کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۶۷۵۸۷
تاریخ خبر:

‌۵۰‌روایت از سفرها و...| ۲۰سال‌ پیش‌ در‌ چنین‌ روزهایی

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | یکی دو ماه پیش بیست سالگی چلچراغ بود. دقیقا همزمان با آغاز جام‌جهانی ۲۰۰۲٫ در یک آپارتمان کوچک خیابان سمیه من بودم و منصور و میرمیرانی و گروهی از چهره‌های جوانی که فریدون عموزاده خلیلی آنها را معرفی کرده بود و برخی از آنها بسیار با‌استعداد بودند. خب ما هم البته جوان بودیم. من و منصور ۳۲‌ساله بودیم و میرمیرانی ۳۰ ساله اما نسبت به بقیه گروه ارشد حساب می‌شدیم.

فرشاد رستمی هم وارد گروه کردیم به‌عنوان طراح چراکه سال‌ها با او در گزارش فیلم کار کرده بودم. مهگامه پروانه هم به‌عنوان عکاس آمد تا وزن بچه‌های باتجربه کمی بالا برود. در همان دور زدن‌های اولیه در تحریریه متوجه امیرمهدی ژوله شدیم و شرمین نادری. هر دو خوش‌قلم و باهوش بودند. ژوله ۲۱ یا ۲۲ سال داشت و نادری هم ۲۴ساله بود. عموزاده‌خلیلی کادر جوان نویسندگان تحت حمایت خود را به ما تحمیل کرد خوب کاری هم کرد و تنها کاری که من کردم این بود که همان هفته اول متوجه استعدادشان شدم و به حمایت از آنها پرداختم.

کاری که چهره‌های آن دوره چلچراغ کاملا به ماهیت آن واقف نبودند. یعنی فراهم آوردن یک بستر رسانه‌ای حرفه‌ای برای خلاقیت‌های آنی و پراکنده جوان‌ها. در انتهای کار برای شماره اول و در حالی‌که جلدمان را به فیلم من ترانه ۱۵ سال دارم اختصاص داده بودیم که تازه اکران شده بود و محتوایش خیلی با چلچراغ هماهنگی داشت و لوگوی نبوغ‌آمیز رضا عابدینی بر روی جلد می‌درخشید، عموزاده‌خلیلی در مورد پشت جلد داخلی (به قول اهالی فن جلد ۳) ایده‌ای را پیشنهاد کرد و آن اضافه کردن یک کمیک استریپ بود.

خودش با بزرگمهر حسین‌پور تماس گرفت و اولین کمیک استریپ چلچراغ از همان شماره اول مشخص شد… شماره یک ما که در آمد، پکیج کاملی بود. پر از ایده و خلاقیت و طنز و هرج و مرج. کاری که هفته‌نامه مهر در دو مقطع متفاوت به سمتش حرکت کرد اما بعد از چند ماه جلویش را گرفته بودند. تماشاگران هم ایده مشابهی را در حوزه ورزش داشت اما تمایل نویسندگانش برای گزنده‌نویسی کمی از حد سلیقه من عبور می‌کرد.

خرداد ماه امسال بود که آروین کاریکاتوریست با من تماس گرفت که برای بیست سالگی چلچراغ متنی بنویسم. راستش من جزو مشاهیر چلچراغ نیستم اما در ۱۰۳ شماره اول سردبیرش بودم (چیزی بین دبیر تحریریه و سردبیر البته چرا‌که همیشه از مشورت‌های عموزاده‌خلیلی استفاده می‌کردم) و فکر کنم توانستم فضا را برای جلوه استعدادهای ناهمگون و نامنظم چلچراغ مهیا کنم. به آروین قول دادم که یک وویس بفرستم اما بدقولی کردم.

امیدوارم این بدقولی مرا به چیز خارق‌العاده و متفاوتی تعبیر نکنند. به‌هرحال در اواخر کار در چلچراغ روابط من و عموزاده‌خلیلی خیلی روی روال نبود و آرامش نداشت اما چلچراغ همیشه جزو متفاوت‌ترین تجربه‌های حرفه‌ای من قرار می‌گیرد. شماره بیستمین سالگرد که منتشر شد تصاویر منصور ضابطیان و بزرگمهر حسین‌پور و امیر‌مهدی ژوله روی جلد بود. هر سه نفر از موفق‌ترین چهره‌های کار خود هستند. منصور یک ژورنالیست بالفطره است.

برای رسانه جمعی ساخته شده. همیشه ایده دارد. در یک وضعیت نرمال او باید مدام در حال تولید برنامه برای شبکه‌های تلویزیونی و وی‌او‌دی‌ها باشد. اما شرایط مهیا نیست. امیر‌مهدی ژوله ذهنش مثل سیم خاردار است. انگار یک جوجه‌تیغی در سرش دارد. آماده برای تیغ انداختن به روی هرچیز و هرکس. شرایط روزگار او را به سمت سلبریتی‌ها سوق داده است. شاید هم تلاش برای حفظ سطحی از زندگی. سطحی لذتبخش از زندگی. او حالا یک نویسنده و بازیگر حرفه‌ای است.

موفقیت خوبی است ولی… فکر کنم باید کمی مقاومت کند. و بالاخره بزرگمهر حسین‌پور که سال‌هاست از ابعاد یک ژورنالیست عبور کرده و یک هنرمند شده. اما او هم در جاذبه زندگی سلبریتی‌وار قرار می‌گیرد. با فشارهایی از درون و بیرون. حسین‌پور به سطحی از هنرش رسیده که باید مسئله خلاقیت را ورای حضور در فضای مجازی یا حشر و نشر با سلبریتی‌ها قرار دهد. شاید هم این‌گونه هست و من اطلاعاتم کم است اما امیدوارم خودش متوجه سطح بالای مهارت هنری‌اش باشد. خلق کردن احتمالا مهم‌ترین وظیفه هر هنرمندی است. در سال‌های آینده در پرپر شدن ستاره‌های کهنسال عرصه تجسمی حسین‌پور می‌تواند یکی از بزرگان این عرصه باشد.

کدخبر: ۴۶۷۵۸۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر