پیشنهاد تشکیل تیم واکنش سریع به مدیران تلویزیون
روزنامه هفت صبح، سیامک رحمانی | یکی از صحنههای آشنا در فیلم و سریالهای فرنگی، حضور پرتعداد خبرنگاران و عکاسان در صحنه وقایع است. تعداد بسیار زیاد دوربینهایی که مشغول عکسبرداری و فلاش زدن هستند، گزارشگرانی که میکروفن به دست، پشت به صحنه اتفاقات ایستادهاند و برای تماشاگران شبکهشان از اخبار تازه رویداد میگویند و خودروهای ویژه پخش زنده که با آنتنهای تعبیه شده روی سقفشان، همیشه در این صحنهها خودنمایی میکنند.
جدا از آثار نمایشی، مشابه این صحنهها را در بسیاری از رویدادهای مهم تاریخی هم دیدهایم. از هجوم پاپاراتزیها به صحنه تصادف و مرگ پرنسس دایانا و اتفاقات پیش از آن، تا ترور کندی و حوادثی که پس از آن رخ داد. همین اواخر هم در هر اجلاس مهم بینالمللی یا رویدادهای مهمی مثل جشنواره کن و غیر از آن میشود حضور انبوه دوربینها و گزارشگران تلویزیونی را دید که تبدیل به یک نماد و یکی از نشانههای پوشش اخبار مهم شدهاند.
در سینما و سریالهای وطنی هم زیاد دیدهایم که برای بالا بردن هیجان و نشان دادن اهمیت یک اتفاق، تعداد زیادی خبرنگار و عکاس در صحنه قرار داده شدهاند تا به تقلید از جنس خارجی، میکروفنهایشان را سمت متهم یا منبع مطلع داستان بگیرند و با هیاهو از او بخواهند نظر بدهد. دوربینهایی که دارند پشت سر هم عکس میگیرند و گزارشگرانی که دارند گزارش لایو میدهند. اما نسخه ایرانی این ماجرا، به دلیل ساختگی بودنش و فاصلهای که از واقعیات رسانهای ما دارد، بیشتر به کمدی میزند و کمتر باورپذیر است.
شاید مهمترین حوادثی که ما در داخل کشور با حجم انبوه خبرنگار و عکاس سراغش میرویم، رویدادهای ورزشی و مثلا مسابقات فوتبال است. جایی که پس از مسابقه تعدادی خبرنگار روی سر بازیکن میریزند تا علت شکست را بپرسند یا در جلسه مطبوعاتی پس از مسابقه، سرمربی تیم را سینجیم کنند. اما پوشش همین تلاش هم کمتر به شکل زنده و آنی به دست مخاطب میرسد. شبکههای تلویزیونی ما که حتی اصل مسابقه فوتبال را با اکراه زنده پخش میکنند و چند ثانیه تاخیر به آن میدهند، مطمئنا علاقه زیادی هم ندارند تا از جلسات ملتهب مطبوعاتی پس از بازی گزارش زندهای داشته باشند.
بهانه نوشتن این مطلب هم اتفاقی بود که در هفته گذشته افتاد. کشته شدن رومینا اشرفی، دختر نوجوان تالشی برای روزهای متوالی یکی از مهمترین خبرهای کشور بود و از طرف همه رسانهها مورد توجه قرار گرفت. مردم اخبار لحظهایاش را دنبال میکردند و هر صحبت یا تصویری از عوامل ماجرا توجه بسیاری را به خود جلب میکرد. اما در مورد همین رویداد هم کمترین اتفاقی که شاهد بودیم، حضور خبرنگاران و گزارشگران در محل حادثه بود.
آن انبوه عکاس و گزارشگر که طبیعتا شوخی است، وضعیت طوری بود که سفر یک خبرنگار از رسانهای کمتر شناخته شده و مصاحبه تصویری او با بهمن خاوری، یکی از بازیگران ماجرا، توانست در فضای مجازی میلیونها بیننده داشته باشد. اگرچه در روزهای بعد تک و توک روزنامهنگارانی گذرشان به سفیدسنگان» افتاد. اما حجم خبر کجا و حضور دوربینها و خبرنگارها کجا.
تقریبا مشابه اتفاق هولناکی که برای جنگلهای زاگرس یا در کرمانشاه برای آسیه پناهی افتاد. چنین اتفاقی در دنیای امروز کمی باورنکردنی است. با وجود این همه رسانه و شبکه رادیوتلویزیونی در کشور، انتظار این است که وقتی چنین سوژههایی جامعه را متاثر میکند و به بحثی ملی تبدیل میشود، پوشش خبری مناسب و زنده هم داشته باشد.
شخصا انتظارم این است که مثلا وقتی رویداد مهمی مثل افتتاحیه مجلس هم در حال وقوع است، بتوانم آن را از شبکههای مختلف تلویزیونی، از زوایای مختلف و با تحلیلهای متفاوت ببینم. نه این که همه چیز در کادر ثابت و خشک شبکه خبر خلاصه شود که انگار منتظر است تا اصل ماجرا شروع شود و خاتمه یابد تا سریع به مسائل کماهمیت خود بپردازد. اینها را مقایسه کنید با حادثه قتلی که در مینیاپولیس آمریکا روی داد. معلوم است که وقتی آن همه شبکه خبری وسط مردم حضور دارند و از شورش و درگیریها به لحظه گزارش میدهند، چشم و توجه دنیا به آن سمت برگردد.
نکته قابل توجه در مورد ایران هم این است که با وجود تعدد رسانهها، این عناوین رسانههای بزرگ و واقعی به معنای حرفهای آن نیستند. یعنی حتی اگر سرمایه و امکانات لازم را داشته باشند، اغلب استانداردهای دیگر را ندارند. به همین دلیل هم بیشترین انتظار از صدا و سیماست. رسانه بیرقیب صوتی و تصویری کشور که همه ابزار لازم را برای پوشش وسیع، بهموقع و عمیق رویدادها دارد اما در این زمینه دچار معلولیت تمام و کمال است.
حتی روایتهای دست اولی وجود دارند که میگویند وقتی مذاکرات ایران با پنج بعلاوه یک در جریان بود، گزارشگران ما حرفی برای رقابت با همکاران ایرانی و غیرایرانی حاضر در صحنه نداشتند. نه زبان میدانستند و نه بلد بودند با چهرههای سیاسی ارتباط بگیرند و سوالهای داغ بپرسند. یا روایتی که میگوید، در یکی از سفرهای نجفزاده به سوریه برای تهیه گزارش در اوج جنگ، او برای رسیدن به شهر مورد نظر، برای کرایه کردن خودرو و برای پیدا کردن رهبران نظامی مدام متوسل به خبرنگاران بیبیسی میشده و در یکی از قرارهای مهم هم بچهها خواب ماندهاند و باقی ماجرا.
این توقع از صدا و سیما اما، هنوز به قوت خود باقی است، چون رسانه دیگری در این ابعاد وجود ندارد که قرار باشد موضوعات خبری را برای مردم نمایش دهد. این که چرا دوربین و گزارشگران صدا و سیما در رویدادهای مهمی مثل کشته شدن رومینا اینقدر منفعل عمل میکنند یا اصلا نیستند، یا به سیاستهای غیرقابل فهم سازمان برمیگردد یا به کارنابلدی. اما اجازه بدهید اینجا یک پیشنهاد ویژه برای صدا و سیما داشته باشیم.
این سازمان با همه بودجه نجومی و همه عوامل پرتعداد و حرفهایاش نمیتواند رویدادهای حتی عادی و غیرسیاسی را به خوبی پوشش دهد و در این زمینه از فضای مجازی و همه رسانههای کوچک عقبمانده است. پیشنهاد هم این است که سازمان که در ساختار کنونی قدرت مانور و عکسالعمل مناسب را ندارد، یک گروه واکنش سریع خبری ایجاد کند و آن را فراتر و بیرون از چارچوبهای بسته و فرساینده سازمان، مامور کند که رویدادهای مهم را به سرعت پوشش دهد. برای مدیریت و کنترل چنین کاری الی-ماشاءالله مدیر زبده در سازمان داریم.
اما شاید در مجموعه، تهیهکننده و مدیری که بتواند در لحظه تصمیم بگیرد و تشخیص دهد چه اخباری مهم است و باید گزارشگر فرستاد کم داشته باشیم. چنین نیروهایی در میان مطبوعاتیهای کشور کم نیستند. سرعت و تعداد رویدادها هم در کشورمان خدا را شکر(!) آنقدر بالاست که این تیم واکنش سریع قاعدتا وقت و نیرو کم بیاورد، اما دست خالی نخواهد ماند.آن صحنههای پرهیجان ابتدای مطلب که گزارشگرها هر کدام دارند خبر خود را میگویند و عکاس و خبرنگار از کول هم بالا میروند حالاحالاها برای ما اتفاق نخواهد افتاد، ولی شاید یک تیم فعال و پرانرژی و خوشسلیقه بتوانند بخشی از خلأ تلویزیون را پر کنند.