کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۴۶۶۳۲
تاریخ خبر:

عافیت باشد، بزنم به تخته، عدد نحس ۱۳؛ چرا هنوز خرافاتی هستیم؟

عافیت باشد، بزنم به تخته، عدد نحس ۱۳؛ چرا هنوز خرافاتی هستیم؟

چرا در عصر هوش مصنوعی و سفر به مریخ هنوز خرافاتی هستیم و منتظریم بعد از عطسه کسی بگوید عافیت باشد یا برای دوری از بدشانسی، به یک تکه چوب ضربه می‌زنیم؟

 

عجیب نیست که در عصر هوش مصنوعی و سفر به مریخ، هنوز هم وقتی عطسه می‌کنیم منتظریم کسی به ما بگوید «عافیت باشد» یا ناخودآگاه هنگام ترس از بدبیاری، به نزدیک‌ترین تکه چوب ضربه می‌زنیم؟ چرا از گربه سیاه یا عدد ۱۳ می‌ترسیم یا آرزو می‌کنیم ستاره‌ای دنباله‌دار ببینیم؟

ماجرای خرافاتی بودن فراتر از چند عادت خنده‌دار یا سنت‌های قدیمی است؛ انگار که یک ویژگی مشترک و مرموز، قدرتمندترین حاکمان تاریخ مثل اسکندر مقدونی را به ستاره‌های ثروتمند ورزش‌های مدرن وصل می‌کند.

در این مقاله شما را به سفری به روم باستان می‌بریم تا آسمان‌خراش‌های مدرن بدون طبقه سیزدهم؛ از درخت‌هایی که زمانی خانه ارواح بوده‌اند تا تخته‌ای که امروز به آن ضربه می‌زنیم که «چیزی نشود». سری هم می‌زنیم به آزمایش عجیب کبوترهای اسکینر، چاه‌های پر از سکه و آرزو، افسانه چشمه جوانی، و رختکن‌های ورزشکارانی که برای پیروزی در مسابقه، به وسواس، آیین شخصی و خرافه روی می‌آورند.

در پسِ این همه عادت به‌ظاهر بی‌منطق، رد پای علم روان‌شناسی، تاریخ، اقتصاد و حتی زبان‌شناسی دیده می‌شود؛ رد پایی که نشان می‌دهد خرافات، خیلی بیشتر از جهالت یا چند شوخی بی‌ضرر است.

وقتی مغز به دنبال الگو می‌گردد

برای درک منشأ خرافات، نباید آن‌ها را صرفا حماقت و جهل بدانیم، بلکه باید نگاهی به تکامل مغز انسان بیندازیم.

همان‌طور که در یکی از اپیزودهای The Why Files می‌بینیم، مغز ما از ابتدا برای یافتن سرنخ‌ها ساخته شده و مثل نوعی ماشین الگویاب عمل می‌کند؛ ماشینی که حتی از میان داده‌های کم‌رمق، ارتباط می‌سازد تا شانس زنده‌ماندن افزایش پیدا کند. در دوران غارنشینی، بقای اجداد ما به توانایی‌شان در یافتن سریع ارتباط بین رویدادها بستگی داشت.

تصور کنید یک انسان اولیه در علفزار صدای خش‌خشی می‌شنود: او می‌تواند فرض را بر این بگذارد که صدا از باد ناشی می‌شود، یا اینکه تصور کند شیر درنده‌ای در کمین است و فرار کند.

اگر فرار کند و شیری در کار نباشد (باور غلط)، فقط کمی انرژی از دست می‌دهد. اما اگر بماند و واقعاً شیری پشت بوته‌ها انتظار بکشد، جانش را از دست می‌دهد. بنابراین، طبیعت مغز ما را طوری سیم‌کشی کرده که احتیاط را بر دقت مقدم بداند.

مغز ترجیح می‌دهد الگوهایی را ببیند که وجود ندارند؛ مثل دیدن چهره در ابرها یا ربط‌دادن جوراب قرمز به پیروزی در مسابقه، تا اینکه الگویی واقعی را از دست بدهد و با خطر مرگ روبرو شود.

این میراث تکاملی امروز در قالب خرافات نمود پیدا می‌کند. وقتی ما به‌طور تصادفی انگشتر خاصی دستمان است و در یک مصاحبه کاری قبول می‌شویم، مغزِ الگویاب ما بلافاصله (و اشتباهاً) خطی ارتباطی بین انگشتر و موفقیت ترسیم می‌کند و خرافه متولد می‌شود: تلاشی غریزی برای نظم‌دادن به جهان پرآشوب و پر کردن جاهای خالی منطق با داستان‌های آرامش‌بخش.

باستان‌شناسی ترس‌های روزمره؛ از عطسه تا ارواح چوب

بسیاری از ما رفتارهایی را به‌صورت خودکار انجام می‌دهیم که هرگز به دلیل پشتشان فکر نکرده‌ایم. تخمین زده می‌شود که حدود ۲۵ درصد از مردم خود را خرافی می‌دانند، اما احتمالاً آمار واقعی بسیار بالاتر است. بیایید به ساده‌ترین واکنش روزمره نگاه کنیم: گفتن عبارت «عافیت باشد» پس از عطسه‌کردن. چرا این واکنش مؤدبانه شکل گرفت؟

ریشه‌های این سنت به روم باستان و ترس‌های متافیزیکی آن‌ها بازمی‌گردد. رومی‌ها معتقد بودند که در لحظه عطسه، روح انسان با شدت از بدن به بیرون پرتاب می‌شود:

در همان کسری از ثانیه که بدن بدون محافظ و خالی می‌ماند، شیطان یا ارواح خبیث می‌توانستند روح سرگردان را بدزدند یا خودشان وارد کالبد خالی شوند. بنابراین، طلب برکت و دعا، تنها سپری بود که می‌توانست از روح جدا شده در لحظه‌ی آسیب‌پذیر محافظت کند.

تئوری تاریخی دیگری نیز وجود دارد که به پاپ گریگوری در قرن ششم میلادی بازمی‌گردد. زمانی که او پس از مرگ پاپِ قبلی بر اثر طاعون به این مقام رسید، دستوری عمومی صادر کرد که هرگاه کسی عطسه می‌کند، اطرافیان بلافاصله برای او طلب برکت کنند.

در آن دوران تاریک اروپا، عطسه یکی از اولین و شوم‌ترین نشانه‌های ابتلا به طاعون بود و این دعا، تلاشی ناامیدانه برای آرزوی سلامتی و زنده‌ماندن فرد محسوب می‌شد.

از طرف دیگر باوری شبه‌علمی و قدیمی نیز وجود داشت مبنی بر اینکه هنگام عطسه، قلب برای لحظه‌ای از تپش می‌ایستد و دعاکردن، تشویقی بود برای اینکه قلب دوباره به کار بیفتد. این مثال‌ها نشان می‌دهند که آنچه امروز تنها «ادب اجتماعی» تلقی می‌شود، از ترس‌های عمیق وجودی انسان از مرگ و بیماری نشئت‌گرفته است.

وقتی اعداد قاتل می‌شوند

خرافات همیشه محدود به بدن انسان نیستند و گاهی روی مهندسی و معماری شهرهای مدرن ما نیز اثر می‌گذارند. برای مثال در پنل دکمه‌های آسانسور بسیاری از آسمان‌خراش‌های نیویورک یا شیکاگو دکمه‌ای برای طبقه سیزدهم دیده نمی‌شود.

این ماجرا از ترسکایدکافوبیا (Triskaidekaphobia) یا سیزده‌هراسی ناشی می‌شود. حتی شرکت‌های هواپیمایی غول‌پیکری مانند لوفت‌هانزا و ایرفرانس نیز اغلب ردیف ۱۳ را از هواپیماهای خود حذف می‌کنند تا مسافران مضطرب نشوند.

اما این ترس جهانی نیست و جغرافیای فرهنگی خاص خود را دارد. برای مثال، در شرق و جنوب شرقی آسیا، این عدد ۴ است که لرزه بر اندام افراد می‌اندازد. این پدیده که تترافوبیا (Tetraphobia) نامیده می‌شود، ریشه‌ای کاملاً زبان‌شناختی دارد:

در زبان چینی و بسیاری از زیرشاخه‌های آن، تلفظ کلمه «چهار» شباهت بسیار زیادی به کلمه «مرگ» دارد. همین تشابه آوایی کافی است تا میلیون‌ها نفر از این عدد دوری کنند. عطف به این تفاوت‌های فرهنگی می‌فهمیم که خرافات، حقایق مطلق نیستند، بلکه قراردادهای ذهنی‌ای هستند که هر فرهنگ برای مدیریت ترس‌های خود وضع کرده است.

حتی جهت‌های جغرافیایی نیز از این برچسب‌گذاری در امان نمانده‌اند. حتماً اصطلاح «از دنده چپ بلندشدن» را شنیده‌اید که کنایه از بدخلق بودن و بدبیاری در طول روز است. حتی این باور هم از روم باستان می‌آید: رومی‌ها معتقد بودند که هر چیزی در سمت چپ قرار دارد، ذاتاً شوم و شیطانی است.

نکته‌ی جالب اینکه که کلمه «Sinister» در زبان انگلیسی به معنای شوم و بدشگون، مستقیماً از واژه لاتین «Sinistra» به معنای «چپ» گرفته شده است. باور کنید یا نه، برای یک رومی باستان، پایین آمدن از سمت چپ تخت حقیقتاً نشانه‌ای از آغاز یک روز پر از شرارت و بدبختی بود!

چوب، ارواح و مکانیزم‌های دفاعی

وقتی صحبت از جلوگیری از بدبیاری می‌شود، بسیاری از مردم فوراً با «به تخته زدن» واکنش نشان می‌دهند. اما چرا چوب؟ و چرا ضربه‌زدن؟ این رسم که به نظر می‌رسد قدمتی طولانی دارد، احتمالاً به قرن نوزدهم بازمی‌گردد، هرچند ریشه‌های اساطیری آن بسیار کهن‌ترند.

برخی مورخان معتقدند این رسم در مسیحیت و صلیب چوبی عیسی مسیح ریشه دارد. اما نظریه‌ای جذاب‌تر به دوران بت‌پرستی و باورهای پاگانی بازمی‌گردد؛ زمانی که مردم معتقد بودند درختان جایگاه ارواح نیک و پریان جنگلی هستند.

لمس‌کردن یا ضربه‌زدن به درخت، نوعی درخواست حفاظت از این ارواح یا تلاشی برای بیدار کردن آن‌ها بود تا شیاطین را دور کنند. حتی نظریه دیگری وجود دارد که این اصطلاح را به یک بازی کودکانه قدیمی در انگلستان به نام «Tiggy Touchwood» نسبت می‌دهد که نوعی گرگم‌به‌هوا بود و در آن دست‌زدن به چوب باعث می‌شد بازیکنان «گرفته نشوند»، یعنی مصونیت از باختن.

در فرهنگ ما نیز به تخته زدن با مفهوم چشم‌زخم گره می‌خورد، وقتی تعریف‌کردن زیاد از موقعیتی خوب، سلامتی یا موفقیت، مردم را به هراس می‌اندازد که مبادا کلام تحسین‌آمیز، حاوی انرژی حسادت یا غرور باشد که جریان شانس را برهم بزند.

سایر اخبارگوناگونرا از اینجا دنبال کنید.
کدخبر: ۶۴۶۶۳۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر