کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۶۰۹۷
تاریخ خبر:

‌واکسیناسیون پشت در آهنی‌ و بسته پارک ایرانشهر

روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری | ماجرای اضطراب بچه‌ها برای خانواده‌ها از آن داستان‌ها بود که از روز اول کرونا گریبان‌مان را سفت گرفت. ترس ابتلای سالمندان به این بیماری و انتهای ناخوش داستان. آن همه رعایت کردن و به دیدارشان نرفتن که مبادا باعث ابتلای‌شان به کووید شویم. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه خیال‌مان راحت شد بالاخره واکسن از راه رسیده و قرار است بالای ۸۰ ساله‌ها را واکسن بزنند.

پدر ۸۰ ساله من بالاخره با هزار سلام و صلوات، روز ۲۵ اردیبهشت‌ماه دُز اول واکسن سینوفارم را در یک مرکز بهداشت تزریق کرد. همه خوشحال که بالاخره یک مرحله را رد کردیم و مرحله بعد حتما مراقبت‌های بعد از تزریق واکسن بود که مبادا بدحال شوند. روزشماری برای تزریق دُز دوم آغاز شد. روی کارت او نوشته شده بود ۲۲ خردادماه برای تزریق دُز دوم مراجعه کند. اما آن مرکزی که در آنجا واکسن را تزریق کرده بود، اعلام کرد دیگر واکسیناسیون انجام نمی‌دهد.

در این میان ترس‌های دیگر هم به داستان اضافه شد. ماجرایی که زمزمه‌هایش بلند شده بود. «واکسن تمام شد.» «دُز دوم واکسن‌ از برند برکت، واکسن ساخت ایران تزریق می‌شود.» هرچه به روز تزریق واکسن نزدیک‌تر می‌شدیم، استرس‌ها بیشتر می‌شد. عده‌ای می‌گفتند واکسن سینوفارم تمام شده است. عده‌ای دیگر می‌گفتند نباید مدل دیگری از واکسن را زد و اگر کسی دُز اول را سینوفارم تزریق کرده، باید دُز دوم هم از همان برند باشد و ممکن است عوارض داشته باشد.

همه این اخبار را پدرم با استرس دنبال می‌کرد و مادرم هم که بالای ۷۰ سال بود و دُز اول را تزریق کرده بود، به این استرس‌ها اضافه شده بود. تا اینکه بالاخره روز گذشته زمان تزریق دُز دوم از راه رسید. به پارک هنرمندان که برای تزریق واکسن اعلام شده بود به همراه پدرم مراجعه کردیم. حدود ساعت ۹ صبح جلوی پارک، در ایرانشهر رسیدیم. به قدری ماشین پارک شده بود که به سختی می‌شد ماشین را نگه داشت، پدر را پیاده کردم.

خوشحال و سرخوش گفت من جلوتر می‌روم که نوبت بگیرم، احتمالا یادمان نبود زمزمه‌های واکسن تمام است را شنیده‌ایم! با بدبختی پارک کردم و به سمت محل تزریق واکسن سالمندان رفتم. پدر سرگردان، با دانه‌های درشت عرق روی پیشانی، ماسک به دهان آمد جلو و گفت واکسن ندارند، تزریق نمی‌کنند! کلافه جلوی در مرکز وسط پارک رفتم. در بسته بود. جلوی در با خودکار روی کاغذ نوشته بودند و چسبانده بودند، امروز مورخ ۲۲/۳/۱۴۰۰ واکسیناسیون انجام نمی‌شود.

یک‌سری پیرمرد و پیرزن هم کلافه و مستاصل جلوی در مانده بودند. می‌گفتند انگار از شب قبل حوالی ساعت ۱۲ در همین مرکز آدم‌ها جمع شده‌اند و ثبت‌نام کرده‌اند به امید اینکه ۹:۳۰ صبح در باز شود و واکسن بزنند اما حالا یک در آهنی بسته جلوی‌شان است، کسی پاسخ نمی‌دهد و آنها در آن گرما سرگردانند. از یک نگهبان که برای بخشی دیگر است می‌پرسم تکلیف اینها چیست؟! می‌گوید حالا ۱۲ شب بیایید ثبت‌نام کنید شاید تزریق کردند فعلا که واکسن نیست!

پدر خسته و گرمازده دنبالم می‌آید به سمت ماشین برویم، یک پیرمرد هنوز روی صندلی جلوی در نشسته، بقیه سرپا ایستاده‌اند و نمی‌دانند چه خبر است. یک پیرمرد دیگر که روی نیمکت پارک نشسته می‌گوید: «ما ۵ صبح برای ثبت‌نام آمدیم اما هیچ‌کس در را باز نمی‌کند. خودشان گفتند صبح بیایید!» آدم هاج و واج می‌ماند خب اگر واکسنی در کار نیست چرا این همه سالمند را با بدن‌های ضعیف در این گرما به این طرف و آن طرف می‌کشانید! حالا تکلیف آن ۷۰سال به بالاها که دُز اول را تزریق کردند پیشکش!

کدخبر: ۳۹۶۰۹۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر