مروری بر کدورتهای موسیقایی نسل گلها
روزنامه هفت صبح، مصطفی آرانی | بعد از فوت استاد شجریان، شاهد دو جریان انتقادی درباره او و عملکردش بودیم. یک جریان از اصولگرایان بود که مشخص بود ریشه نقدهایشان به ۸۸ برمیگردد و متاسفانه در نقدهای خود بعضا حد و حدود را هم رعایت نکردند و به مسائلی مثل تصمیمات شجریان در زندگی شخصی او نیز پرداختند و برخی دیگر مورخان تاریخ موسیقی که گلایههایی از شجریان در خصوص رفتارهایی که با استادان آواز دیگر بعد از انقلاب شد داشتند؛ روایت این هفته ما داستان شجریان است و دیگر پیشکسوتان آوازی در عصر گلها.
وفات استاد محمدرضا شجریان، باعث شد بسیاری صفحات تاریخ موسیقی را ورق بزنند و در این میان یادی نیز کنند از شخصیتهای همعصر او. ما نیز این هفته چنین قصدی داریم و زندگی سایر آوازخوانهای پرآوازه عصر شجریان را بررسی خواهیم کرد.
* یک: آواز سنتی در ایران قبل از انقلاب یک پایگاه عمده داشت و آن هم رادیو بود. برنامه گلهایی که داود پیرنیا آن را در رادیو بنا نهاده بود و بعدها توسط هوشنگ ابتهاج ادامه پیدا کرد و سرجمع به مدت ۲۳ سال از ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ از رادیو ملی ایران پخش میشد. شخصیتهای بزرگی در این برنامه، آواز خواندند اما آمارها نشان میدهد بیش از همه، اکبر گلپایگانی (زاده ۱۳۱۲)، حسین قوامی (۱۲۸۸)، عبدالوهاب شهیدی (۱۳۰۱)، حسین خواجه امیری یا ایرج (۱۳۱۱)، محمود محمودی خوانساری (۱۳۱۳) و غلامحسین بنان (۱۲۹۰) چنین کاری کردند. در واقع در برنامهای که جمعاً شامل ۸۵۰ ساعت مقدمه و شعرخوانی به همراه آواز بود؛ اکبر گلپایگانی بیش از ۳۰۰ برنامه اجرا کرد.
* دو: نام شجریان (۱۳۱۸) نیز در میان افرادی است که در گلها بیشترین برنامه را دارند با ۲۱۰ برنامه ضبط شده ولی قصه این بود که شجریان، خیلی دیر وارد حوزه موسیقی شد. او ظاهرا در ابتدای جوانی خود مشغولیتهایی در حوزه معیشت داشته و البته محدودیتهایی که پدر مذهبیاش برای او وضع کرده بوده باعث شده که برود به عالم کار. دیپلم دانشسرای عالی را که گرفت؛ رفت معلم شد و آنقدر هم در معلمی جلو رفت که حتی به مدیریت مدرسه رسید. آن نقشه ایرانی که در این روزهای وفات شجریان، در شبکههای مجازی به وفور دیده شد، یادگاری از همین دوران است.
* سه: به این ترتیب شجریان در سال ۱۳۴۵ یعنی در ۲۷ سالگی وارد عالم موسیقی شد در حالی که اکبر گلپایگانی از سال ۱۳۲۷ به مدرسه موسیقی میرفت، حسین قوامی آنچنان استاد بود که گفتهاند آواز شجریان در برنامه برگ سبز ۲۱۶ الگویی است برگرفته از «تو ای پری کجایی» او، عبدالوهاب شهیدی، خالق تصنیفهایی مثل «اون نگاه گرم تو» در سال ۱۳۳۵ (یعنی ۱۷ سالگی شجریان) در روابط عمومی ارتش با حسین قوامی و ایرج (حسین خواجه امیری) برنامه داشت، خود ایرج یا همان حسین خواجه امیری (که شاید او را با تصنیف «من یه پرندهام» به خاطر داشته باشید) از ۱۷سالگی و با وساطت ابوالحسن صبا به رادیو رفته بود، محمود محمودی خوانساری در سال ۱۳۲۷ در رادیو شیراز برنامه داشت و غلامحسین بنان، از سال ۱۳۰۶ یعنی ۱۲سال قبل از تولد شجریان آواز میخواند.
* چهار: در این میان آن جمعی که نام بردیم و در واقع از السابقون آوازخوانی در برنامه گلها بودند؛ البته دو نفر با هم رفافتی خاص پیدا کردند. اکبر گلپایگانی و ایرج که به نوعی همعصر هم بودند. ایرج پس از مدتی در سال ۱۳۲۹ در دانشکده افسری ارتش پذیرفته شد و در آنجا در برنامه ارتش شرکت و با ارکستر محمد بهارلو به اجرای برنامه میپرداخت. یک سال بعد اکبر گلپایگانی و جمشید مشایخی در دانشکده افسری پذیرفته شدند و از همان موقع دوستی ایرج و گلپا شکل گرفت و این دوستی ادامه یافت.
* پنج: شجریان هرچند کمی دیر، اما با تکیه بر استعداد ذاتی و البته پرورش جدی صدا در مشهد، توانست وارد این حلقه بزرگان شود اما جوانی شجریان تفاوت دیگری را هم با آن بزرگان رقم زد و آن هم ورود به عرصههای جدیدتر یا به عبارتی روشنفکرانهتر بود که نماد آن را در حضورش در جشن هنر شیراز، در پایان دهه ۴۰ شمسی میبینید. شجریان ظاهرا برای اولین بار در سال ۱۳۴۹ به جشن هنر شیراز دعوت شده است.
* شش: برخی از حلقه برنامه گلها نیز بودند که به جز رادیو و برنامه گلها دلمشغولیهای دیگری داشتند. مثل اکبر گلپایگانی یا همان گلپا و حسین خواجه امیری یا همان ایرج دو چهره از پیشکسوتان گلها بودند که جدای از رادیو طرفداران زیادی برای خود دست و پا کرده بودند. گلپایگانی از طریق کنسرتهای شبانه و اجراهای تلویزیونی و ایرج از طریق خواندن در فیلمها (عموما به جای فردین) و نیز اجرا در تلویزیون.
* هفت: اینگونه نبود البته که شجریان تلویزیون نرود اما به هر حال حضور تلویزیونی او محدود بود و ترجیحش به جریان روشنفکری بیش از جریان تلویزیونی بود. برای اینکه این ماجرا را به خود ثابت کنید نگاه کنید به اولین آلبوم رسمی او که در سال ۱۳۵۱ ضبط شده با نام رباعیات خیام و در آن اشعار توسط احمد شاملو دکلمه میشود. این در حالی است که انتخاب استاد اکبر گلپایگانی برای نخستین اجرایش در برنامه گلها آن هم در سال ۱۳۳۸ ترانهای است با عنوان «مست مستم ساقیا دستم بگیر» از بیژن ترقی.
* هشت: به این ترتیب، جریان اصلی گلها در واقع به سه شاخه تقسیم شد. شاخهای که شجریان در آن بود و نزدیکتر بود به جریان روشنفکری آن دوره، شاخه دوم افراد پیشکسوت جریان گلها که دلمشغولیهای دیگری به خصوص در حوزه تلویزیون داشتند و بار مردمی جریان آواز را به دوش میکشیدند یعنی گلپا و ایرج و شهیدی و سوم کلاسیکهایی مثل استاد قوامی و بنان.
* ۹: حلقه گلها البته خوانندگان زنی هم داشت مثل خدیجه اشرفالسادات مرتضایی (مرضیه) (متولد ۱۳۰۳)، بهار غلامحسینی (الهه) (متولد ۱۳۱۳) و سیما بینا (متولد ۱۳۲۳). مشخص است که این دسته بعد از انقلاب، به دلیل قواعد شرعی و قانونی نتوانستند خوانندگی کنند. مرتضایی بعد از مدتی به منافقین پیوست و در سال ۱۳۸۹ در پاریس درگذشت و غلامحسینی در سال ۱۳۸۶ در لس آنجلس درگذشت. سیما بینا البته در ایران ماند و بعد از سالها برای زنان کنسرت گذاشت و در زمینه موسیقی محلی کار کرد.
* ۱۰: در سالهای نزدیک به انقلاب اسلامی حلقه روشنفکری، کمی پر و بال گرفت. لطفی از سال ۱۳۵۱ گروهی تاسیس کرده بود به نام شیدا و از سال ۱۳۵۳ در رادیو ایران برنامه داشت. از آن طرف چهرههای جدید وارد عرصه موسیقی شده بودند و به طور مشخص در سال ۱۳۵۴ شهرام ناظری از میان مردان و فاطمه واعظی (پریسا) و هنگامه اخوان، وارد عرصه آوازخوانی شدند.
* ۱۱: و جالب خواهد بود اگر بدانید که بعد از انقلاب اعضای همین حلقه روشنفکری بودند که توانستند، البته پس از مشقتهای فراوان، به کار خود ادامه بدهند. البته دو سه سال اول انقلاب را باید کنار بگذاریم ولی بالاخره گروه شیدا که بعدا شده بود عارف و البته کانون چاووش و آوازخوان برجسته آن یعنی شجریان و حتی شهرام ناظری، توانستند بعد از انقلاب، باز هم میگوییم با سختی فراوان، کار کنند ولی این توفیق نصیب دو گروه دیگر نشد: یعنی تلویزیونیها و کلاسیکها.
* ۱۲: اکبر گلپایگانی بعد از انقلاب بازنشسته اجباری شد و نتوانست کار کند. او سه سال پیش در مصاحبه تندی، گلایه کرد از شجریان که چرا در آن زمان سکوت کرده و چیزی نگفته است. برخی مورخان موسیقی نیز گفتند که گلایه او بجاست ولی برخی دیگر پاسخ دادند که مگر در دهه ۶۰ جایی بوده است برای گفتوگو و مگر شجریان خود، جای پای سفتی داشته است که بخواهد برای کسی کاری بکند؟ این گلایه البته هیچگاه از سوی دوست او یعنی ایرج مطرح نشد و حتی شجریان در مراسم بزرگداشت او در سال ۱۳۹۲ سخنرانی کرد و صدای او را «متر و معیار آواز» دانست.
عبدالوهاب شهیدی نیز توسط شجریان ستایش شده و فرزند شجریان یعنی همایون در مراسمی، لوح یادبود او را تقدیمش کرده است اما ظاهرا اکبر گلپایگانی بسیار بیشتر از این دو، از شجریان گلایه دارد و این گلایه را هم در مصاحبههای مختلفی مطرح میکند. البته گلایه گلپا از شجریان ظاهرا ریشه در قبل از انقلاب دارد و تبدیل گلها به چاووش که گلپایگانی آن را امری تودهای و مربوط به هوشنگ ابتهاج میداند.
* ۱۳: ولی همین نکته که گلپا به آن اشاره میکند؛ نشان میدهد که چطور شجریان و گروه شیدا توانستند از آن بحران بیرون بیایند و حتی پریسا و هنگامه اخوان (و حتی سیما بینا از میان افرادی که بیشترین کارها را در گلها داشت) بعدها توسط وزارت ارشاد دعوت به تدریس برای زنان شوند یا توانستند با وجود محدودیتهای شدید در ایران برای فعالیت موسیقیایی زنان، اندک فعالیتهایی داشته باشند. ماجرا این است که جوانان یا حلقه روشنفکری در آن زمان خیلی زود متوجه شد که تحول سیاسی کلانی در راه است و حساب خود از حاکمیت را جدا کرد.
شجریان و گروه شیدا در جشن هنر شیرازی شرکت کرده بودند که دفتر فرح پهلوی آن را برگزار میکرد و هوشنگ ابتهاج مدیر موسیقی رادیو بود ولی ۱۷ شهریور که شد؛ حساب خود را جدا کردند. همین جدایی در ذهن انقلابیون ماند کما اینکه در ذهن آنها ماند که در دی ۵۷ که تقریبا عنان کار به طور کامل از دست سلطنت رها شده بود، صدای اکبر گلپایگانی را هنوز از رادیو میشنیدند هر چند که خود او بگوید که آن نوار در بهار سال ۱۳۵۷ (یعنی قبل از حوادثی مثل ۱۷ شهریور) ضبط شده بود.
* ۱۴: قصه را همینجا تمام کنیم. با بازنشستگی اجباری گلپا و ایرج و شهیدی. آنها حتما گلایههایی در دل داشتند حتی اگر ایرج و شهیدی چیزی در این خصوص نمیگفتند. گلپا و ایرج البته سالها بعد، مجوزهای محدودی برای کار پیدا کردند و برادر گلپا یعنی گلریز و پسر ایرج یعنی احسان خواجه امیری نیز فعالیت میکردند. از میان پیشکسوتان نیز البته افرادی مثل بنان گلایههایی فنی و سیاسی داشتند به امثال شجریان ولی اجل مهلت نداد به آنها و در دهه ۶۰ اغلب آنها، از دنیا رفتند.
* ۱۵: کمی فانتزی اگر بخواهیم باشیم، باید جدال این دو گروه آوازخوان برآمده از برنامه گلها را جدال شهرهای انقلابی ایران با شهرهای مرکزی بدانیم. شجریان مشهدی، سیما بینای خراسانی، اخوان گیلانی و البته ابتهاج اهل رشت، لطفی گرگانی، شهرام ناظری کرمانشاهی در مقابل اکبر گلپایگانی تهرانی و حسین خواجه امیری کاشانی و عبدالوهاب شهیدی که اهل میمه اصفهان بود. جدال را البته گروه اول بردند و همین است که برخی و به طور خاص سلطنتطلبها دوست دارند آن را یک انقلاب تودهای علیه آوازخوانهای مردمی بدانند.