کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۰۰۵۵۷
تاریخ خبر:
بررسی جایگاه گرافیک ایران در گفت‌وگوی تحلیلی با ابراهیم حقیقی، طراح گرافیک، عکاس و کارگردان هنری

هوش مصنوعی و طرح‌های بی‌روح و همسان

هوش مصنوعی و طرح‌های بی‌روح و همسان

‌آموزش گرافیک در ایران از سنت استاد-شاگردی به سمت پلتفرم‌های سطحی و کلیشه‌ساز حرکت کرده است

بابک نبی دبیر گروه سیاسی

هفت صبح| در روزگاری که تصویر همه‌چیز را در‌بر گرفته و هر لحظه، هزاران طرح و رنگ در فضای مجازی و واقعی چشم را پر می‌کند، جایگاه گرافیک ایران کجاست؟ ابراهیم حقیقی، طراح گرافیک، عکاس و کارگردان هنری با نگاهی موشکافانه از زنجیره‌ای سخن می‌گوید که بدون هم‌افزایی حلقه‌های آن خلاقیت به مقصد نمی‌رسد. این گفت‌وگو سفری است از پشت‌پرده‌های طراحی جلد کتاب تا بیلبوردهای شهری و از نقش گرافیک در صادرات تا اعتبار جهانی پوستر تئاتر.

 

در ابتدای این گفت‌وگو با طرح پرسشی که ذهن هر کنجکاو عرصه هنرهای تصویری را مشغول می‌کند، مسیر بحث را به سوی جایگاه گرافیک ایران در مقیاس جهانی می‌بریم. سؤال اصلی این است: اگر فضای امروز گرافیک ایران را با دنیای بیرون مقایسه کنیم، آیا حرفی برای گفتن داریم؟ تا چه اندازه توانسته‌ایم در این عرصه پیشروی کنیم و نامی به عنوان یک شاخص جهانی برای خود بسازیم؟

 

ابراهیم حقیقی با همان دقت و وضوح همیشگی، مرزهای گفت‌وگو را روشن می‌کند و اصرار دارد که ابتدا باید تعریف خود از «گرافیک» را روشن کنیم: «وقتی از گرافیک صحبت می‌کنیم، باید میان گرافیک آرت و گرافیک دیزاین تمایز قائل شویم. شخصا وقتی از گرافیک حرف می‌زنم، مقصودم گرافیک دیزاین است، نه گرافیک آرت. گرافیک آرت مبتنی بر سفارش و مخاطب نیست و هنرمند بیشتر بر اساس میل شخصی و دغدغه درونی خود کار می‌کند. در حالی‌که گرافیک دیزاین، کاملا وابسته به سفارش، بازار و مخاطب مشخص است. حتی وقتی در تاریخ هنر هم به نمونه‌های گرافیک نگاه می‌کنیم، معمولا صحبت از طراحی‌هایی است که بر بستر سفارش، برای هدفی مشخص و با در نظر گرفتن مخاطب شکل گرفته‌اند.»

 

در ادامه، حقیقی این تمایز بنیادین را با مثال‌هایی از تجربه‌های شخصی خود ملموس‌تر می‌کند: «فرض کنید جلد یک کتاب کودک را طراحی می‌کنم. این طراحی از دل سفارش بیرون می‌آید، مخاطب آن مشخص است و همه اجزای اثر، از رنگ تا فرم، باید با توجه به دنیای کودک انتخاب شود. حالا اگر همین طراحی برای جلد یک کتاب شعر یا یک مجله ورزشی باشد، زبان بصری و فضای کار کاملا عوض می‌شود. پس داریم از گرافیک دیزاین صحبت می‌کنیم؛ فرآیندی که از سفارش‌دهنده شروع می‌شود، از فیلتر شناخت و دانش طراح عبور می‌کند و با رسانه مناسب به دست مخاطب می‌رسد.»

 

در این میان، چند حلقه حیاتی دیده می‌شود که حذف یا تضعیف هرکدام، خروجی کار را از مسیر اصلی دور می‌کند. حقیقی در این خصوص می‌گوید: «ما با پنج رکن اساسی طرفیم که عبارتند از سفارش، سفارش‌دهنده، طراح، رسانه و مخاطب. حلقه‌های واسط، یعنی سفارش‌دهنده و رسانه. این ارکان نقش تعیین‌کننده‌ای در سرنوشت اثر دارند. گاهی سفارش‌دهنده حضور پررنگی دارد و حتی روند را هدایت یا در برخی موارد تحمیل می‌کند.

 

گاهی هم از این سفارش‌دهنده حضوری در میان نیست؛ مثلا در طراحی جلد کتاب، طراح خودش می‌تواند با خواندن اثر و شناخت مخاطب، مسیر را پیدا کند‌ اما وقتی پای محصولات تجاری یا تبلیغات بیلبوردی به میان می‌آید، سفارش‌دهنده و حتی سرمایه‌گذار وارد میدان می‌شود و طبیعتاً نگاه و دغدغه‌های او جریان طراحی را تحت تاثیر قرار می‌دهد.»

 

حقیقی، سپس بحث را به مقایسه با فضای جهانی و روندهای توسعه‌یافته می‌کشاند و به یک واقعیت اقتصادی اشاره می‌کند که در تحلیل جایگاه گرافیک ایران نباید از آن غافل شد:

«گرافیک دیزاین، ذاتا با بازار، تجارت و رقابت در فروش گره خورده است. تا پیش از دوران سازندگی، بازار ایران بازاری بسته بود و اساسا نیازی به بسته‌بندی، طراحی و تبلیغات مدرن احساس نمی‌شد. کالاها به شیوه سهمیه‌بندی یا کوپنی به دست مردم می‌رسید و حتی برای بسته‌بندی هم ضرورتی وجود نداشت. اجناس ساده، بی‌زرق‌وبرق و در بسته‌بندی‌های ابتدایی عرضه می‌شدند. با آغاز صادرات و تلاش برای ورود به بازارهای جهانی، تولیدکننده ایرانی متوجه شد که بدون بسته‌بندی حرفه‌ای و طراحی جذاب، شانسی در رقابت ندارد. محصولاتش یا بازگردانده می‌شد یا روی شلف باقی می‌ماند و کسی سراغش نمی‌رفت.»

 

در همین‌جا، حلقه‌ای دیگر از زنجیره پیچیده تولید تا مصرف مطرح می‌شود؛ «گرافیک دیزاین در خدمت بسته‌بندی و تبلیغات، تنها زمانی تأثیرگذار می‌شود که زیرساخت فروش و چرخه توزیع هم فعال و منسجم باشد. اگر صادرات به دلیل مشکلات مالی یا تحریم‌ها دچار اختلال شود، اگر خریدار و فروشنده در بازار نباشد یا کالا نتواند به دست مخاطب برسد، حتی بهترین طراحی‌ها و نوآوری‌های گرافیکی هم بی‌ثمر می‌ماند. موفقیت گرافیک، نتیجه یک زنجیره به هم پیوسته است؛ زنجیره‌ای که از سفارش‌دهنده آگاه، طراح حرفه‌ای، سیستم توزیع چابک و زیرساخت فروش سالم تغذیه می‌کند.»

 

ابراهیم حقیقی با ذکر نمونه‌هایی از دل واقعیت، ابعاد این زنجیره را روشن‌تر می‌سازد: «فرض کنید کارخانه‌ای در یکی از شهرهای ایران، ماست یا شیر تولید می‌کند و از لحاظ کیفیت و حتی بسته‌بندی، بی‌رقیب است اما اگر سیستم توزیع ضعیف باشد و محصول دیر به بازار برسد، رقبایی که زودتر کالا را می‌رسانند، بازار را در دست می‌گیرند و تلاش گرافیست و طراح هم به نتیجه مطلوب نمی‌رسد. حتی در محصولات غذایی مثل میوه، نبود سیستم حمل‌ونقل مناسب باعث فساد محصول می‌شود؛ مسئله‌ای که در ظاهر هیچ ارتباطی با طراحی گرافیک ندارد اما در سرنوشت بازار تاثیرگذارند.»

 

در نهایت، حقیقتی روشن مطرح می‌شود: «تا زمانی که همه بخش‌های این چرخه سالم و هماهنگ کار نکنند، گرافیک نمی‌تواند نقش خود را تمام و کمال ایفا کند. اما وقتی شرایط درست باشد، گرافیک می‌تواند وارد رقابت شود و با طراحی‌های تازه و خلاق، یک برند را از سایر رقبا متمایز کند. در این صورت است که بسته‌بندی شیر یا ماست یا حتی بیلبورد یک بانک، تبدیل به نقطه قوت برند می‌شود و می‌تواند در شلف فروشگاه یا میان هزاران تبلیغ، نگاه خریدار را به خود جلب کند. اما تا زمانی که زنجیره تولید، توزیع و فروش ناقص باشد، قیاس گرافیک ایران با کشورهای پیشرفته، بیش از آنکه واقعی باشد، ذهنی و آرمانی باقی می‌ماند»

 

نقش گرافیک در کتاب و تئاتر از ویترین تا اعتبار جهانی

گفت‌وگو به نقطه‌ای می‌رسد که پای کتاب و تئاتر به میان می‌آید؛ دو حوزه‌ای که حضور گرافیک، جلوه‌ای متفاوت پیدا می‌کند. کتاب، برخلاف خیلی از محصولات، معضل محتوا ندارد. ما همیشه محتوای قوی، ترجمه‌های خوب و نویسندگان صاحب‌سبک داشته‌ایم. حقیقی، با همان دقت همیشگی، ابتدا اشاره می‌کند که ماجرای کتاب، با باقی کالاها و محصولات بازار کمی فرق دارد: «اگر از کتاب به عنوان یک محصول یاد کنیم، مشکل اصلی نه در بخش گرافیک، در شرایط اقتصادی و زیرساخت‌های تولید است. گرانی و کمبود کاغذ، افت تیراژ و هزینه‌های چاپ، امروز دست ناشران و طراحان را بسته. در این شرایط، مخاطب کتاب، عمدتاً جوانان، با قیمت‌هایی مواجه شده‌اند که قدرت خریدشان را به شدت کاهش داده است.»

 

او بر این نکته تأکید می‌کند که بازار کتاب، ساختار تبلیغاتی بازار کالاهای دیگر را ندارد: «وقتی تیراژ کتاب 500 نسخه است، دیگر تبلیغ آنچنانی لازم نیست. این کتاب‌ها معمولا از مسیر ویترین به دست خریدار می‌رسد. مشتری با پای خودش به کتاب‌فروشی یا کتابخانه می‌رود، در ویترین یا قفسه‌ها جست‌وجو می‌کند، جلدها را از نظر می‌گذراند و آنچه جذاب‌تر به نظر برسد، انتخاب می‌شود. اینجاست که اهمیت گرافیک، به‌ویژه در طراحی جلد، خودش را نشان می‌دهد. طراحی جلد باید مثل یک دعوت باشد؛ باید برای مخاطب، حتی پیش از آنکه متن کتاب خوانده شود، انگیزه‌ای ایجاد کند.»

 

حقیقی با استناد به تجربه‌های عینی، بحث را به واقعیت پیوند می‌زند: «نقش گرافیک در کتاب را می‌توان با حوزه‌ای مقایسه کرد که سال‌هاست به آن علاقه‌مندم؛ پوستر تئاتر. پوستر تئاتر، مخاطب خاص خودش را دارد؛ جمعی فرهیخته که هر نمایش را با دقت دنبال می‌کند. مخاطب تئاتر، اغلب آگاهانه سالن را انتخاب می‌کند، به دنبال تجربه‌ای تازه می‌رود و در این مسیر، پوستر نقش راهنما و معرف اثر را ایفا می‌کند. اطلاع‌رسانی و معرفی عوامل نمایش، زمان و مکان اجرا، همه اینها باید با زبانی بصری و حرفه‌ای منتقل شود.»

 

در همین‌جا، لحن حقیقی به افتخار و اطمینان تغییر می‌کند؛

«پوستر تئاتر ایران، امروز یکی از شاخص‌ترین نمونه‌ها در دنیاست. داوری‌های بین‌المللی بسیاری را تجربه کرده‌ام و همیشه شاهد بودم که آثار گرافیست‌های ایرانی، صرفا در میان کشورهای منطقه برجسته نیست و حتی در مقایسه با فرانسه، جایگاهی درخشان دارند. فرانسه، با آن سابقه و قدمت در طراحی گرافیک تئاتر، همیشه به عنوان معیاری جهانی مطرح بوده، اما طراحان ایرانی بارها درخشیده‌اند و نشان داده‌اند که ایده و خلاقیت، حد و مرز جغرافیایی نمی‌شناسد.»

 

حقیقی این نکته را هم اضافه می‌کند که موفقیت پوسترهای تئاتر، برآمده از شناخت مخاطب و پیوند با فضای فرهنگی جامعه است؛ «هم در کتاب و هم در تئاتر، گرافیک صرفاً یک ابزار تبلیغاتی نیست؛ بلکه زبان تصویری فرهنگ ماست. باید با حساسیت و درک عمیق، مخاطب را به سوی اثر دعوت کند. این همان نقطه‌ای است که طراح گرافیک ایرانی، با همه دشواری‌ها، درخشان ظاهر می‌شود و نام ایران را در فهرست معتبرترین کشورها ثبت می‌کند.»

 

تحول آموزش گرافیک از نفس استاد تا کلیشه‌های پلتفرمی

نوبت به یکی از مهم‌ترین تحولات این سال‌های هنر ایران می‌رسد: آموزش. سنت آموزش هنر در ایران، قرن‌ها بر دوش شیوه استاد-شاگردی پیش رفته؛ شیوه‌ای که هنوز هم در بسیاری از هنرهای اصیل مثل نگارگری و موسیقی ایرانی نقش اساسی دارد. حقیقی می‌گوید: «در نگارگری، شاگرد باید بیاموزد که قلم را چگونه در دست بگیرد، سایه و رنگ را کجا و چطور بنشاند، ضرب قلم استاد را با چشم ببیند و نفس استاد را حس کند. موسیقی هم از این قاعده مستثنا نیست. هنوز اگر کسی بخواهد سه‌تار یا ویولن یاد بگیرد، ناگزیر است سال‌ها در کنار معلم بماند و با او تمرین کند. این نزدیکی و انتقال مستقیم، چیزی نیست که با هیچ فرمول مجازی جایگزین شود.»

 

اما در ادامه به دگرگونی عمیق این سال‌های حوزه گرافیک اشاره می‌کند؛ «نسل جدید، حالا بیشتر از آنکه به نفس استاد و حضور در کارگاه یا آتلیه تکیه کند، چشم به پلتفرم‌ها و آموزش‌های آنلاین دوخته. اپلیکیشن‌ها و شبکه‌های اجتماعی، روند آموزش را متحول کرده‌اند. آموزش مجازی، در دسترس همگان است و سرعت یادگیری را بالا برده. اما باید به یک نکته اساسی توجه داشت: آنهایی که در دانشگاه‌های معتبر و زیر نظر استادان باتجربه درس خوانده‌اند، معمولاً سریع‌تر و حرفه‌ای‌تر وارد عرصه کار و بازار هنر شده‌اند.»حقیقی میان هنر و دیزاین تفاوت قائل می‌شود.

 

«در مورد گرافیک، همیشه بحث برسر این بوده که دیزاین را می‌شود آموزش داد‌ اما آن چیزی که شاگرد را به طراح واقعی بدل می‌کند، فقط یادگیری تکنیک و نرم‌افزار نیست. قریحه و ذوق، همان نیرویی است که از درون می‌جوشد و با آموزش اصولی در محیطی پویا و متفکرانه، فرصت رشد پیدا می‌کند. چهار سال حضور در دانشگاه، تجربه برخورد با معلمان مختلف، شنیدن حرف‌ها و نقدهای اساتید، فهمیدن راه و رسم کار، چیزی است که هیچ کلاس مجازی نمی‌تواند جایگزینش باشد.»

 

او هشدار می‌دهد که تب آموزش‌های پلتفرمی، عوارض جدی به همراه داشته است: «وقتی بیشتر یادگیری‌ها از طریق فضای مجازی و اپلیکیشن‌ها باشد، نتیجه‌اش را در شهر به‌خوبی می‌بینیم: بیلبوردها شبیه هم شده‌اند، استوری‌ها یک فرم تکراری پیدا کرده‌اند. دیگر فرقی نمی‌کند طراح تبلیغ ناخن باشد یا شامپو؛ همه دارند همان الگوهای موفق و کلیشه‌ای را تکرار می‌کنند. از آن طرف، این موج یکنواختی فضای بصری شهر را هم تحت‌الشعاع قرار داده؛ هر گوشه همان ترکیب رنگ، همان تایپوگرافی و همان مدل عکس.»

 

در پایان، حقیقی دوباره به نقش دانشگاه بازمی‌گردد و اهمیت حضور اساتید را یادآور می‌شود: «دانشگاه، برای دانشجوی هنر یا گرافیک، حکم راهنمایی را دارد که به او کمک می‌کند از این سیل کلیشه‌های تکراری، راه تازه‌ای پیدا کند. مواجهه با استاد و محیط دانشگاه، دانش‌آموخته را تشویق می‌کند مسیر متفاوتی برگزیند و طرحی نو دراندازد؛ خلاف جریان شنا کند و خلاقیت را به عرصه آورد. اینجاست که ارزش سنت استاد-شاگردی دوباره معنا پیدا می‌کند؛ حتی در دل جهان دیجیتال و پلتفرم‌محور امروز.»

 

ورود هوش مصنوعی به گرافیک؛ فرصت یا تکرار کلیشه؟

در ادامه گفت‌وگو، موضوع روز دنیای گرافیک مطرح می‌شود: موج فراگیر هوش مصنوعی و ابزارهای تازه‌ای که نه فقط در ایران‌ که در سراسر جهان چهره هنرهای تصویری را دگرگون کرده است. ابراهیم حقیقی، با نگاهی تجربه‌محور، فضای کنونی را با گذشته مقایسه می‌کند و خاطرات ورود کامپیوتر به دنیای طراحی را به یاد می‌آورد: «آن روزها که کامپیوتر وارد شد، نخستین کاربردهایش در حسابداری و امور اداری بود. اما با آمدن نرم‌افزارها، طراحان چاره‌ای جز آموختن کار با این ابزار جدید نداشتند. لیتوگرافی دگرگون شده بود؛ دیگر نمی‌شد مثل گذشته با آرت‌ورک و عکاسی کار را پیش برد. باید کارها را روی فلاپی می‌بردیم لیتوگرافی و سرعت خروجی و کیفیت، با عصر آنالوگ قابل مقایسه نبود.»

 

او می‌گوید همین الزام باعث شد نسل تازه‌ای از طراحان سربرآورند؛ «اگر پیش‌تر برای طراحی یک پوستر چندین روز یا حتی هفته زمان لازم بود، حالا با ورود نرم‌افزار، گاهی همان کار در یک روز تمام می‌شد(البته اجرای کار نه ایده‌پردازی). کسانی که ترس را کنار گذاشتند و با این موج همراه شدند، زودتر موفق شدند؛ وارد بازار کار شدند و سفارش گرفتند. مثل ورود اتومبیل به زندگی که دیگر کسی حاضر نبود سوار درشکه شود.»

 

حقیقی حال و هوای امروز را بسیار شبیه آن روزها می‌بیند؛ «امروزه با هوش مصنوعی هم همین وضعیت را داریم. همه ذوق‌زده و مشتاق با چند کلمه یا یک رمزگذاری ساده، فکر می‌کنند می‌توانند خروجی خلاقانه‌ای بگیرند. اما مشکل دقیقاً از همین‌جا شروع می‌شود: اگر قرار باشد همه از یک الگو، یک مدل و یک هوش استفاده کنند، خروجی‌ها به سرعت شبیه ‌ هم می‌شوند. همین حالا در جشنواره‌ها می‌بینیم که پوسترهایی با هوش مصنوعی ساخته شده‌اند؛ کاراکترهایی با چشمان درشت و چهره‌هایی زیبا که تفاوتی با هم ندارند. حتی پس‌زمینه‌ها، ترکیب رنگ‌ها و فرم‌ها هم تکراری شده‌اند.»

 

او تجربه‌ای عینی روایت می‌کند: «چند وقت پیش دو پوستر دیدم، یکی برای بیسکوییت و دیگری برای یک بانک. هر دو خروجی یکسان، کاراکتر دختر و پسری بودند که در خیابان قدم می‌زدند و هیچ تفاوتی با هم نداشتند. این یعنی همان کلیشه‌های قبلی، حالا فقط با ابزاری سریع‌تر و جذاب‌تر بازتولید می‌شوند.»

 

حقیقی معتقد است این اشکالات، مقطعی است و هوش مصنوعی، با گذشت زمان باگ‌هایش را رفع می‌کند و هوشمندتر می‌شود. با این‌حال تأکید دارد: «در نهایت، خلاقیت و اصالت اثر همچنان در دست طراح است. هوش مصنوعی فقط یک دستیار است؛ دستاری سریع، توانا و هوشمند. اما این نگاه و ذهنیت طراح است که باید مسیر را تعیین کند و خروجی متمایز و درخور را رقم بزند. هوش مصنوعی می‌تواند کار را ساده‌تر کند اما جان و روح اثر را انسان به آن می‌دهد.»

 

  دوران غول‌ها؛ پایان یک عصر یا آغاز زیست تازه؟

به یکی از بحث‌برانگیزترین پرسش‌های این روزهای هنر ایران می‌رسیم. آیا حقیقتاً عصر غول‌ها و چهره‌های شاخص به پایان رسیده است؟ آیا پس از نسل استادان برجسته‌ در حوزه‌های مختلف، دیگر قرار نیست اسطوره‌ای ظهور کند و معیار تازه‌ای بیافریند؟

 

ابراهیم حقیقی با نگاهی کلان و جهانی به موضوع پاسخ می‌دهد: «این فقط مختص ایران نیست. جهان امروز، دیگر به شیوه قرون گذشته اسطوره نمی‌سازد. در موسیقی، روزگاری باخ و بتهوون و شوپن، نمادهای جاودانه بودند. امروز آهنگسازها شاید چند ماه ستاره باشند و بعد جای‌شان را به دیگری بدهند. حتی اگر نام‌شان در حافظه‌ها بماند، موج شهرت‌شان دوام زیادی ندارد. پینک فلویدها که واپسین نسل ستاره‌های موسیقی بودند، حالا هم اگر بازگردند، چند صباحی بعد باز به حاشیه می‌روند. این شتاب تغییر و بی‌قراری، حاصل جهان معاصر است؛ جهانی که هر روز، ابزار و رسانه تازه‌ای به آن اضافه می‌شود.»

 

او با تأمل، فضای هنرهای تجسمی و ادبیات را هم از این قاعده مستثنا نمی‌داند: «پس از پیکاسو، دیگر جهان هنر نقاشی غول‌هایی با آن سطح اثرگذاری ندیده. دیوید هاکنی، با همه عظمت و درخشش، آخرین چهره‌ای است که چنین جایگاهی یافته. شعر فارسی هم سرنوشت مشابهی دارد: شاملو، اخوان، فروغ و سهراب را دیگر کسی تکرار نکرد. امروز اگر پنج نفر از شعرای معاصر را نام ببریم، نام‌هایی تکرار می‌شود که با شمارش انگشتان هم تمام می‌شود. در داستان هم همین اتفاق افتاده؛ زمانه دگرگون شده، نسل تازه‌ای آمده که باید محصول خودش را بسازد و راه خودش را پیدا کند.»

 

حقیقی این تحول را نه نشانه ضعف که ویژگی دوران می‌داند: «جوان‌ها آمده‌اند و فضای خودشان را دارند. آموزه‌های تازه، ابزارهای تازه و نگاه تازه‌ای به جهان. اینکه دیگر قله‌های تکرارناشدنی ظهور نمی‌کنند، شاید به دلیل همان شتاب و تغییرات پی‌درپی باشد. بازار هنر و سلیقه‌ها هم مدام تغییر می‌کند؛ گاهی سطحی، گاهی ژرف، بسته به اینکه چه زمینه‌ای برای رشد و پرورش استعدادها فراهم شود.»

 

در همین حال، اشاره می‌کند به فضای نمایش و تئاتر؛ جایی که هنوز هم به‌رغم همه دگرگونی‌ها، خلاقیت و کیفیت اصیل دیده می‌شود؛ «تئاتر ایران همچنان موفق است؛ به جز برخی استثناها و آثار کمدی بازاری، اکثر نمایش‌ها کیفیت و اعتبار دارند و مخاطب جدی خود را حفظ کرده‌اند. اما سینما، بیش از هر زمان دیگری گرفتار تولیدات سفارشی و تکراری شده. مثل بازار امروز که همه‌چیز باید سریع و بی‌درنگ عرضه شود.»

 

در پایان، به اخلاق کاری و رفتار نسل جدید یا همان نسل زد اشاره می‌کند: «نسل قبل صبوری بیشتری داشت. برای رسیدن به نتیجه، زمان صرف می‌کرد، منتظر می‌ماند و با حوصله کار را به سرانجام می‌رساند. جوان‌های امروز، باهوش‌ترند اما شتاب‌زده‌تر هم هستند. جهان امروز این ویژگی را به همه نسل‌ها تحمیل کرده. حالا کار باید زود تمام شود، باید سریع به نتیجه برسد و بی‌درنگ به سراغ پروژه بعدی بروند. شاید خودشان هم ندانند که سرانجام این شتاب به کجا می‌رسد. ما اما به رسم گذشته، هنوز منتظریم و صبر می‌کنیم؛ شاید فردا، داستانی دیگر نوشته شود.»

گفت‌وگو به پایان می‌رسد اما دغدغه‌ها و امیدها همچنان باقی است. گفت‌وگویی با طعم صبر و تجربه و نگاهی که آینده را همچنان با امید و دقت می‌نگرد.

 

آخرین تحولاتدانش و فناوریرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۰۰۵۵۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر