رابطه اشرف و علیشاه، عکس مشهور رجایی و...
روزنامه هفت صبح، مرتضی کلیلی | با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته میکنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده شدهای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست. عکسهایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، عکسهای فوتبالی، نوستالژیک و… برای دیدن تصاویر و شرح آن گالری تصویری را ورق بزنید.
*** قاب تاریخ ۱
بنیصدر پشت موتورسیکلت در جبهه؛ معروف بود که وی برای «عکس گرفتن» به جبههها میرود. تعلل بنیصدر در تقویت نیروهای نظامی ایران جلوی تجاوز رژیم بعثی عراق از نظر بسیاری خیانت محسوب میشد. به گزارش فارس، بنیصدر معتقد بود جنگ را باید به روش دیپلماتیک حل کرد! اصلا انگار نه انگار که بعثیها با تانک و هواپیما و توپ و لشکرهای پیاده و زرهی ریختهاند داخل ایران.
دیگر اینکه میگفت باید ارتش با روشهای جنگ کلاسیک به نبرد بعثیها برود و چون ارتش توان کافی نداشت، ایده بدترش این بود که زمین بدهیم، زمان بخریم! ایدهای که در ایران نه دولتمردان انقلابی و نه مردم نمیپسندیدند و اصلا شنیدنش را هم باطل میدانستند چه برسد به اجرایش. بنیصدر را خیلیها گمان میکردند بیتجربه و ناپخته و سهلانگار و اهل خودنمایی است، ولی بعدها خیلی بیشتر از خیلیها به این نتیجه رسیدند که اصلا خائن بود! یکی از استراتژیهای خیانتبار وی این بود که باید خرمشهر و آبادان را بدهیم به دشمن!
این ایده فکری بنیصدر بعدها توسط آیتالله هاشمیرفسنجانی چنین بازگو شد: «چقدر این نمایندههای خوزستان در مجلس داد زدند و از تهدل گریه کردند. پاسداران آنجا داد میکشیدند و خواستشان این بود که یک واحد ارتشی برای حمایت از نیروهای درگیر به آنجا برود. بنیصدر میگفت نمیتوانیم بفرستیم و نداریم. سعی او بر این قرار گرفته بود که خرمشهر و آبادان را بدهیم و نیروهایمان را در شمال حفظ کنیم و بعد که برخود مسلط شدیم، شهرها را پس بگیریم.»
*** قاب تاریخ ۲
ناگفتهای از ماجرای رابطه اشرف با علیشاه مسئول اصطبل دربار؛ زهرا مشهدی که از زمان رضاشاه سرپرست خدمتکاران زن سعدآباد بود، تعریف میکرد: در زمان رضاشاه هیچیک از فرزندان او جرأت آوردن دوستان دختر و معشوقههای خود را به سعدآباد نداشتند و فقط زن جوانی بهنام فیروزه بود که رضاشاه شخصاً بهعنوان معشوقه محمدرضا انتخاب کرده و گاهیاوقات سر و کلهاش در کاخ اختصاصی ولیعهد پیدا میشد اما اشرف که دختری با روحیهای ستیزهجو بود، تنها فرزند رضاخان بود که به خود جرأت میداد در کاخ خود مهمانی بر پا کرده و از جوانان ژیگولی آن زمان تهران پذیرایی کند!
اشرف سوابق بدی نزد رضاخان داشت و یک بار پدرش او را داخل اصطبل کاخ در وضعیت ناپسندی به اتفاق یکی از مربیان سوارکاری غافلگیر کرده بود. مرد قویهیکلی بهنام علیشاه مسئول اصطبل بود که ضمن نگهداری اسبهای شاه، فرزندان رضاشاه را هم تعلیم سوارکاری میداد. بعدازظهرها اشرف و شمس به اصطبل میرفتند تا اسبهای خود را بردارند و در محوطه وسیع کاخ سوارکاری کنند. علیشاه سبیل پرپشت و خشنی داشت و رضاشاه او را در سفر خرمآباد پیدا کرده و بهخاطر مهارتی که در تربیت اسب داشت و قادر به آموزش سوارکاری بود، به تهران آورد.
رضا شاه یک روز متوجه میشود اشرف وقت زیادی را در اصطبل میگذراند و رفت و آمدهایش به اصطبل بیشتر از سایر فرزندانش است، به این عمل اشرف مشکوک میشود و کشیک دخترش را میدهد و سرانجام اشرف را که در آن موقع دختری ۱۲، ۱۳ ساله بود در وضعیت نامناسبی همراه با علیشاه به دام میاندازد… آن روز یک ظهر گرم تابستان در اواسط مرداد ماه بود. رضا شاه شخصاً آنقدر با شلاق سیمی به سر و صورت علیشاه ضربه زده بود که دیگر نای نفس کشیدن نداشت. بعد هم دستور داد علیشاه را بردند… به کجا و چه بلایی سرش آوردند، این را دیگر هیچکس نمیدانست… (مشرق)
*** قاب مشاهیر ۱
محمدعلی رجایی برای رای آوردن چه کرد؟ اطرافیانش آمدند برایش تبلیغ کنند و یک عکس خوب داشت همراه یک پیرمرد و این شد ماجرا: «زیر عکس معروفی که یک پیرمرد چانه ایشان را گرفته است، ما از قول آن پیرمرد نوشته بودیم: من از تو حمایت میکنم، ولی از تو میخواهم که بروی و اسلام را پیاده کنی. این تنها پوستر تبلیغاتی ریاستجمهوری او بود. دیدیم اگر این متن را از زبان آن پیرمرد بیاوریم، خیلی گیرایی دارد، ولی ایشان با متن مخالفت کرد و گفت: این دروغ است!
چون این پیرمرد در این دیدار چیز دیگری به من گفت و مطلبش این نبود. هرچه ما با اصرار زیاد به او گفتیم این، یک کار تبلیغی است، ایشان نپذیرفت و گفت: نه، چاپ این عکس، بهتنهایی و بدون متن کافی است.» شعار هم که نداشت. این چیزها همانموقع هم مرسوم بود ولی رجایی موافق نبود چرا که بهنظرش «اینگونه تبلیغاتی که برای کاندیداها میشود، تبلیغات ناشی از نظام سرمایهداری است.» پس چهکار کرد که رای آورد؟ زندگی. کودکی را در یتیمی و فقر گذرانده بود و آمده بود تهران برای کار و شاگردی کرده بود در بازار آهنفروشان که کار سنگینی بود برای بدن نحیف ۱۳ سالهاش و رفته بود دستفروشی و دورهگردی.
به دوستانش میگفت: «گاهگاهی یادم بیاورید که من همان محمدعلی رجایی فرزند عبدالصمد، اهل قزوینام که قبلا دورهگردی میکردم و در آغاز نوجوانی قابلمهفروش و بادیهفروش بودم و هرگاه دیدید که در من تغییراتی به وجود آمد و ممکن است خود را فراموش کرده باشم، همان مشخصات را به یادم بیاورید.» رای را برای چه میخواست؟ دوم مرداد مردم رفتند و ۹۰ درصدشان به رجایی رای دادند؛ کلا ۱۴ میلیون و ۷۶۰ هزار رای بود که ۱۳ میلیون را رجایی از دلهای مردم گرفت. سه روز بعد اعلام شد رجایی رئیسجمهور است و ۱۱ مرداد که عید سعید فطر بود، حکم ریاستجمهوری را از دست پیر و مرادش امامخمینی گرفت. سال ۶۰ بود؛ ۸ شهریور منافقی آمد و یک کیف دستی آورد و نگاهی کرد و کاری کرد و خودش رفت و صدایی آمد و دفتر نخستوزیری ایران لرزید و دلها ریخت و رجایی رفت. (فارس)
شرح عکس: عکس مشهور شهید رجایی که الگو شد و خیلیها بعدها اینطوری عکس انداختند!
*** قاب تاریخ ۳
دلایل سیاسی قطع برق در دوره پهلوی؛ قطعیهای مکرر برق عامل مهمی در دامن زدن به نارضایتیها و بالا رفتن موج خشونتهای مردمی علیه حکومت بود. این قطعیها ناشی از عوامل مختلفی بود که علاوه بر مسائل فنی، مسائل سیاسی هم در بروز آن تاثیر زیادی داشت. «دزموند هارنی» در کتاب «روحانی و شاه» نوشته است: امروز صبح از توانیر بازدید کردم که شرکت اصلی تولید برق و یکی از مشتریان بانک است. در آنجا، مدیرعامل از حال رفته و خسته به من گفت که سه نوع قطع برق وجود دارد: قطع برق در طول روز که بهطور فزایندهای ناشی از ناتوانی نیروگاهها به علت کمبود سوخت است؛ دوم قطع برق از نوعی که امروز داشتیم، ایراد فنی سیستم به علت برف و یخ؛ و سوم قطع برق به دلایل سیاسی که در شب بلافاصله پس از پخش فارسی رادیو بیبیسی شاهد آن بودیم. (دزموند هارنی، روحانی و شاه/ کافه تاریخ)
*** قاب مشاهیر ۲
تیم ملی در تورنمنت تولون پاریس- خرداد ۱۳۵۷؛ این تورنمنت با قهرمانی مجارها به پایان رسید. مجارستان در فینال از سد فرانسه گذشت. عنوان سوم به هلند رسید که ۲بریک مکزیکو را شکست داد. ایران در این مسابقات مکان هفتم را با برتری برابر ایرلندجنوبی در ضربات پنالتی کسب کرد.
در حاشیه ۱: ساک به دست به سوی فروشگاه روانند… این تنها روزی بود که بچهها اجازه خرید پیدا کردند. از این چهار نفر فقط غفور جهانی بود که ساک نداشت. کازرانی، حقیقیان و فرکی مثل اینکه در خرید کردن خبرهتر به نظر میرسند.
در حاشیه ۲: کم نبودند ایرانیانی که برای تشویق تیم ایران به ورزشگاه زیبای پارک دو پرنس آمده بودند اما در بین همه آنها سه دختر ایرانی پرشورتر بودند و خیلیها به تبعیت از این سه نفر سروصدا به پا میکردند. آنها از آغاز تا پایان فریاد ایران… ایران… سر میدادند. (فدراسیون تاریخ و آمار فوتبال ایران)
توضیحات
قاب تاريخ 1
توضیحات
قاب تاريخ 2
توضیحات
قاب مشاهير 1
توضیحات
قاب تاريخ 3
توضیحات
قاب مشاهير 2