ناظم الغزالی؛ مگر موعد دیدارمان نبود؟
روزنامه هفت صبح، مهسا مژدهی | «مگر موعد دیدارمان نبود؟» این ترجمه مشهورترین ترانه عراقی است که خوانندهاش با سبیل قیطانی و شانههای پهن و خنده شیطنتآمیز، صحنه را به تصرف خود درمیآورد. «میحانه میحانه» عراقیترین تصنیفی است که تا امروز ساخته شده و هیچکس نمیداند چه کسی آن را سروده است. اما ناظم الغزالی، مرد خوشچهره آن کسی است که یک ترانه محلی را تبدیل به آوازی کرد که در سرتاسر جهان عرب و خاورمیانه میپیچید.
ناظم الغزالی بسیار فقیر به دنیا آمد و ثروتمند از دنیا رفت. او در محله حیدرخانه به دنیا آمد؛ جایی در شرق بغداد که قدمتش به خلفای عباسی میرسید. ناظم الغزالی سالها هر زمانی که برای اجرای «میحانه میحانه» روی صحنه حاضر میشد، شعری از المستنجد بالله، خلیفه عباسی را پیشدرآمد ترانهاش میکرد.
در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی در عراق وزنه خوانندگان زن، به مردان میچربید. آنها در دستگاههای سنتی عراقی میخواندند و هرچند هیچکدام هیچوقت به پای فخر مصریها، امکلثوم نرسیدند، اما پرتعداد و خوشآواز بودند و میدان را به مردان نمیسپردند. در آن برهوت خوانندگان مرد در بغداد، ناظم الغزالی با خنده شیطنتآمیز و چشمهای درخشان و قامتی که بیشتر به مصریها شبیه بود تا به مردان عراقی، صحنه را و قلب مشهورترین خواننده زن کشور را همزمان به تصرف درآورد.
ناظم قرار بود بازیگر شود، اما این خوششانسی را آورد که نه کارمند شهرداری باقی ماند و نه در تئاتر به جایی رسید. ترانهخوانیاش در یکی از همان تئاترها پای او را به رادیو کشاند. او هنوز به جایی نرسیده بود که در یک مهمانی، سلیمه مراد، ملکه صحنههای عراق را دید؛ زنی یهودی و خوشآواز که ۱۵ سال از الغزالی بزرگتر و سینهاش مخزن آوازهای عراقی و یهودی بود.
این دو وقتی به هم رسیدند که سلیمه ۴۷ ساله ثروتی افسانهای داشت و مجالسی که در خانهاش برپا میکرد، زبانزد عربها بود.الغزالی با شوخوشنگیاش دل سلیمه را ربود و زن که دیگر خود را یک آوازهخوان نمیدید، میراث شگفتانگیز آواز کهن عراقی را به ناظم بخشید و کناره گرفت. ۱۰ سال بعد مرد که تبدیل به چهرهای شاخص در بغداد و جهان عرب شده بود، یک روز صبح وقتی ریشش را روبهروی آینه میتراشید، بیهوش شد و دیگر هیچوقت بههوش نیامد.