کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۶۲۴۹۱
تاریخ خبر:

‌وحشتی ‌که روزی مثل حالا همه جا گسترده شده

روزنامه هفت صبح | تیفانی مک‌دانیل، شاعر، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و هنرمندی است که در سیرکلویلِ اوهایو زندگی می‌کند؛ نویسنده‌ای خودآموخته و بدون آموزش دانشگاهی خاصی که با الهام از کتاب‌های شرلی جکسون و فلانری اوکانر اکنون به شهرتی جهانی دست یافته است. قبل از انتشار اولین رمان خود، «تابستانی که همه‌چیز را بر باد داد» متون منتشر نشده فراوانی در دست داشت، تا اینکه سرانجام این کتاب توسط ناشری پذیرفته شد.

رمان دوم او «بتی»، در پی انتشار آن در فرانسه، مورد توجه ویژه منتقدان قرار گرفت. «بتی» به دنبال توصیف زندگی دشوار فردی هندی در دهه ۱۹۵۰ تا ۶۰ در شهری خیالی در جنوب اوهایو در آمریکا، «جایزه رمان فنک ۲۰۲۰» فرانسه را دریافت می‌کند. نوشته‌های تیفانی مک‌دانیل از تپه‌نوردی‌ها و جنگل‌های سرزمینی که می‌شناسد، الهام گرفته شده است.

«تابستانی که همه‌چیز را بر باد داد»، نامزد جایزه «رمان اول» گودریدز در سال ۲۰۱۶، با واقعیت‌هایی شوکه‌کننده و نفس‌گیر که به ما درباره قضاوت سریع هشدار می‌دهد و ماهیت خیر و شر را زیر سوال می‌برد، میان حال و گذشته در جریان است و بازه زمانی خاصی را به تصویر می‌کشد، تابستان سوزان ۱۹۸۴ و شخصیت‌هایی که حتی جورج اورول هم نمی‌توانست تصورش را بکند.

در این دنیا هیچ‌چیز آن‌طور که به‌نظر می‌رسد نیست، همان‌طور که کتمان و حقیقت دائماً جای خود را به یکدیگر می‌دهند، تا ابد این امر ادامه خواهد داشت. داستان، خانواده و جامعه‌ای را روایت می‌کند که در دوره‌ای سورئال زندگی می‌کنند، زمین در حال گرم شدن است و بیماری ایدز در سراسر جهان گسترش یافته است، نژادپرستی همچنان ادامه دارد و ترس و وحشت همگانی بر دنیا حاکم است. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با تیفانی مک‌دانیل درباره «تابستانی که همه‌چیز را بر باد داد.»

* لحظه‌ای را که تصمیم گرفتید نویسنده شوید، به خاطر می‌آورید؟
نوشتن اولین کاری بود که به یاد می‌آورم در کودکی بی‌آنکه به من گفته شود، انجام داده‌ام. خواسته‌ای ذاتی بود که آنچه در سر دارم روی کاغذ بیاورم. از بچگی عادت داشتم از کاغذهای دفترچه یادداشتم، کتاب‌های دست‌ساز درست کنم، برای جلد کتاب‌ها از مقوا استفاده می‌کردم و همه را با نخ قلاب‌بافی مادرم به هم گره می‌زدم. مثل پرنده که پرنده بودن را انتخاب نمی‌کند، من هم نویسنده شدن را انتخاب نکردم. در حقیقت هیچ چیز دیگری به اندازه نوشتن خوشحالم نمی‌کند.
چطور دنبال رویای خود رفتید؟
هجده ساله بودم که اولین رمانم را نوشتم. تا بیست و نه سالگی قرارداد انتشار نگرفتم. پس از یازده سال همینطور رد شدن، دیگر می‌ترسیدم کتاب‌هایم هرگز منتشر نشوند. بنابراین فکر می‌کنم بزرگ‌ترین عامل در تحقق پیدا کردن رویایم این بود که هرگز تسلیم نشدم. سخت بود چون انتشار کتاب کار بسیار مشکلی است، نویسندگانی مثل من می‌توانند گواهی بدهند، اما اگر منصرف شوید، از رویای خود بسیار دور خواهید شد و هرگز خوشحال نخواهید شد.

* نویسنده خاصی وجود دارد که از او الهام گرفته باشید؟
شرلی جکسون، دونا تارت و تونی موریسون از نویسندگان مورد علاقه من هستند، اما نمی‌توانم بگویم به من الهام بخشیده‌اند چون آثار آنها را خیلی دیر خواندم و قبل از آن هم می‌نوشتم و خیلی هم می‌نوشتم، تا وقتی که به آنها برخوردم. ری بردبری را هم دوست دارم.

* روز نوشتن شما معمولاً چطور می‌گذرد؟ عادت نوشتاری عجیبی دارید؟
روال کاری یا برنامه خاصی ندارم که عیناً بخواهم رعایت کنم. دوست دارم هر روز بنویسم، هرچند اخیراً بازاریابی «تابستانی که همه‌چیز را بر باد داد» مانع این کار شده است. هیچ عادت عجیبی در نوشتن ندارم. فکر می‌کنم فقط نشستن و تایپ کردن بسیار کسل‌کننده است.

* آثارتان را با دست می‌نویسید یا از ماشین تحریر و کامپیوتر استفاده می‌کنید؟
کاش مثل همینگوی بودم و با ماشین تحریر کار می‌کردم. اما من از لپ‌تاپ استفاده می‌کنم.

* از بین همه کتاب‌های‌تان، شخصیت مورد علاقه‌ای دارید؟
هیچ‌وقت نمی‌گویم شخصیت مورد علاقه‌ام کیست چون همه آنها را دوست دارم. اما می‌گویم یکی از جالب‌ترین شخصیت‌ها برای نوشتن، شخصیت «سال» در «تابستانی که همه‌چیز را بر باد داد» است. او خود را شیطان معرفی می‌کند، بنابراین هوش «فرشته‌ای تنزل یافته» را دارد و نوشتن از او همیشه برایم جالب بوده زیرا شما که هر روز مجبور نیستید برای لوسیفر دیالوگ بنویسید.

* گرما، بخشی جدایی‌ناپذیر از کتاب شماست. چطور به نتیجه رسیدید این تصویر تکراریِ یکپارچه در نوشتار شما خوب از آب درمی‌آید؟
دلم می‌خواست گرما، خودش کاراکتری جداگانه در داستان داشته باشد. از آنجا که آب‌و‌هوا شخصیتی نیست که معمولاً به شرح و تفسیر آن بپردازید، به نظر من نوشتن درباره‌ گرما یکی از جالب‌ترین قسمت‌های داستان بود. گرما کاراکتری بود که حتی با پیشرفت شخصیت‌های دیگر در اطرافش بیشتر رشد می‌کرد. گرما همیشه آنجا بود، به روش خودش پیش می‌رفت و تمرین خوبی برای نوشتن بود.

* می‌توانید نقل‌قول مورد علاقه‌تان از کتاب را با ما به اشتراک بگذارید؟ و بگویید چرا آن‌را انتخاب کردید؟
«گرما با شیطان آمد. تابستان سال ۱۹۸۴ بود و در حالی که شیطان از راه رسیده بود، گرما دعوت نشده بود. با این حال، باید انتظارش را می‌داشتیم. بالاخره گرما نام شیطان است، کافی است از خودتان بپرسید، آخرین باری که بدون خودتان از خانه بیرون آمدید کی بوده؟» این پاراگراف، شروع داستان است و فکر می‌کنم به همین دلیل یکی از نقل‌قول‌های مورد علاقه من است. همچنین اولین بخشی است که در رمان نوشتم. واقعاً آغاز همه‌چیز است.

* قبل از اینکه بنویسید، طرح داستان خود را کاملاً آماده می‌کنید یا اجازه می‌دهید تخیلات شما حین نوشتن شکل بگیرند؟
هرگز طرحی کلی درنظر نمی‌گیرم یا خلاصه‌نویسی نمی‌کنم. آنچه در این صفحه تمام می‌شود، همان چیزی بوده که در روز نوشتن آن، وقتی پشت لپ‌تاپ نشسته بودم و تایپ می‌کردم، در ذهنم جریان داشته.

* نام شخصیت‌های اصلی داستان چطور به ذهنتان رسید؟
یکی از غیرمعمول‌ترین نام‌های شخصیت‌های من در «تابستانی که همه‌چیز را بر باد داد»، «اوتوپسی» است. درواقع روزی که مشغول نوشتن از او بودم، این کلمه را دیدم و انتخاب کردم‌. سپس وقتی تعریف «اوتوپسی» را جستجو کردم، فهمیدم چقدر به شخصیت و موضوع رمان می‌خورد. نام «سال» که قرار است شیطان باشد، باید بگویم از «شرور» و «لوسیفر» گرفته شده است. بالاخره اسمی بسیار شیطانی است.

* اگر از روی کتاب شما فیلمی ساخته شود، دوست دارید نقش شخصیت اصلی را بازی کنید؟
خیلی دوست دارم کیت وینسلت نقش استلا بلیس را بازی کند. فکر می‌کنم آنتونی هاپکینز برای فیلدینگِ پیر مناسب باشد و افراد جوانی که در کتاب هستند احتمالاً باید از بازیگران جدیدی انتخاب شوند که تازه پا به صحنه گذاشته‌اند.

* قبل از ارسال اثر خود برای ناشر، شخص خاصی از اعضای خانواده، دوست یا شخص دیگری را مجبور به خواندن آن کرده‌اید؟
مادرم، بتی و خواهرم، جنیفر همیشه رمان‌های مرا قبل از اینکه برای دیگران بفرستم، می‌خوانند.

* واقعا شیطان، شخص دیگری است؟
فکر می‌کنم سوال بزرگی است که خوانندگان بعد از خواندن رمان از خود می‌پرسند و هر شخصی پس از خواندن رمان واقعاً می‌تواند به آن پاسخ دهد. نمی‌خواهم ماجرای داستان را لو بدهم، بنابراین فقط پاسخ را تغییر می‌دهم و می‌گویم که خیلی زود در رمان متوجه می‌شوید شیطانی که در این داستان با آن سر و کار داریم، شیطان کلیشه‌ای به روایت کتاب مقدس نیست. دیگر ظاهر وحشیانه حیوانات شاخ‌دار و فلس‌های مار و همه چیزهایی که در تفکر درباره شیطان به آنها عادت کرده‌ایم، از بین رفته‌اند. همانطور که در رمان می‌گویم «بعضی‌وقت‌ها نوبت به گل می‌رسد که صاحب نام شود.» و در این شهر، گل‌های وحشی، مزارع بی‌مصرف نیستند.

* برگرفته از نشریه ادبی ویسپرینگ استوریز

کدخبر: ۳۶۲۴۹۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر