارگردان با تصویربرداری در لوکیشنهای واقعی (تهران، کیش، بانکوک، دوحه) و دسترسی نزدیک به سوژه، فضایی کاملاً مستندگونه خلق کرده که هیجان ورزشهای رزمی را با درام انسانی درهم میآمیزد.
تصاویر تمرینات سنگین، تنها در سالن خالی، با نورپردازی که سایههای روی دیوار، استعارهای قدرتمند از تنهایی و عظمت رنج یک قهرمان است، برخی ممکن است فیلم را بیش از حد الهامبخش و مثبتگرا بدانند و این را ضعفی بپندارند که نمیتوان از آن گذشت. فیلمساز به جنبههای تاریکتر زندگی سوژه (گذشته، زندگی شخصی، مسائل دوپینگ یا چالشهای فرهنگی) به طور عمیق نمیپردازد، اما این انتخاب احتمالاً آگاهانه بوده یا ناشی از محدودیتهای پیش روی فیلمساز. در عوض، تمرکز فیلم بر «بازگشت» و جنگندگی شخصیت است و ریتم و تمپوی تصویری آن به خوبی کنترل شده تا تماشاگر لحظهای از روایت خسته نشود.
فیلمهای مستند درباره قهرمانان ورزشی، در ظاهر پنجرههای شفافی به زندگی آنها هستند: رنج تمرین، اوج پيروزی، شکستهای تلخ، در کل، «لاماسو» یکی از مستندهای گونه ورزشی-بیوگرافیکی جشنواره نوزدهم سینما حقیقت بود که نه تنها طرفداران ورزشهای رزمی، بلکه هر کسی را که به داستانهای واقعی غلبه بر شکست علاقه دارد، جذب میکند.




