کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۵۵۶۲۲
تاریخ خبر:

‌باشگاه فیلم |‌ بتمن، راه کارلیتو و ...

روزنامه هفت صبح | مود سینمای نوآر به شکلی کلاسیک در بتمن آفریده می‌شود. یک نوآر فاخر که کارآگاه ما لباس خفاشی تنش است. این مود نوآر می‌تواند شما را جذب کند یا پس بزند. سی سال پیش تیم برتون در بازی با این مود سیاه و ذاتی داستان‌های بتمن، آن را با آرایه‌های فانتزی آغشته کرد و دنیایی کامل خلق کرد. نولان سه‌گانه خود را به سمت سینمای حادثه‌ای واقع‌گرا برد و قوانین کودکانه و نوجوان‌پسندانه دنیای دی‌سی را با زیرکی در لابه‌لای جملاتی از نیچه و بازی رو با مفهوم خیر و شر جا داد.

اما مت ریوز در بتمن‌گویی مشق سینمای نوآر آن‌هم به شکل کلاسیک را بر‌عهده گرفته است. بدون هیچ حس طنز یا فانتزی. جدی جدی گاتهام دنیایی است مثل نیویورک امروز که پلیس و مردمش به همنشینی کامل رئال با مرد خفاشی خو گرفته‌اند. دنیایی که بتمن با لباس کامل خود می‌خواهد وارد نایت‌کلاب بشود و نگهبان خیلی جدی از او می‌پرسد با کی کار داری! و البته دنیایی که می‌خواهد ادامه دنیای پرآشوب فیلم جوکر باشد.

خب مود نوآر اگر خوب اجرا شود همیشه تماشایی و سرگرم‌کننده است. بتمن هم تا حدی این‌گونه است. زویی کراویتز هم در نقش کت وومن بیش از حد انتظار ظاهر شده است. رابرت پتینسون هم یک بتمن بیمار می‌آفریند. افسرده و عبوس در تضاد با آن بتمن آراسته و متکی به‌نفس کریستین بیل و بتمن رمانتیک مایکل کیتون. ‌بتمن شاید دیدنی باشد اما تلاشش برای آفرینش یک دنیای متقاعد‌کننده در سینمای سیاه به‌جایی نمی‌رسد. چون دوره‌اش گذشته است.

ما همه‌چیز را از قبل دیده و می‌دانیم. همه این فضاها و باران‌ها و وداع‌ها را . فکر کنم سینمای نوآر اگر امروزه بخواهد متقاعد‌کننده باشد یا باید آرایه‌های کمدی داشته باشد یا به سمت سینمای وحشت حرکت کند. بتمن مت ریوز اما در ژانر انتخابی‌اش بسیار جدی است و می‌خواهد هرطور شده آن حس بی‌تابی افسرده‌کننده سینمای نوآر را دوباره خلق کند. و خب شانس آورده که نگاه‌های افسرده رابرت پتینسون جذاب، اجازه نمی‌دهد که فیلمش ابعاد کاریکاتوری پیدا کند.
۲۲۰۲-The batman
۵٫۵ از ده

عشق به مردم در آثار فورد
دوست داشتن مردم مثل نفرت از مردم به‌خودی خود حامل هیچ گزینه هنرمندانه‌ای نیست. هنرمندان بزرگی هستند که ترسشان از مردم، از توده‌های مردم و رفتار غیرعقلانی‌شان کاملا مشهود است و هنرمندانی هستند که مردم را، توده‌های مردم را تحقیر می‌کنند و آن‌ها را لایق بدترین سرنوشت‌ها می‌دانند و هنرمندانی هستند که مردم را، توده‌های مردم را دوست دارند. گزینه‌های فراوانی را می‌توان پیدا کرد. مثلا متروپلیس فریتس لانگ.

لانگ نگاه خاصش به مردم را مثلا در فیلم خشم نیز به نمایش می‌گذارد. مردمی که در جنون هیستریک‌شان می‌خواهند خود مجری قانون باشند. یادمان باشد لانگ سال قبل از آلمان هیتلری به کالیفرنیا مهاجرت کرده بود و چنین نگاهی قابل توجیه است. اما جان فورد حداقل در دوره میانی سینمای خود، ‌فیلم‌هایش را با عشقی بی‌کران به مفهوم مردم عادی همراه می‌کرد. او به‌عنوان یک هنرمند از نمایش سرخوشی‌های جمعی، ‌رقص‌ها و آوازها و عروسی‌ها و تشییع جنازه‌ها ‌لذت می‌برد.

مردم توده‌هایی هستند که به‌رغم سردرگمی‌های اولیه در نهایت در لحظه درست تصمیم درست را اتخاذ می‌کنند. فیلم‌های کاروانسالار-۱۹۵۰، مرد آرام- ۱۹۵۲ و خورشید همچنان می‌درخشد-۱۹۵۳ نمونه‌هایی از این عشق اصیل فورد به مفهوم توده‌های مردم هستند. در کلمنتاین عزیزم و حتی در دره من چه سبز بود نیز این همراهی فورد آن‌هم نه در محتوا، که در فرم و نگاه هنرمندانه کارگردان قابل لمس است.

تماشای دوباره مرد آرام و خورشید همچنان می‌درخشد ملاقات دوباره با سینماگری بود که به مجموعه آدم‌ها عشق می‌ورزید حتی تا رفتن به مرز خوشبینی و ساده‌انگاری. سکانس‌های پایانی خورشید همچنان می‌درخشد و مرد آرام هر دو با حضور سرنوشت‌ساز مردم به پایان می‌رسند. یکی در وجهی دراماتیک و دومی در شیوه‌ای کمیک. هیچ سینماگری را ندیده‌ام که تا این‌حد عاشق توده‌های مردم و سنت‌ها و رسم‌هایشان باشد.

راه کارلیتو
راه کارلیتو کامل‌ترین فیلم دی پالماست. او که سال‌ها شگرد «نگاه کردن» هیچکاکی را تست می‌زد و در بسیاری از فیلم‌هایش موقعیت‌های استاد را بازآفرینی می‌کرد، بالاخره در راه کارلیتو توانست آن شور و بی‌تابی غیر‌بشری عاشقانه سینمای هیچکاک را نیز کشف کند و نگاه کردن را به کانالی برای تزکیه روح بدل کند و آن سستی اراده‌اش در مقابل خشونت (صورت زخمی) و سکس (بادی دابل) را ترمیم و فیلمی به‌یادماندنی خلق کند.

در نگاه اول راه کارلیتو یک گنگستری کلیشه‌ای است. یک زندانی پورتوریکویی‌تبار از زندان آزاد می‌شود و به محله قدیمی بر‌می‌گردد تا کار و کسب آبرومندی را پی بگیرد اما طبق معمول تقدیر این اجازه را به او نمی‌دهد. او می‌خواهد با معشوقه‌اش به یک جزیره کارائیبی بگریزد. به نزدیکترین تصویری که از بهشت در ذهن دارد…

زیباترین فصل فیلم جایی است که کارلیتو محبوبه‌اش را در شبی بارانی تا مدرسه رقصش دنبال می‌کند و از بالای یک ساختمان بلند رقص فرشته‌آسای او را می‌بیند. دی پالما اینجا برای اولین‌بار در سینمایش مفهومی بصری از عشق را نمایش می‌دهد. و حالا که فکر می‌کنم احتمالا تنها موفقیت دی پالما در این عرصه است.راه کارلیتو یک آل‌پاچینو درجه یک دارد. مقایسه کاراکتر تونی موسانته در صورت زخمی و کارلیتو در این فیلم نشانه تکامل همزمان دی پالما و آل‌پاچینو است.
Carlito's way 1994
۸ از ده

کدخبر: ۴۵۵۶۲۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر