انتخاب عجیب خواننده تیتراژ سریال بوم و بانو
روزنامه هفت صبح، مرجان فاطمی | در سریالهای تاریخی تلویزیون معمولا موسیقی تیتراژ اهمیت ویژهای دارد. این موسیقی یکجورهایی به محتوا و ساختار وزین سریال الصاق میشود و بخشی از شناسنامه آن را تشکیل میدهد.
بسیاری از سریالهای تاریخی از جمله «شب دهم»، «مدار صفردرجه» و … را با موسیقیهایشان به خاطر سپردهایم و ترانههای عمیق و پرمحتوایشان هنوز هم ما را به یاد داستانهای جذاب آنها میاندازند. یکی از نقدهای مهمی که به سریال تاریخی «بوم و بانو» وارد است، به موسیقی تیتراژ آن برمیگردد. سپردن موسیقی تیتراژ چنین سریالی به خواننده جوانی به نام شهاب مظفری، انتخاب عجیبی است. این مسئله را بررسی میکنیم.
*** انتخاب عجیب خواننده تیتراژ
احتمالا نام شهاب مظفری برایتان آشناست. سعید سلطانی و آرمان زرینکوب برای موسیقی تیتراژ سریال «ستایش۳» از او دعوت به همکاری کرده بودند. موسیقی این تیتراژ روی ترانه «من برم هیشکی تنها نمیشه، بغض ابری برام وا نمیشه، طفلکی مادرم بعد من حتما افسرده میشه» با فضای این سریال همخوانی داشت و مورد توجه قرار گرفت.
بعد از آن بود که منوچهر هادی برای تیتراژ پایانی سریال «دل» از او دعوت به همکاری کرد. بلافاصله بعد از پایان هر قسمت، صدای مظفری را روی تیتراژ میشنیدیم که میخواند: «چه دل خونیه، حالم خرابتر از اون که بدونیه، چه دل خونیه، اونی که داره میگذره جوونیه و …» با توجه به مضمون سریال و داستان عامهپسندی که داشت چنین ترانهای میتوانست برای آن قابلقبول باشد. صدای شهاب مظفری، هم با حالوهوای لاکچری سریال و عشقوعاشقی کلیشهای آن جور درمیآمد و هم روی ترانهای که برایش نوشته شده بود مینشست.
*** تضاد فضای سریال با صدای خواننده
سوال اصلی اینجاست که وقتی سعید سلطانی سریالی میسازد که برای نگارش فیلمنامه تاریخی و متن و طراحی صحنه و لباس و … آن تحقیق و پژوهشهای فراوانی صورت میگیرد، چه میشود که ترانه تیتراژ آن را به شهاب مظفری میسپرد؟ در یک سریال تاریخی، به همان اندازه که روی وزین بودن فیلمنامه و طراحی صحنه و لباس و آرایش صورتها تاکید میشود، موسیقی تیتراژ هم اهمیت دارد.
مخاطبان بعد از تماشای داستانی در دوره رضاشاه و درست زمانی که در حالوهوای آن فضای تاریخی قرار دارند، ناگهان با صدای خواننده جوانی روبهرو میشوند که با سبکی کاملا جوانپسندانه و امروزی، شروع به خواندن میکند. درست اینجاست که مخاطب از فضای کلاسیک داخل سریال به فضایی کاملا متضاد در تیتراژ پرتاب میشود.
*** ارتباط فضا و موسیقی سریالهای تاریخی
بسیاری از سریالهای تاریخی تلویزیون را هنوز با موسیقی تیتراژ آنها به خاطر میآوریم. صدای علیرضا قربانی روی ترانه افشین یداللهی در موسیقی تیتراژ سریال «شب دهم» به اثری ماندگار تبدیل شده و هنوز هم وقتی نام این سریال را میشنویم به یاد ترانه «مرز در عقل و جنون باریک است، کفر و ایمان چه به هم نزدیک است» میافتیم.
صدای محمد اصفهانی روی شعر «ای عاشقان! ای عاشقان! هنگام کوچ است از جهان در گوش جانم؛ میرسد طبل رحیل از آسمان» مولانا در سریال «پهلوانان نمیمیرند» را هنوز به خاطر داریم. یا هربار ترانه «وقتی گریبان عدم، با دست خلقت میدرید وقتی ابد چشم تو را، پیش از ازل میآفرید» را با صدای علیرضا قربانی میشنویم بعید است به یاد سریال «مدار صفردرجه» نیفتیم. وزن صدای خواننده و ترانه تیتراژ در این سریالهای تاریخی به حدی بالا بود که وقتی سریال به پایان میرسید و به تیتراژ میرسیدیم حس میکردیم فضای ساختهشده در سریال کماکان ادامه دارد و انگار قرار است بخشی از محتوا توسط این تیتراژ منتقل شود.
*** بیتوجهی به وزن موسیقی تیتراژ
در سریالهای اخیر هم پیوند میان موسیقی تیتراژ و محتوای سریالها کاملا به چشم میخورد. مثلا در سریال «بانوی عمارت» که همین دو سال پیش روی آنتن رفت، اجرای شعر «چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی، چه شد که شیوه بیگانگی رها کردی» از شهریار توسط محسن چاوشی بسیار مورد توجه قرار گرفت.
شاید به نسبت سایر تیتراژها ماندگار نشد، اما هم محتوا و هم سبک اجرای چاوشی در امتداد فضای سریال قرار داشت. شاید در ظاهر به نظر برسد ترانه تیتراژ سریال بوم و بانو هم مرتبط با فضای داستان است. ترانه «عشق یک نقاشی دلتنگ روی پردههاست، عشق آرام دل بیتاب دل گم کردههاست»، به عشق و نقاشی و دل بیتاب اشاره دارد که کاملا با موضوع داستان مرتبط است، اما وزن مناسب یک سریال تاریخی را ندارد و از همه مهمتر جنس صدای شهاب مظفری است که با این فضا همخوانی ندارد.