کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۴۱۹۹۵
تاریخ خبر:

‌۱۰۰‌خاطره پراکنده| خواجه‌ عبدالله‌ انصاری‌،‌ کوچه‌ هشتم

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | وقتی از طریق ابراهیم افشار و بعدش سید‌علی میرفتاح وصل شدم به اعتماد فکر نمی‌کردم شرایط‌شان اینگونه باشد. گر‌د غم بر روزنامه پاشیده بودند. تعداد نیروها بسیار کم بودند و بچه‌های سرویس اقتصاد کلا تلاش‌شان برای گرفتن آگهی و رپرتاژ بود. قبلش دو سه دور با منصور ضابطیان و علی میرمیرانی رفته بودیم به ملاقات الیاس حضرتی اما به نتیجه‌ای نرسیده بودیم‌. این بار اما تنهایی رفته بودم.

خب اول بگویم که حضرتی ذهن فوق‌العاده تیز و دقیقی دارد. تحلیل‌های درستی از شرایط سیاسی و اقتصادی داشت و بسیار سریع‌الانتقال بود اما روزنامه‌اش قربانی رقابت با غولی مثل شرق شده بود و نتوانسته بود از این رقابت چیزی به دست بیاورد. اولین دوره رکود واقعی مطبوعات بود. دوره دوم ریاست‌جمهوری خاتمی که مردم دیگر اهل سیاست به آن معنای دوم خردادی‌اش نبودند. و بهزادی دست تنها بود. دو سه تا نیروی خوبش را به خاطر مسائل سیاسی و امنیتی و مهاجرت از دست داده بود.

در آن ساختمان خیابان خواجه‌عبدالله حالا او با یک تحریریه ۱۰ نفری سر می‌کرد. با حقوق‌هایی که یکی دو ماه عقب افتاده بود. همان جلسه اول با دکتر بهزادی ‌‌دستم آمد که چه روزنامه‌نگار درجه یکی است. ایران دهه ۷۰ و مجله مشهور ایران‌جوان حاصل ایده‌های او بودند. ‌طبیعتا پذیرش من برای مشارکت در سردبیری کار سختی برای او بود ولی قبول کرده بود و من هم سعی کردم کمکش کنم و ازش یاد بگیرم و خب چیزهای زیادی ازش یاد گرفتم.

روزنامه کمی اوضاعش بهتر شد و من پست سردبیری را رد کردم و به حضرتی گفتم که سردبیر به این خوبی داری. با نظر بهزادی یک پست برای من اختراع شد: سردبیر اجرایی‌! که در واقع همان دبیر تحریریه بود و خب اسم هر دو نفر را پشت روزنامه می‌زدند. چهار ماه گذشته بود و نامنظمی پرداخت‌ها کلافه‌ام کرده بود که فرصت سفری پنج روزه به بوداپست پیش آمد. در آذر ماه‌. در هوایی فوق‌العاده سرد و شهری بی‌نهایت زیبا. آنجا بودم که دکتر بهزادی برایم ایمیل زد که اینجا اتفاقات مهمی افتاده‌. برگرد‌!

در شهریور ۸۴ روزنامه شرق توقیف شده بود و دو ‌مالک این روزنامه یعنی مهندس مظاهری و خدابخش به دنبال راهکار جدیدی برای ادامه کسب و کارشان بودند و از قرار مذاکراتی با حضرتی هم انجام داده ‌ و توافق کرده بودند که در اعتماد جدید سرمایه‌گذاری کنند و بهزادی هم به عنوان یک چهره معتبر و در عین حال بدون سابقه سیاسی حساسیت‌برانگیز سردبیر روزنامه باشد. وقتی برگشتم ایران باورم نمی‌شد. بیش از ۵۰ روزنامه‌نگار در دو طبقه در‌هم می‌لولیدند و روزنامه اعتماد را منتشر می‌کردند.

بخش فنی هم سه برابر شده بود. دکتر بهزادی پاداش یک سال صبوری و ناملایمات روزگار را دریافت کرد و سردبیر گروهی از روزنامه‌نگاران زبده مهاجر از شرق شد‌. علی ‌حق و گروهش سرویس اقتصادی بودند‌، تاجیک و گروهش (فرنوش امیرشاهی و سهیلا منصوریان و ایرج جمشیدی و…) سرویس سیاسی و خانم روستایی‌فر، سرویس بین‌الملل و تیم بابک غفوری‌آذر و محسن آزرم و … سرویس سینمایی و خانم تخیری سرویس اجتماعی.

‌در ساختار جدید، من معاون سردبیر در بخش‌های فرهنگی و اجتماعی و ورزشی بودم و آقای علیپور معاون سیاسی و بین‌الملل و اقتصاد. علیپور در دهه‌۷۰ هفته‌نامه آبان را منتشر می‌کرد. رابطه من و علیپور در اتاق سردبیری بهزادی اوایل خوب پیش نمی‌رفت اما به تدریج موزون شد. ‌کریم نیکونظر رابط تحریریه و سردبیری شد‌. اما فقط این نبود. امیرحسین مهدویان و احمد غلامی هم به تدریج به تیم اضافه شدند تا اعتماد به لحاظ تحریریه به شدت قوی و شلوغ باشد و خب کلی چهره شناخته شده مطبوعاتی در کنار هم بودند و این مشکلات خاص خود را داشت‌.

نه فقط در سطح معاونین‌؛ حتی در سردبیری هم چالش‌هایی ایجاد کرده بود. احمد غلامی با همان سبک موقر خودش به شکل غیرمستقیم فقط با خدابخش در ارتباط بود و ضمیمه هفتگی اعتماد را تقریبا به شکل مستقل منتشر می‌کرد. در حوزه سیاسی هم رادیکالیسم به یادگار مانده از شرق به سختی خودش را با اعتدال بهزادی وفق می‌داد و تازه بعدش هم ملاحظات خاص حضرتی که توسط خواهرزاده‌اش (طهماسبی) اعمال می‌شد‌. همه اینها کلی جنجال در ساختار اعتماد ایجاد کرده بود…

کدخبر: ۴۴۱۹۹۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر