نشانههای عشق در آثار فیلمسازان مهم سینمای ایران
روزنامه هفت صبح | عجیب است که نشانههای عشق را در آثار فیلمسازان مهم سینمای ایران کمتر میتوانید پیدا کنید. یکی از نمونههای این مدعا بهرام بیضایی است. لابد ابروهایتان را با حیرت بالا میفرستید و میگویید مگر رگبار از عاشقانهترین فیلمهای سینمای یران نیست؟راستش رگبار خط داستانیاش دلبستگی معلم محله به دختر خیاط است اما در تمام مواجهههای این دو نفر انگار بیضایی دست و پایش را گم میکند.
انگار میترسد که تم عاشقانه و احساسات متعاقب آن فیلمش را فرا بگیرد. پس مواجههها با نوعی حس طنز و نوعی دفرمگی در بازی و ژستها و میزانسنها دیده میشود. چرا؟ نمیدانیم! چرا بیضایی مدام میخواهد به تماشاگر اطلاع بدهد که در حس و حال عاشقانه نباید غرق شود. شاید واکنشی به حضور مبتذل عشق در بخش اعظم فیلمفارسیهای آن دوران است. این فاصله گذاری در فیلم مسافر هم وجود دارد.
این نوع نگاه به مسئله عشق مرد و زن در مسافران هم وجود دارد. رابطه میان مژده شمسایی و حمید امجد به مجموعهای از حرکات فرمال نمایشی بدل میشود که گویی به تماشاگر میگوید این یک نمایش قراردادی از عشق است و کار دیگری با آن نداریم!
* شاید رابطه میان سوسن تسلیمی با منوچهر فرید در چریکه تارا بهترین نمود یک رابطه عاطفی میان مرد و زن در فیلمهای بیضایی باشد که آن هم به شکل بنیادین، نمایشی است. مرد از یک دوره تاریخی دیگر آمده است.
* در سینمای مهرجویی رابطه عاشقانه در بیشتر موارد شکل و شمایلی بیمارگون به خود میگیرد. شاید کلمه بیمارگون توصیف دقیقی نباشد اما هرچه هست این روابط معمولا خاصیت سلامت بخشی خود را از دست دادهاند. مثل رابطه پرشور حمید هامون و مهشید در فیلم هامون، یا علی سنتوری با همسر جوانش (رادان و گلشیفته ) و از همه عجیبتر در فیلم لیلا و بازی دوگانهای که میان لیلا حاتمی و علی مصفا رخ میدهد. در تمام این فیلمها شما محوریت رابطه زن و مرد را حس میکنید.
فیلم بر این رابطه عاشقانه یا شبه عاشقانه تمرکز میکند اما فیلمساز با بدبینی فطری خود راه این عشق را از میانه سد میکند. موانعی که بر سر راه قرار میدهد همان ماجرای همیشگی سنت و مدرنیته هستند. مهرجویی اما در فیلم درخت گلابی یک عاشقانه کلاسیک و قدرتمند میآفریند که درآن گرمای عشق دو نوجوان فرصتی برای منحرف شدن و سرد شدن و دفرمه شدن پیدا نمیکند و خب این بار به سبک عاشقانههای بزرگ ادبیات و سینما، تقدیر وارد عمل میشود عشق را از هم میپاشاند.
* شماری از بهترین عاشقانههای تاریخ سینمای ایران توسط علی حاتمی به تصویر کشیده شدهاند. مرد جوان هنرمند سینمای ایران از همان دهه چهل احساسات پرشور خود را به روی پرده منعکس کرد. حسن کچل و طوقی و سپس قلندر و خواستگار و سوتهدلان همه تم عاشقانه قدرتمندی داشتند. بهخصوص در طوقی که یکی از معدود هماوردیهای موثر حس عاشقانه با کشش فیزیکی را به نمایش میگذارد.
اما حاتمی این کشش را داشت که عشق را در نهایت به شکل آوار سرنوشت بر روی شانههای قهرمانان خود ترسیم کند. مثل پایانهای تراژیک طوقی و قلندر و پایان دردناک سوته دلان. نگاه شرقی حاتمی با سماجت عشق را در پای گودال فراق قربانی میکند. این نگاه را در سینمای پس از انقلاب او در فیلم دلشدگان هم میبینیم. شاهزاده خانم زیبای ترک اما نابینا، آوازخوان خوش صدای ایرانی اما درگیر بیماری مرگبار.
* در فیلمهای ناصر تقوایی معمولا از عشق خبری نیست. بهترین رابطه اما جایی است که ناخدا خورشید در خانهاش مورد ملاطفت همسرش پروانه معصومی قرار میگیرد و… همین!
* مسعود کیمیایی هم مثل علی حاتمی دلبسته شیدایی نمایش روابط عاشقانه است و گاه این دلبستگی در ارتباط رفیقانه دو مرد هم سروکلهاش پیدا میشود مثل سکانس مشهور فیلم دندان مار جایی که احمد نجفی قطره چشم فرامرز صدیقی را میریزد و یا رابطه سید و قدرت در گوزنها. صحنه مشهور آتش چرخان پوری بنایی در فیلم قیصر حس عاشقانه قدرتمندی را متصاعد میکند. در رضا موتوری هم میشود این احساس را ردیابی کرد. کیمیایی اما در دهه پنجاه شیفته نمایش فیزیکال رابطه مرد و زن شد و این را در بلوچ و خاک و غزل میشود مشاهده کرد.
زن اینجا به سبک فم فتالهای کلاسیک سینمای نوآر ظاهر میشود و راهی است برای سرنگون کردن مردان به گودال بزرگ تقدیر. در سینمای پس از انقلاب این بخش فیزیکال حذف و یا کمرنگ شد و در سه فیلم دندان مار، گروهبان و ردپای گرگ، کیمیایی از معدود تصاویر قانع کننده از عشق زن و مردی را به دور از شائبههای فیزیکال میآفریند. هرکدام از این سه فیلم تصاویر و سکانسهای مشهوری از روابط عاشقانه را در سطوح مختلف به نمایش میگذارند.
مثل روشن کردن چراغ خانه روی صورت فریبا کوثری در دندان مار، نگاه حسرتآلود گلچهره سجادیه به پردهای که در جلوی در آویخته شده و انتظار ورود مرد خرمشهری را میکشد، حضور گروهبان در چال روغن جایی که همسرش مشغول مکانیکی است و تکان خوردن چراغ، و بالاخره میعاد قریبیان و سجادیه روی پل دربند در زیر نور کامل ماه.
این نگاه ویژه را در فیلم سلطان در بهترین شکل خود میبینیم و کارگردان با تکیه بر بازی استثنایی فریبرز عرب نیا و هدیه تهرانی، یک شیمی فوقالعاده قدرتمند میان این دو نفر شکل میدهد. در فیلمهای بعد از سلطان به تناوب با موفقیتها و (بیشتر)ناکامیهای کیمیایی در ترسیم یک رابطه عاشقانه روبهرو هستیم و خب یکی از معدود موفقیتها به فیلم رئیس برمیگردد و ملاقات فرامرز قریبیان و لعیا زنگنه. از رئیس به بعد در سینمای کیمیایی شکلگیری یک رابطه با شیمیقوی را میان مردان و زنان احساس نکردهایم.
* ابراهیم حاتمیکیا هم به شکل مستمر در تکاپوی یافتن شیوههایی برای ترسیم رابطه عاشقانه مرد و زن بوده است. از همان وصل نیکان این اتودها را شروع کرد و پس از برج مینو در فیلم خاکستر سبز و با بردن فیلم در لوکیشن بوسنی این جسارت را پیدا کرد تا با صراحت بیشتری از یک عشق نیمه زمینی حرف بزند. این راه منتهی میشود به فیلم روبان قرمز که سعی میکند از آرایههای زمینی بیشتری هم در یک مثلث عاشقانه نه چندان سلامت استفاده کند و همین محذوریتهای او بوده که موجب میشود مواجهه حاتمیکیا با مقوله عشق شبیه آثار بیضایی نوعی روکش آیینی و نمایشی پیدا کند. به رنگ ارغوان مهمترین فیلم حاتمیکیا در حوزه روابط زن و مرد و نزدیک شدن به نوعی شوریدگی است که آن را عشق مینامند.
* کیانوش عیاری در یک فیلم یعنی در آن سوی آتش پا در وادی عشاق گذاشت و سعی کرد در جوار گرما و آتش و صحرا در کنار چاههای نفت جنوب یک مثلث عاشقانه را پیش ببرد که خب توفیقش نسبی است حتی اگر پای والس دانوب آبی هم به ماجرا باز شود.
در فیلمهای فرهادی رابطه زن و مرد عموما به یک پدیده سمی و خطرناک بدل شده است. چیزی از گرمای عشق حس نمیشود حتی اگر مثل گذشته اشکهای زنی در حال کما را نیز برای شما به نمایش بگذارد.
* رخشان بنیاعتماد در دو فیلم نرگس و روسری آبی به شکل متوالی در وادی عشق دست اندازی کرد ولی طبق روش مرسوم خانم بنیاعتماد شرایط اجتماعی به شکل مبالغهآمیزی راه عشق را سد میکند. گاه طبقات اجتماعی و گاه مصائب اجتماعی.
بهروز افخمی در دو فیلم عروس و شوکران داستان شعله رابطه زن و مرد را بلافاصله با ازدواج آرام میکند. نیمساعت ابتدایی شوکران را میشود جزو لحظات عاشقانه سینمای ایران قرار داد هرچند….
* شیدا از کمال تبریزی و نیمه پنهان از تهمینه میلانی دو تجربه موفق دیگر از ترسیم کشش عاطفی میان زن و مرد محسوب میشوند.
در دهه اخیر فیلمهایی مثل برف روی کاجها، در دنیای تو ساعت چند است؟، پله آخر، چیزهایی هست که نمیدانی، ناهید، اژدها وارد میشود، رگ خواب و…هرکدام به فراخور خود شمایی جدیتر از مسئله عشق را به تصویر کشیدهاند. هرکدام از این فیلمها فارغ از پایان و نتیجهگیریهایشان، لحظات نسبتا موفقی در ترسیم یک رابطه عاشقانه را به همراه داشتهاند.