
هفت صبح، فاطمه برزویی| آتشسوزی سینما ایران، بار دیگر خیابان لالهزار را به صدر توجه افکار عمومی بازگرداند؛ خیابانی که روزگاری قلب تپنده سینما و تئاتر تهران به شمار میرفت و امروز تصویری متفاوت از گذشته فرهنگی خود دارد. حادثهای که در یکی از نمادهای خاموششده سینمای ایران رخ داد، صرفا یک اتفاق مقطعی نبود؛ نشانهای بود از سالها فرسودگی، بلاتکلیفی و تغییر کاربری بناهایی که زمانی محل رفتوآمد علاقهمندان هنر بودند. لالهزار اکنون میان خاطره و واقعیت معاصر معلق مانده است؛ خیابانی که سینما در آن نفس میکشید و امروز بیش از هر زمان دیگری با پرسش آینده روبهروست.
خیابان لالهزار از قدیمیترین معابر تهران به شمار میرود؛ خیابانی که در مقطعی از تاریخ، قلب تپنده هنرهای نمایشی و سینمایی پایتخت بود. در روزگاری نهچندان دور، ۱۶ سالن سینما و ۶ سالن تئاتر در این محدوده فعالیت میکردند و نامهایی مانند رکس، فردوسی، البرز، ایران، مایاک، مرجان، کریستال، شهرزاد و متروپل برای علاقهمندان سینما آشنا و خاطرهساز بودند. با این حال، این رونق بهتدریج رنگ باخت و سینماهای لالهزار یکی پس از دیگری چراغهای خود را خاموش کردند؛ سالنهایی که امروز یا تعطیل شدهاند یا به فضاهایی بلااستفاده، نیمهمتروک و متروک تبدیل شدهاند، آن هم در شرایطی که همزمان سینماهای مدرن و مجهز در نقاط دیگر شهر جای خالی آنها را پر کردهاند.
امروز قدم زدن در لالهزار تصویر کاملا متفاوتی را پیش چشم میگذارد. ویترینهای فروش لوازم برقی و الکتریکی جای تابلوهای سینما را گرفتهاند و نسل جوانی که خاطرهای از روزهای فرهنگی این خیابان ندارد، لالهزار را بیشتر بهعنوان مرکز خرید تجهیزات الکتریکی میشناسد. دیگر کمتر کسی با هدف تماشای فیلم به این خیابان میآید؛ مراجعهکنندگان اکنون مشتریانی هستند که برای خرید کالاهای برقی راهی این محدوده میشوند.
با کاهش مخاطبان سینما و خروج لالهزار از مدار تفریح و فرهنگ، مالکان سالنها که عمدتا بخش خصوصی بودند، به دنبال تغییر کاربری املاک خود رفتند. برخی از آنها موفق شدند مجوز تعطیلی سینما را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کنند اما هزینههای بالای عوارض شهرداری برای تغییر کاربری مانع از نوسازی یا بهرهبرداری جدید شد. به همین دلیل، بسیاری از ساختمانها در وضعیت فرسوده باقی مانده و گاه به صورت محدود بهعنوان انبار مورد استفاده قرار میگیرند. البته هستند کسانی که با فکر سرمایهگذارانی وارد میدان شدهاند که با خرید سینماهای متروکه، به ساخت پاساژهای تجاری فکر میکنند.
در سالهای گذشته، گاهوبیگاه طرحهایی از سوی نهادهای دولتی برای احیای لالهزار بهعنوان گذری فرهنگی و هنری مطرح شد اما هیچیک از این برنامهها به مرحله اجرا نرسید. غلبه کامل کاربری تجاری بر فضای خیابان و تغییر ماهیت آن، عملا امکان بازگرداندن لالهزار به جایگاه سابقش بهعنوان پاتوق فرهنگی و سینمایی را با تردید جدی مواجه کرده است. اکنون و پس از حادثه آتشسوزی سینمای ایران، بحث درباره آینده سایر سینماهای رهاشده لالهزار دوباره داغ شده است؛ پرسشی که همچنان بیپاسخ مانده و مشخص نیست سرنوشت این بناهای خاموش در ادامه چه خواهد بود.
پایان یک خاطره جمعی
خاکستر خاطره در قلب لالهزار
بنای ثبتشدهای که سالها بلاتکلیف ماند، سرانجام با آتش به تهدیدی برای همسایگانش تبدیل شد
لالهزار یکبار دیگر بوی خاطره سوخته گرفت؛ جایی که سینمایی خاموش با آتشی ناگهانی به خاکستر بدل شد و زندگی چند کاسب قدیمی را زیر آوار بیتکلیفی، خسارت و سکوت نهادهای مسئول مدفون کرد. در این میان، با دو کاسب خسارتدیده همکلام شدیم؛ روایتهایی از صبح حادثه، سرمایهای که سوخت و پرسشهایی که همچنان بیپاسخ مانده است.
خاکسترنشینی یک نوستالژی در لالهزار
سید محمدباقر هاشمی، یکی از کسبهای که مغازهاش در این حادثه صددرصد تخریب شده در گفتوگو با ما از جزئیات روز حادثه حجم خسارتها و گره کوری میگوید که «میراث فرهنگی» بر سرنوشت این بنای متروک زده بود.
آتشی که از پشتبام شروع شد
هاشمی با اشاره به اینکه سینما ایران از سال 1370 تعطیل و به پاتوق معتادان و محل سرقت تبدیل شده بود روز حادثه را اینطور روایت میکند: «این سینما هر چند وقت یکبار دچار حادثه میشد، یا دزدی یا آتشسوزیهای کوچک. اما این دفعه خیلی سنگین بود.» او به فیلمهایی که دوربینهای مداربسته کسبه ضبط کردهاند استناد میکند و میگوید: «ساعت ۶:۴۵ دقیقه صبح، یک نفر بالای پشتبام دیده شده است. هفت دقیقه بعد، یعنی ساعت ۶:۵۲، آتش به طور کامل شعلهور شد و به مغازههای این سمت خیابان لالهزار و حتی از پشت به خیابان سعدی سرایت کرد.»
خسارت میلیاردی و شکایت از مقصر نامعلوم
به گفته این مالک خسارتدیده، حدود ۱۰ تا ۱۵ نفر از کسبه در این آتشسوزی متحمل ضرر شدهاند اما حجم تخریب برای او بیش از دیگران بوده است: «مغازه من صددرصد تخریب شده. یک فضای ۱۲۰ متری بود که چیزی حدود هفت تا هشت میلیارد تومان جنس و سرمایه در آن از بین رفت.» هاشمی با بیان اینکه بیمه داشته اضافه میکند: «حالا باید مراحل قانونی را طی و شکایت کنیم تا مشخص شود مقصر این حادثه کیست. همه کسبه خسارتدیده برای پیگیری قانونی اقدام کردهاند.»
گره کور میراث فرهنگی و آیندهای نامعلوم
مهمترین بخش صحبتهای هاشمی به وضعیت حقوقی و مالکیتی سینما ایران بازمیگردد. این کاسب شایعه تبدیل شدن این سینما به انبار را رد میکند و میگوید: «اینجا صرفا مکانی متروکه بود نه انباری. مالکان قصد فروش آن را داشتند اما سازمان میراث فرهنگی بنا را ثبت کرده بود و اجازه هیچگونه تغییر کاربری نمیداد و نمیدهد.»این بنبست قانونی سینما ایران را به یک بنای فرسوده و خطرآفرین برای همسایگان تبدیل کرده بود. هاشمی در پایان با اشاره به تخریب بخش زیادی از سقف سینما میگوید: «حالا که طاقها فروریخته، نمیدانم چه بر سر این ملک خواهد آمد. تکلیف این بنای مخروبه باید هرچه زودتر مشخص شود تا حوادث تلختری اتفاق نیفتد.»
زندگیمان نابود شد؛ کسی نپرسید حالتان چطور است
داریوش دولتی که هفت سال در همسایگی این سینمای متروک مغازه داشته یکی دیگر از خسارت دیدگان است و از روز حادثه و بیتفاوتی نهادهای مسئول میگوید.
صبح دیدیم همه چیز در حال سوختن است
دولتی در پاسخ به این سوال که آیا سینما تبدیل به انباری شده بود این موضوع را رد میکند: «نه، سینما خودش داغان و بههمریخته بود. شاید ساختمانهای کناری در طبقات بالا انبار داشتند، اما خود سینما یک مخروبه بود. آن روز صبح فقط دیدیم که شعلهها بلند شده و آتشنشانی آمده. دیگر هیچ... زندگیمان نابود شد.» او میزان خسارت اولیهاش را چیزی حدود ۸۰۰ تا ۹۰۰ میلیون تومان تخمین میزند و به وضعیت فعلی اشاره میکند: «همین خاک و گِلی که میبینید مغازه را فراگرفته، به خاطر فشار آب آتشنشانی است که به داخل مغازهها ریخته. حالا ماندهایم که این وضعیت را چگونه باید پیگیری کنیم.»
هیچکس پیگیر نشد
تلخترین بخش روایت دولتی، حس رهاشدگی پس از حادثه است و با انتقاد از عدم پیگیری مسئولان میگوید: «بعد از آن روز، هیچ نهاد مسئولی نیامد که پیگیر شود. حتی یک نفر نپرسید حالتان چطور است چه اتفاقی افتاده، آیا به کسی شک دارید یا نه. ما خودمان باید یک شکایتنامه تنظیم کنیم تا ببینیم دستمان به جایی بند میشود یا نه.»
این کاسب با اشاره به سابقه آتشسوزیهای کوچک در این ملک متروکه از بیاثر بودن اعتراضات گذشته میگوید: «این سینما چند بار دیگر هم آتشسوزیهای کوچک داشت. مدتی پاتوق معتادان بود. اما حرف مردم به جایی نمیرسد. کاری از دست ما برنمیآمد.» دولتی در آخر با حسرتی عمیق به گذشته این سینما اشاره میکند: «سینمایی با این همه قدمت و خاطرات خوب تبدیل به یک مخروبه شده بود و حالا همان هم سوخت.»
لالهزار در گذر زمان
افول طبیعی سینماها و تغییر ذائقه شهری
روایت یک کاسب قدیمی از ۸۰ سال تاریخ لالهزار: «ذائقه مردم عوض شده، با زور نمیتوان سینما را زنده کرد.»
در هیاهوی بحثها پیرامون حفظ کالبد سینماهای قدیمی لالهزار، صدای کسانی که نبض این خیابان را برای دههها در دست داشتهاند، کمتر شنیده میشود. یکی از کسبه قدیمی این راسته به نام حاج عبدالله آقالار که به گفته خودش بیش از چهل سال است شخصا و پیش از آن به واسطه پدرش، شاهد ۸۰ سال تحول لالهزار بوده، روایتی متفاوت و به دور از نوستالژیهای رایج ارائه میدهد. او معتقد است مرگ سینماهای لالهزار، نه یک اتفاق که فرآیندی تدریجی و طبیعی ناشی از تغییر «ذائقه مردم» و «جغرافیای فرهنگی» تهران بوده است.
دو دوره افول
حاج عبدالله تاریخ لالهزار را به دو گذشته متفاوت تقسیم میکند: «یک گذشته مربوط به دوره قاجار و اوایل رضاشاه است که لالهزار حکم خیابان ولیعصرِ دوران محمدرضاشاه را داشت؛ مرکز تفرج و فرهنگ بود اما با به وجود آمدن خیابان ولیعصر و شکلگیری سلیقههای جدید، مردم یواشیواش از لالهزار فاصله گرفتند و به سمت مراکز جدیدتر رفتند.» او افول دوم را مربوط به اواخر دوره پهلوی میداند و تصویری دقیق از آن روزها ترسیم میکند: «از زمانی که من یادم میآید، سینماهایی مثل «رکس» دیگر طرفدار چندانی برای فیلمهای ایرانی نداشتند. در یک سانس، شاید ۳۰ درصد سالن هم پر نمیشد و در اواخر دهه پنجاه، گاهی فقط ده نفر در سالن مینشستند.»
به گفته این کاسب قدیمی، مخاطب این سینماها نیز تغییر کرده بود: «مردم عادی و خانوادهها در طول هفته استقبال نمیکردند. لالهزار در روزهای پنجشنبه و جمعه، غرق در سربازهایی بود که در پادگانهای تهران خدمت میکردند و شهرستانیهایی که برای آخر هفته به پایتخت آمده بودند. برای این قشر هم تئاترهای لالهزار جذابیت بیشتری از سینماها داشت. سالنهایی مثل «تئاتر دهقان» همچنان مخاطب داشتند، اما فضای کلی خیابان دیگر خانوادگی نبود.»
از مکان فرهنگی تا محیطی ناامن
حاج عبدالله به بافت اجتماعی آن دوران اشاره میکند و تصورات رمانتیک امروزی را به چالش میکشد: «برخلاف تصورات برخی که آن دوران را ندیدهاند، لالهزار در اواخر دوره پهلوی و اوایل انقلاب، محل خوبی نبود. نه برای خانمها و نه برای جوانان زیر ۱۶-۱۷ سال، محیط امنی به حساب نمیآمد و بافت فرهنگیاش را از دست داده بود.» این شاهد قدیمی معتقد است با تغییر کاربری خیابان به مرکز فروش لوازم الکتریکی، پاتوق معتادان و افراد ناباب نیز از این خیابان برچیده شد، چرا که دیگر جایی در بافت تجاری جدید نداشتند.
واقعیت پشت دیوارهای متروک؛ انبار یا مخروبه؟
یکی از شایعات رایج، تبدیل شدن سینماهای قدیمی به انباری کسبه است و او این گزاره را تا حد زیادی رد میکند: «اینکه سینماها انبار شده باشند، یک گزاره کلی و نادرست است. مثلاً سینما «ونوس» که متعلق به منوچهر وثوق بود، به یکی از کسبه فروخته شده. ممکن است مالک جدید مقداری جنس در آن گذاشته باشد اما اینکه آن را به انبار واقعی تبدیل کرده و تیکهتیکه اجاره دهد، نه. چون صرفه اقتصادی ندارد. من فکر میکنم هنوز صندلیهای سینما ونوس و صندلیهای تئاتر دهقان سر جایشان هستند، هرچند پاره و فرسوده. این بناها بیشتر مخروبه هستند تا انبار.»
گره کور!
این کسبه قدیمی رویای تبدیل این سینماها به پاساژهای مدرن را یک واقعیت اقتصادی میداند که در یک مانع بزرگ حقوقی گیر کرده است: «مشکل اصلی این است که وزارت ارشاد یا میراث فرهنگی اجازه تغییر کاربری نمیدهد. اگر آنها اجازه میدادند، مالکان تا حالا صد بار اینجا را خراب کرده و پاساژهای مدرن ساخته بودند. صنف الکتریک در حال پوستاندازی است و به فضاهای جدید نیاز دارد اما این بناها در بنبست گیر کردهاند.»
ذائقهای که عوض شد
حاج عبدالله تمام تحلیلها را در یک جمله خلاصه میکند: «ذائقه مردم عوض شده است.» و با یک مثال ساده، بحث را به پایان میرساند: «شما الان دوست دارید پیتزا بخورید؛ اگر به شما بگویند بیا آبگوشت بخور، شاید یک بار از سر تنوع قبول کنید، اما عادت غذایی شما نمیشود. امروز جوانان به پردیسهایی مثل کورش میروند و سالنها پر است. این یعنی سلیقه فرق کرده. ما باید این را قبول کنیم.» او به تجربه موفق سنگفرش کردن «باغ سپهسالار» اشاره میکند و میگوید:
«آنجا موفق شد چون به نیاز یک قشر فعال (خانمها برای خرید کفش) پاسخ داد و محیطی امن و جذاب ساخت. اما در لالهزار، دیگر آن مخاطب سینمارو وجود ندارد که بخواهیم برایش محیط را بازسازی کنیم.» حرف آخر حاج عبدالله آقالار واقعیتی است که در میان هیاهوی میراث فرهنگی گم شده است: «نمیتوان با بخشنامه و اجبار مردمی را که سلیقهشان تغییر کرده، به تماشای فیلم در سینمایی متروک نشاند.»






