۵۰ خاطره از تاریخ فوتبال| فرصت تاریخی که برباد رفت
روزنامه هفت صبح، تیمور مستور | انقلاب که شد و در هیجان بیمهاری که در ایران موج میزد طرفدارهای فوتبال به این فکر میکردند که عاقبت فوتبال چه خواهد شد؟ تختجمشید در مرداد ۵۷ نیمهکاره رها شده بود و حال همه در انتظار یک شروع دوباره بودند. فوتبالیستها بعد از خوانندهها و بازیگران سینما، طبقه سوم سلبریتیهای پیش از انقلاب را تشکیل میدادند. در اوج شهرت. اما حالا معیارها عوض شده بود. در بهار سال ۱۳۵۸ شرایط جدیدی بر جامعه ایران حاکم شده بود.
تاسیسات ورزشی دو باشگاه متمول تسخیر و مصادره شده بود. بولینگ عبدوه و دیگر تاسیسات ورزشی متعلق به پرسپولیس و همه اموال و زمینهای باشگاه تاج. از آنسو حشمت مهاجرانی ترجیح داد ایران را ترک کند. او در رسانهها بهعنوان مربی خصوصی فوتبال رضا پهلوی مشهور شده بود که از پشتیبانی دربار برخوردار بود. توفان اما ادامه داشت.
قلیچخانی به ایران برگشته بود و در کار سیاسی خودش را غرق کرده بود و فوتبال را در سازماندهی تیمهای کارگری خلاصه کرده بود، حسن نایبآقا، مهدی خبیری، اصغر ادیبی، علیرضا خورشیدی، بهرام مودت و عباس نوین روزگار از فوتبالیستهایی بودند که گرایشات خود را به گروههای چریکی و سیاسی بهتدریج آشکار کرده بودند. و بهتدریج از ایران گریختند البته بهجز مهدی خبیری که در سال ۱۳۶۲ اعدام شد. همایون بهزادی بهخاطر شغل سازمانیاش در ساواک در مظان اتهام بود.
جعفر کاشانی و حسین کلانی هم مورد اتهام بودند. بوروکرات محسوب میشدند و اشرافی! فیلمی از منصور رشیدی در یک برنامه تلویزیونی دیده شده بود که مسابقه پنالتی زدن با رضا پهلوی داشت و علی پروین در سعدآباد در حال تمرین با رضا پهلوی به تصویر کشیده شده بود. ناصر حجازی سوپراستار بود و همدم داریوش اقبالی. آندرانیک اسکندریان به آمریکا مهاجرت کرد و در کاسموس همبازی پله شد.
خوزستانیهای تیم ملی مثل ابراهیم قاسمپور و حسن نظری و عبدالرضا برزگری بهتدریج راهی امارات شدند، ایرج داناییفرد جواهر دیرکشف شده تیم ملی هم در آستانه سی سالگی پس از مدتی اینپا اونپا کردن، بخت خودش را در آمریکا آزمود. حسن روشن با مصدومیت زانویش مماشات میکرد و بخت خودش را در فوتبال آنسوی خلیجفارس آزمایش میکرد. رضا عادلخانی و حسین کازرانی کلا فوتبال را کنار گذاشتند و غلامحسین مظلومی هم ترجیح داد به پای مصدومش خیلی فشار نیاورد.
صفر ایرانپاک هم به این نتیجه رسید که برای یک شروع دوباره سن و سالی دارد. بیژن ذوالفقارنسب و یکی دو سال بعد حسین دادکان تصمیم گرفتند دنبال دانشگاه و تحصیلات بروند. شرایط طوری است که حتی بنز و باموهای حسن روشن و علی پروین و حمید درخشان مورد کنایه قرار میگیرد و به آنها طاغوتی لقب میدهند. حالا بازیکنها به رسم آن سالها عموما ریش میگذارند، در تهران و در مسابقاتی که برگزار میشود کسی حوصله احترام به قانون ندارد.
چندین بازی با هجوم تماشاگران و بزنبزن بازیکنها نیمهکاره میماند که مهمترینشان بازی دوستانه پرسپولیس و تاج در بزرگداشت علی داناییفرد است. همه اینها را بگذارید در کنار آشوبهای سیاسی و امنیتی و نظامی و ترورها و اعدامها که در سرتاسر ایران جریان داشت. در چنین هاگیرواگیری فدراسیون فوتبال تصمیم گرفت در مقدماتی المپیک مسکو شرکت کند. در زمستان ۱۳۵۸ در حالیکه هیچ مسابقه درست و حسابی هم در کشور جریان نداشت.
اما انتخابشان برای هدایت تیم عالی بود. حسن حبیبی سرمربی پاس و دستیار فرانک اوفارل. با سابقه دو قهرمانی در لیگ تختجمشید که به ایجاد انضباط آهنین در تیمهایش معروف بود. حبیبی ۱۷ نفر را به سنگاپور میبرد تا در گروهی سخت در کنار چین و کره شمالی و هند و سنگاپور و سریلانکا رقابت کند. حجازی و فریادشیران بهعنوان دروازهبان؛ عبداللهی و دادکان و خبیری و سنجری و مرزوقی و دینورزاده در خط دفاع، پروین و حقیقیان و شعارغفاری و نعلچگر و برزگری در خط هافبک، فرکی و فریبا و ابراهیمزاده و علیدوستی در خط حمله.
عصاره مرحوم تخت جمشید! بازیکنان شاغل در باشگاههای خارج از کشور از حضور در تیم ملی محروم شده بودند و به این ترتیب از تیم جام جهانی فقط ۵ بازیکن باقیمانده بودند! در واقع این تیم دوم ایران بود. بدون هیچ بازی تدارکاتی این تیم به سنگاپور میرود و با عنوان اولی به تهران بازمیگردد. با دو تساوی مقابل کره شمالی و چین و شکست دادن قاطعانه سنگاپور و هند و سریلانکا و دوباره سنگاپور. فرکی شش گل میزند، برزگری ۵ گل، فریبا ۴ گل و علیدوستی ۳ گل.
خط هافبک با حضور پروین و حقیقیان و شعارغفاری عالی کار میکنند. هرچند تزلزل در خط دفاعی در غیاب نظری و اسکندریان و کازرانی کاملا محسوس بود. هرچه بود یک نسل از مستعدترین فوتبالیستهای ایرانی در حال شکوفا شدن بودند. چند ماه بعد در راه جام ملتهای آسیا داناییفرد و حسن روشن و حمید درخشان و محمد پنجعلی هم به این ترکیب اضافه شدند (منهای پروین که رفته بود).
اگر این ستارهها میماندند و ابراهیم قاسمپور هم بازمیگشت و یکی دو سال بعد ناصر محمدخانی و چنگیز هم میآمدند، با تیمی فراتر از قدرتهای آسیا طرف میشدیم. تیمی با میانگین سنی عالی و بازیکنانی بینظیر. احتمالا بهترین تیم تاریخ فوتبال ایران. در واقع میوه واقعی جام تخت جمشید در دسترس قرار گرفته بود.
اما سرنوشت جور دیگری میخواست. این ستارهها هیچگاه همنشین و همبازی هم نشدند. وقایعی مثل تحریم المپیک؛ گرفتن سفارت آمریکا، حمله عراق، عدم شرکت در انتخابی جام جهانی و تنگنظری نابخردانه مسئولین وقت ورزش و طرحهای مندرآوردیشان این فرصت تاریخی را برباد داد.