
هفت صبح، فاطمه شیخعلیزاده| اواسط سال قبل خودروهای عبوری در نزدیکی فرودگاه امام متوجه دود غلیظی شدند که از شعلههای آتش در حاشیه جاده زبانه میکشید.در نزدیکی محل حریق با منشاء نامشخص یک خودروی پراید وانت سفید پارک شده بود و احتمال سرایت آتش به خودرو نیز وجود داشت.
به همین دلیل رهگذران خیلی سریع موضوع را به آتش نشانی اطلاع دادند و بلافاصله خودروهای آتشنشانی برای اطفای حریق در محل حاضر شده و مشاهده شد که دو جسد در حال سوختن در حاشیه جاده است.به این ترتیب مراتب رسیدگی در دستور کار تيم جنایی قرار گرفت و بازپرس ویژه قتل به همراه کارآگاهان پلیس آگاهی تهران برای رازگشایی از این جنایت هولناک در محل کشف اجساد حاضر شدند.
سپس با دستور بازپرس اجساد جهت احراز هویت به سردخانه پزشکی قانونی منتقل شدند و مشخص شد این دو مقتول جوان سارقان سابقهدار هستند که یکی از آنها حامد ۲۸ ساله و دیگری غفور ۲۵ ساله نام داشت که حامد ایرانی اما غفور افغان بود.
اولین سرنخ
در بررسیهای کارآگاهان پلیس آگاهی ابتدا دوربینهای مداربسته مسیر حرکت خودروی حامد که در نزدیکی محل کشف اجساد پارک شده بود مورد بازبینی قرار گرفت.تصاویر به دست آمده از دوربینها حکایت از این داشت که خودروی پراید وانت سفید از داخل محلهای در نزدیکی محل کشف اجساد بیرون آمد که در آن محله باغهای میوه وجود دارد و تقریبا همه سکنه آنجا باغدار هستند.
بنابراین باغداران هدف تحقیق قرار گرفتند و اظهار داشتند که سرنشینان خودروی پراید وانت را نمیشناسند اما در جریان بودند که یکی از همسایههایشان به نام ایرج که او نیز باغدار است از مدتی قبل در مورد تردد مشکوک خودروی پراید وانت صحبت کرده و گفته سارقان با این خودرو در محدوده باغ او تردد داشته و بارها از باغش سرقت کرده بودند.
حتی یکی از همسایگان ایرج در تحقیقات گفت: «ایرج کینه این سارقان را به دل گرفته بود و گفته بود که اگر آنها را ببینم میکشمشان!»
با این اطلاعات به دست آمده فرضیه انتقام گیری مرگبار مرد باغدار از سارقان رقم خورد.به این ترتیب ایرج تحت تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد.
اعتراف به دو فقره قتل عمدی
زمانی که ایرج در برابر ماموران قرار گرفت در ابتدا هرگونه ارتباط با قتلها را منکر شد اما زمانی که در برابر بازجویی فنی و تخصصی قرار گرفت، خود را در بن بست اطلاعاتی گرفتار دید و به ناچار لب به اعتراف گشود و به دو فقره قتل عمدی اقرار کرد.متهم درباره انگیزه خود از درگیری مسلحانه مرگبار گفت: «از دو هفته قبل از حادثه مقتولین بارها از باغ من چوب سرقت میکردند.
شب حادثه در باغ بودم که دوباره متوجه حضور آنها در باغ شدم که داشتند دزدکی درختها را میبریدند و چوبها را پشت وانت پراید جاسازی میکردند. من به آنها شلیک کردم و بعد برای اینکه راز جنایت فاش نشود اجساد را سوزاندم.»با اقرار صریح متهم و با شکایت اولیای دم هر دو مقتول، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی پدر و مادر حامد به عنوان اولیای دم او تقاضای قصاص متهم را کردند اما اولیای دم غفور در جلسه حاضر نبودند. سپس متهم در جایگاه دفاع از خود قرار گرفت و ماجرا را شرح داد: «من چندین بار تردد مشکوک خودروی وانت پراید را در نزدیکی باغم دیده بود و علاوه بر این چندین بار از باغ من چوب سرقت شده بود.
دیگر شکی برایم باقی نمانده بود که سرقتها کار سرنشینان همین خودرو است اما قصد کشتن آنها را نداشتم. شب حادثه دوباره متوجه شدم که به باغ من آمدند و وقتی نزدیک آنها شدم با اسلحه شکاری دست ساز به سمت ماشین آنها شلیک کردم چون آنها وارد باغ من شده بودند و اره هم دستشان بود و من برای دفاع از مال و جان خودم به سارقان شلیک کردم.»
متهم ادامه داد:«مردی که قد کوتاهتری داشت و بعدا فهمیدم نامش غفور بوده در ماشین بود و درجا فوت کرد اما حامد که قدبلند بود از ماشین پیاده شد و ناله میکرد و میگفت انگشتم درد میکند. گلوله ساچمهای به دستش خورده بود و چند قدم که راه رفت به زمین افتاد. من بالای سرش رفتم و یک گلوله به سرش شلیک کردم که او هم جان باخت.
بعد خیلی ترسیده بودم و نمیدانستم باید با اجساد آنها چه کار کنم. برای همین جسدها را داخل ماشین خودشان گذاشتم و روی آنها هم یک برزنت انداختم که کسی آنها را نبیند بعد به حاشیه جاده در فاصله یک کیلومتری باغ بردم و آنجا رها کردم. ماشین را هم همان جا گذاشتم و پیاده از کنار رودخانه به باغ برگشتم. بعد یک گالن 20 لیتری بنزین برداشته و با خودروی پژوی خود بالای سر اجساد برگشتم و کل بنزین را روی دو جسد ریختم و به آتش کشیدم و دوباره به باغ برگشتم اما یادم افتاد که موبایلم همراهم بوده و بعدا ممکن است با نقطه زنی به دام بیفتم به همین علت بار دیگر به محل اجساد رفتم که آن زمان آتش نشانان نیز از راه رسیده بودند.
میخواستم بعدا بگویم من اینجا باغدارم و وقتی متوجه آتش سوزی شدم آمدم ببینم چه خبر شده و در واقع آنتن دهی موبایلم را اینطور توجیه کنم. بعد هم اسلحه را با یک قلوه سنگ شکستم و تکه تکه کردم و هر تکه آن را در سطلی انداختم تا ضایعات جمعکنها متوجه نشوند که این یک اسلحه بوده است.»
قاضی پرسید:«هدف تو از اینکه اجساد را آتش زدی چه بود؟»
متهم گفت:«من هیچ هدفی نداشتم و در آن لحظه اصلا فکرم درست کار نمیکرد. من انگیزه و قصد قبلی برای کشتن این افراد نداشتم و اگر برنامه قبلی داشتم میتوانستم اجساد را در چاههای عمیقی که در باغ خودم بود بیندازم یا موبایلم را همراهم به محل رهاسازی اجساد نبرم. وقتی هم شلیک کردم فکر نمیکردم اسلحه من آدم بکشد چون به من گفته بودند این اسلحه فقط کبوتر میکشد.من در زمان ارتکاب به قتلها به دلیل مشکلات شدید خانوادگی و همچنین بیماری دیابت متوجه اعمال و رفتارم نبودم.»
قاضی گفت:«اما پزشکی قانونی سلامت روان تو را تائید کرده است و قبلا گفته بودی که در باغ دیدی که سارقان وارد باغت شدند.اگر قصد تو کشتن نبود و فقط میخواستی خطر را از مال و جانت دفع کنی چرا با پلیس تماس نگرفتی و چرا وقتی سارق به زمین افتاد بالای سرش رفتی و تیرخلاص زدی؟»
متهم گفت:«سارقان اره در دست داشتند و ممکن بود به من حمله کنند.»
قاضی گفت:«همسایههای تو در تحقیقات گفته بودند که تو با همین اسلحه سگهای ولگرد اطراف باغت را میکشتی. پس میدانستی اسلحهای که سگ را بکشد آدم هم میکشد.»
متهم پاسخ داد:«من فقط با شلیک گلوله سگها را فراری میدادم و سگی را نکشته بودم. یک بار گله سگ دنبال من و فرزندم بود، زمین خوردم برای همین از آن به بعد شلیک میکردم که فرار کنند. آن روز هم قصد من فقط همین بود که سارقان فرار کنند.»
قاضی گفت:«اما اعمال تو از جمله کمین کردنت در باغ و اینکه صبر کردی تا چوبها را خارج کنند و سپس آتش زدن اجساد حکایت از این دارد که احتمالا با نیت مجرمانه قبلی دست به جنایت زدی.»
متهم بار دیگر قصد قبلی را انکار کرد و گفت:«سارقان وارد باغ من شده بودند و مقدمه وقوع جرم را خودشان رقم زدند. الان هم اولیای دم که تقاضای قصاص من را میکنند کار فرزند خودشان را نمیبینند که وارد باغ من شدند و سرقت کردند.»
قاضی گفت:«چرا اظهار ندامت نمیکنی؟»
متهم گفت:«من نمیخواستم کسی کشته شود.»
قاضی گفت:«اما تو قبلا به همسایههایت گفته بودی اگر سارقان را ببینم آنها را میکشم.»
متهم پاسخ داد:«من در عصبانیت چنین حرفی زدم. مثل زمانی که کسی با همسرش دعوا میکند و هزار حرف در عصبانیت به هم میزنند ولی باز با هم زندگی میکنند. من هم از این سارقان خیلی عصبانی بودم. من برای این باغ بیست سال زحمت کشیده بودم و حالا این دو نفر حتی به سرقت بار درخت و میوهها راضی نبودند و درخت را از بیخ و بن میبریدند و سرقت میکردند.آنها ثمره این همه سال زحمت من را سرقت میکردند و من خیلی خشمگین بودم.»
متهم در مقام آخرین دفاع نیز گفت:«مقتولان سارقان سابقهدار بودند که بارها حبس رفته بودند. من برای دفاع از مال و جان خودم در برابر آنها شلیک کردم.»
قاضی گفت:«اتهام آنها در قانون رسیدگی شده و مستحق اعدام نبودند.»
سپس وکیل متهم در دفاع از موکل خود گفت:«موکل من مبتلا به هایپوگلوسمی است که یک نوع بیماری مرتبط با دیابت است. این نوع بیماران در موقع افت قند پرخاشگری میکنند و تقاضا دارم در کمیسیون پزشکی به این موضوع رسیدگی شده و تحت بررسی قرار گیرد.»
قضات دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهم و وکیل او برای صدور رای وارد شور شدند.






