تبارشناسی یک دربی افیون زده
روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | امروز که دربی برگزار شود همهتان از تلواسه میافتید. مطمئنم. این نیز بگذرد. مطمئنم. اما به من بگو چه کسی میتواند داغهای مادر عماد- پسرک ۶ساله قربانی استادیوم هفته پیش- را کاهش دهد. چه کسی میتواند گیسوان مادر«علی علیزاده قریب» که در دربی ۴۴ سال پیش همین روزها (دوم مهر سال ۵۵) تلف شد را دوباره مشکی کند.
آنها قربانیان بتکده فوتبالاند. فوتبالی که قرار بود قاتق جان گردد اما قاتل نان شده است. مرا بگو چقدر بیکارم که نشستهام به فکر یک«پیشبازینویسی» برای دربی امروز و توی خرت و پرتهایم برای تبارشناسی بازی سرخابیها ناگهان تصویر علی علیزاده قریب را پیدا میکنم و میگذارم کنار دست تصویر عماد. مقتول مقتول است دیگر. چه فرقی میکند زمان و مکانش؟
یادم است که دربی ۵۵ هم در همین حال و هوا برگزار شد. در همین حال و هوای پاییزی. خیابانهای زرد. آدمهای زرد. رویاهای زردتر. البته هنوز دربیها به شدت امروز دچار بیهویتی و استحاله نشده بود. آن زمانها فوتبال امری ساده بود همچنان که زندگی ساده بود. این یک نگاه جلال آلاحمدی نیست که خواهان بازگشت به دویست سال پیش- و احیای عصر پدربزرگهای ریشحنایی- باشم. اما قابل کتمان هم نیست که در ایران برخلاف کشورهای دارای فوتبال توسعهیافته، دربیها به مرور پیچیدهتر و سیاستزدهتر و آلودهتر و مکارانهتر شد.
فوتبالی که گمان میکردیم نگاهی مسیحاوار داشته باشد ناگهان در نقش یک قاتل بالفطره ظاهر شد. فوتبالی که بیشتر «هوچی» میخواست تا کالبدشکاف و نظریهپرداز. انگار که هویت جدید دربیها در این گزارهها تعریف میشد که اگر چندجنازه روی دست بازندگان غیرتیاش نگذارد به رسالت واقعی خود عمل نکرده است. دربیهایی که حتی در مساویهای نیم قرن پیش این دو تیم نیز مادران را به سوگ مینشاند.
مثل همان شهرآورد یک-یک سال ۵۵ که در دوم مهرماه برگزار شد و همین حال و هوای پاییزی بازی امروز را داشت؛ خیابانهای زرد، درختان زرد. آدمهای زردتر. انگار یکجور مهندسی معکوسی در جریان بوده که استادیوم را تبدیل به بتخانهای کند و هر چه در آن، عنصر افیونزده و بلاکشیده بیشتری به جا بگذارد، شنقلها و اسگلهای بیشتری برای جامعه تولید کند.
پسرک هفده سالهای که در دربی سال ۵۵ سکته کرد، اولین مرده این عشقورزی یکجانبه در فوتبال نبود. آخریناش هم نخواهد بود. مردهها در تاریخ جا ماندهاند اما ما هنوز از تجربههای تاریخیمان درس نگرفتهایم. آن یک-یک که در یک جمعه پاییزی به تاریخ دوم مهرماه ۱۳۵۵ و در دیدار برگشت دو تیم در جام چهارم تختجمشید به دست آمد، مثل همه بازیها و بازیچههای این دو تیم، مادری را به عزای نوردیدهاش نشاند. مادری که اکنون نه نامی از او به جا مانده است و نه تصویری از قلب ریشریش و گیسهای سفیدش.
بلکه در تاریخ تنها به این چند جمله بسنده شده که«در حضور نود هزارنفر تماشاگر شوریده در استادیوم یکصدهزاری نفری، پرسپولیس گل دقیقه ۲۲ هادی نراقی را با گل دقیقه ۳۶ پروین، یربهیر کرد.» هیچکس عکس آن جوان را در موزه خیالی پرسپولیس جا نداد که به خاطر تعلقاتش به همین تیم، از دست رفته بود. چون اگر موزهها با تصاویر تلفشدگان این همه سال، بزک میشد دیگر در «دَر و دیوارش» جایی نبود! امروز نیز در سالروز همان دربی، هیچکس یادش نیست که اسم آن قربانی سادهدل چه بود و جنازهاش چرا به خانه بازنگشت.
فقط یک نتیجه خنثای یک-یک در تاریخ مانده است و جنازهای که چشمهایش شبیه عماد جانباخته ۶ ساله هفته پیش استادیوم آزادی بود. حالا که عکسهایشان را کنار هم چیدهام تازه میفهمم در سیاهی چشمهایشان یک چیزی هست که میتواند هر مادری را تبدیل به مجنون کند اگر نتواند لیلی کند.
البته تنها تلفشده دربی دوم مهر ۵۵، علی علیزاده قریب نبود بلکه آن روز سی زخمی هم روی دست اورژانسیها ماند. جوان هفده ساله بختبرگشتهای که عمرش را در راه سرخابیها حراج کرد محصل دبیرستان رهنمای تهران در کلاس ششم دبیرستان بود که حتی اجل رخصت نداد گل مساوی پروین را در این بازی ببیند و بعدش کوچ کند به سینه قبرستان.
با این همه، حساب آن سی نفر زخمی و مصدوم، از او جدا بود. آنها ظاهرا به دلیل«شتابی بیجا و هیجانی کاذب»جان خود از دست دادند و روزنامه اطلاعات روز سوم مهر ۵۵ درباره دلایل زخمی شدن آنها نوشت «خود کرده را تدبیر نیست!» این روزنامه با تشکر از پلیس تهران که«زیر آفتاب داغ و برف و بوران چه تحملی به خرج میدهند تا به ایجاد نظم بکوشند» نوشت:«اگر پلیس نبود تعداد زخمیها و کشتهها بسیار افزونتر میشد.»
به گزارش اطلاعات:«در چنین شرایطی که نود هزار تماشاگر نود دقیقه در اضطراب کُشنده به سر میبردند تاج و پرسپولیس همچون دیدار رفت مساوی کردند. اما در این روز که بیشتر از یک دیدار خوب، اضطراب و هیجان همه جا را پوشانده بود پرسپولیس همچون یک قدرت مسلم ظاهر شد و چهره برتری نشان داد. با این همه وقتی که با پیشاهنگ جام مساوی کرد، چهره تاج خندانتر بود…» حالا که این سطرهای داغان را میخوانم به خود میگویم مردهها میروند، زندهها میمانند و ماشین تولید قصههای درام دربی، تا ابد ادامه دارد.
اگر شما آنقدر عطوفت داشته باشید که بتوانید حال مادر عماد را بفهمید حتی احوالات مادر علی را میفهمید. نمیدانم مادر علی بعد از شنیدن این خبر که بچه هفده سالهاش روی سکوها سکته کرده چه حالی پیدا کرد و چه تصنیفهای سوگوارانهای سر قبرش خواند ولی میدانم که سکتهکنندگان و سکتهدهندگان فوتبالها و دربیها در این هفتاد سال کم نبوده است:«علی بعد از آنکه هادی نراقی گل تاج را درون دروازه قرمزها کاشت، از شدت هیجان دچار حمله قلبی شد و روی صندلی جایگاه تماشاگران قلبش از حرکت ماند.
وقتی که پزشک استادیوم به بالینش آمد اعلام کرد که او از دست رفته است. جسد علی از استادیوم به پزشکی قانونی فرستاده شد.» آن شب نمیدانی مادر علی چقدر از پنجره به کوچه سرک کشید. نمیدانی چقدر تسبیح چرخاند و قل هوالله گفت، نمیدانی چقدر در دلش رخت شستند اجنه. من هم مثل شما اینچیزها را نمیدانم اما میدانم که اگر علی ۱۴ دقیقه- فقط ۱۴ دقیقه- صبوری کرده بود شاید با تماشای گل مساوی علیآقای چشمزاغی، سُر و مُر و گنده به نزد مادرش برمیگشت و داد میزد«نباختیم مادر. علی آقا نذاشت ببازیم مادر. سفرهات را بیاور بینداز. شربت گل سرخ هم بیاور.»
پس بگذارید از فاز سوگواریهای پاییزی بیرون بیاییم و در استقبال از دربی امروز به سوژههای دربیِ اول پاییزی ۴۵ سال پیش بپردازیم. هنوز روزنامههای بوی نا گرفته اول مهر ۵۵ را دارم که به استقبال بازی رفتهاند. اطلاعات در جلد خود ترکیب دو تیم را بولد کرده و از قول اداره راهنمایی و رانندگی به تشریح محدودیتهای ترافیکی در روز بازی پرداخته است:«بر اساس این مقررات روز جمعه خیابان آیزنهاور حد فاصل میدان شهیاد و ۲۴ اسفند و خیابان شهرضا حدفاصل ۲۴ اسفند تا تقاطع وصال شیرازی تا تخلیه کامل استادیوم، از غرب به شرق یکطرفه است.
از ساعت ۲۰ روز جمعه از حرکت وسائل نقلیه از سهراه کاروانسنگی در جاده مخصوص به سمت میدان شهیاد تا تخلیه کامل استادیوم جلوگیری میشود.» خبرنگار سرویس ورزشی این روزنامه همچنین در روز پیش از بازی، به مصاحبه با مربیان و بازیکنان دوتیم پرداخته (دیالوگها انگار هنوز بعد از ۴۵ سال بیات نشده است) و مینویسد«در ۱۰ سال گذشته کمتر اتفاق افتاده که دو تیم در قید و بند بازی تدافعی یا ضدفوتبال باشند.»
مخبر دربیباز ابتدا سراغ قرمزها رفته و در اظهارنظری از قول کونوف مربی روسی پرسپولیس نوشته است:«روز پنجشنبه یک تمرین نرم در سالن باشگاه داریم. در تیم من همه آمادهاند.» فیروز امینیان سخنگوی پرسپولیس میگوید«اگر این چندتا بازیکن مریضمان را نداشتیم راحتتر از احتمال پیروزی تیممان حرف میزدم.» صفر ایرانپاک معتقد است«کلید این دیدار به پاهای مدافعان ما و مهاجمین تاج بسته است اگر خط دفاعی ما بتواند مهاجمین آنها را مهار کند صدرصد پیروزیم.»
اسمال حاجیرحیمیپور امیدوارانه صحبت میکند«تاجیها همیشه از ما ترسیدهاند و همین میتواند برد ما را مسّلم کند.» پروین طبقمعمول جواب سیاستمدارانه میدهد و میگوید«به همین میزان که ما مشکلات داشتهایم آنها هم داشتهاند. فکر میکنم بتوانیم شکستشان بدهیم.» از همه جالبتر طنز سیاه اصغر ادیبی هافبک میانی قرمزهاست که میگوید«مگر روز جمعه چه خبر است؟ من که خبر ندارم!» رضا وطنخواه معتقد است«به هیچ بازیکنی اجازه نمیدهم از سمت من فرار کند.
ما کمتر از آرارات و ماشینسازی نیستیم که تاج را بردهاند.» خبرنگار اطلاعات سپس به اردوی تاجیها سر میزند و مینویسد«آنها روز قبل از بازی به باشگاه آمده بودند تا پول ماهیانه خود را بگیرند. آنها با کمی نگرانی از بردن صحبت میکنند. حسن روشن هنوز رباطهای زانویش درد میکند. باغوردانی محروم است. رایکوف نمیداند که توی دروازهاش از منصور رشیدیِ باتجریه اما کمی عصبی استفاده کند یا خاکسارِ جوان و کمتجربه اما خونسرد؟
مژدهی هنوز در ته دلش از تعویض در بازی با آرارات دلخور است اما قول داده بهترین بازیکن زمین باشد. رایکوف میگوید سابق طوری بوده که هر وقت تیم ما بهتر از پرسپولیس بوده، نتیجه برعکس شده است. تیم ما شرایط خوبی دارد اما نتیجه را پیشبینی نمیکنم. چون از صدتا پیشبینی یکیاش درست درنمیآید. پرویز کوزهکنانی سرپرست تیم تاج میگوید بازی این دو تیم جنبه روانی دارد. برد و باخت از نظر من مهم نیست. از همین حالا به تیم برنده تبریک میگویم.
منصور رشیدی میگوید اگر دو مدافع میانی ما «دنده عقب» کار نکنند تیم ما برنده میشود. حسن نظری از پیشگویی طفره میرود نتیجه را بعد از بازی به شما خواهم گفت. عزت جانملکی معتقد است هر کدام از دو تیم گل اول را بزند نتیجه را خواهد برد. حسن روشن میگوید گرچه زانویم درد میکند و دو روز است از«هاتبک» برای تسکین درد استفاده میکنم ولی الان احساس راحتی میکنم و تیم ما با دو گل پیروز خواهد شد. حسن تارزان خاطرنشان میکند ۲-صفر برنده میشویم یکیاش را مژدهی و دیگری را هادی نراقی میزند.»
امروز غروبی میفهمیم کُت تن کیست و جوراب پای کی نیست. امروز غروبی حالیمان میشود که کدام مادر در عزای جگرگوشهاش در گوشهای از آشپزخانه، غم بالا میآورد یا شادی. امروز غروبی میفهمیم این مدیرانی که یونجه دوتا را نمیتوانند قسمت کنند خرشان از پل گذشته یا نه. کاشکی خر فوتبال همیشه از روی پل به سلامت میگذشت؛ نه اینکه غروبها حال مادر عماد یا علی را خرابتر کند که هنوز هیچ یاکریمی نتوانسته از فرط غم، در گودی کف دستشان آب بخورد. در گودی کف دستت برای یاکریمم آب بریز.