۱۰۰خاطره پراکنده| من و ناصر و ایرج و بقیه دوستان
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | رابطهام با فیلمفارسی هیچوقت خوب نشد. در این سالها بسیار تحلیلها از سینمای فارسی دیدهام. یکی از دوستان بزرگوارم عقیده دارد فیلمفارسی ژانر بومی سینمای ایران است و باید از منظر جامعهشناسی تحلیل شود. منتقد گرامی حسن حسینی هم یک دانشنامه این سینما را منتشر کرده است. شاید بهخاطر فیلمهایی که در کودکی همراه پدرم میدیدم و به شکل ویژهای از سینمای آمریکا گلچین شده بودند، نسبت به سینمای ایران زاویه گرفته بودم.
قبل از انقلاب کلا چهارتا فیلم ایرانی دیده بودم. یکیاش فیلمی برای کودکان و نوجوانان بود به اسم سکه. خیلی کسالتبار بود. دیگری فیلم سازدهنی اثر معروف امیر نادری بود که خب رفتار امیرو و تن دادنش بهسلطه پسر کدخدا آنهم بهخاطر عشقش به زدن سازدهنی، داستان مهندسی شده و لاغری است که حالا هم در نگاه دوباره بیشتر به فیلمی شبیه است که بهخاطر انتقال یک مفهوم انتزاعی ساخته شده است. یادم است که از دیدنش فقط حرص خوردم!
فیلم دیگر ایرانی آن دوران فیلم خاطرخواه بود با شرکت استاد ملکمطیعی و یکی از چهرههای خاص آن دوران که یا شورانگیز طباطبایی بود و یا مرجان (میدانم هزینهاش یک جستوجوی اینترنتی ساده است اما رغبتی به این کار ندارم). فیلم دیگر همکلاس بود که لیلا فروهر و وفا بازی میکردند و متعلق به موج فیلمهای جوانانهای بود که زیرشاخه فیلمفارسی بودند و در نیمه دوم دهه پنجاه رشد کرده بودند. تا سالها هیچ تصوری از فردین و یا بهروز وثوقی نداشتم.
با اسم فردین توی کتاب ۲۴ ساعت در خواب و بیداری صمد بهرنگی آشنا شده بودم. وقتی یکی از نوجوانهای قهرمان کتاب خیلی ژستهای فردینی میگرفت. وثوقی را هم بیشتر در خبرها و عکسها و حرفهایی میدیدم و میخواندم و میشنیدم که یک سرش گوگوش بود و یک سر دیگرش اشرف و بعضیوقتها هم شهره آغداشلو و پوری بنایی! به هرحال بهنظر میرسید که فیلمفارسی توانسته بود با بخشی از روحیات توده مردم ارتباط برقرار کند. و خب به نظرم این دلیل کافیای نیست برای ستایش این موج سینما. کما اینکه همه روحیات ما مردم هم چیز خارقالعادهای نیست همینطور که من هم بهعنوان نویسنده این یادداشت تحفهای نیستم!
حالا بیشمار فیلم از سینمای پیش از انقلاب دیدهام. خب از خیلیهایش سرخورده شدم. اما چندتا فیلم دوستداشتنی هم داشتم. مثل قیصر، کندو، رقاصه شهر، قلندر، شوهر آهوخانم، سه دیوانه، حسن کچل، فریاد زیرآب و… که متعلق به جریان بدنه سینمای ایران بودند و سازوکارشان همان ساخت فیلمفارسی بود. راستش نوعی دلتنگی خاص دهه پنجاهی در بسیاری از این فیلمهاست که با حال و هوای ترانههای فرهاد و فریدون فروغی و داریوش اقبالی هم سازگاری داشتند.
از میان فیلمهای روشنفکرانه که با بودجههای دولتی و در سازوکاری خارج از تولیدات سینمای ایران عرضه میشدند، فیلمهای پستچی، بنبست، گزارش، مسافر، پ مثل پلیکان را دوست داشتم. برای آثاری مثل شطرنج باد، رگبار و سوتهدلان هم احترام قائلم. اما شاکله سینمای فارسی مطلقا برایم جذابیت نداشتند. بهخصوص شیوه بازی مرحوم ناصر ملکمطیعی، محمدعلی فردین و ایرج قادری و بدتر از همه منوچهر وثوق که بهنظرم کلا اشتباه بازی میکردند و مدیون دوبلورهای جادوگر آن سالها بودند.
وثوقی در قیصر دوستداشتنیترین شخصیت تاریخ سینمای ایران را خلق میکند و در رضا موتوری و کندو هم فوقالعاده است. بهنظرم بدترین بازی وثوقی به گوزنها برمیگردد (شرمنده!) و داشآکل. آن سه تا فیلم بازاریاش هم یعنی ممل آمریکایی، همسفر و ماه عسل هم بهنظرم کلا شایسته این شهرت فعلیشان نیستند و ارزش چندانی ندارند و نتوانستهام دلیل این موج ادای دین به آنها را درک کنم. بهجز وثوقی، واقعا بازی دلچسبی از بازیگران مرد سینمای ایران در سالهای قبل از انقلاب بهیاد ندارم.
حتی علی نصیریان در آقای هالو و عزتالله انتظامی در گاو و یا سعید کنگرانی در دایره مینا. حتی بازی زندهیاد پرویز فنیزاده (که بازیگر فوقالعاده شایستهای بود) در رگبار بیش از حد مورد نیاز احساساتی و تئاتری بود. در میان بازیگران زن فکر کنم مرحوم فروزان با استعدادترین بود و بخشی از هنرشان در مهلکه فیلمفارسی برباد رفت. خانم آفرین در طوقی و کاکو بسیار خوب بودند و خانم صولتی در فریاد زیرآب هم بازی قابل توجهی از خود ارائه داد. رشد مقوله بازیگری در سینمای پس از انقلاب حیرتانگیز است، هرچند گروهی لجبازانه به همان تصاویر قدیمی از مرحوم فردین و ملکمطیعی چسبیدهاند.