کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۶۴۸۷۰
تاریخ خبر:

یک سوال چند‌گزینه‌ای از زندگی

روزنامه هفت‌صبح ، یاسرنوروزی | آدم‌ها گرفتار و درگیر و ناراحتند اما من دوست دارم سوالی بپرسم از شما به شکل پرسش‌های چندگزینه‌ای.
پرسشی که پاسخ آن نه چهار بلکه هزاران‌ گزینه داشته باشد؛ گزینه‌هایی که هیچ‌کدام‌شان غلط نباشد، همه با‌هم درست باشند و هم‌زمان شاید برای بعضی‌ها همگی اشتباه!
اصلا اینجا ممتحن در سکوت نشسته شما از روی دست هم تقلب کنید. یا برگردید و از هرکسی که خواستید بپرسید. چون هیچ‌کس در این پرسش نمی‌تواند به دیگری کمک کند و هم‌زمان البته تمام امتحان‌دهندگان در حال کمک کردن به هم‌اند. آنقدر که در این تابستان داغ بیمار دوست دارم راه بروم و بپرسم: «بیشترین چیزی که همین الان خوشحال‌تون می‌کنه چیه؟» یک ‌نفر همان لحظه به من گفت پول پیش اجاره. یک نفر گفت خانه. یک نفر گفت پسرش لیسانس معماری را تازه از دانشگاه گرفته اما کار ندارد. یک نفر گفت کار دارد اما حقوقش کم است. یک نفر هم گفت دخترش چندسالی است با او قهر است و خواهش کرد بروم آشتی‌شان بدهم.
یک نفر هم برادرش در زندان بود، آزادی‌اش را خواست. هم‌زمان اما خیلی‌ها کیسه‌کیسه اسکناس‌های بادآورده‌ خواستند. خیلی‌ها معشوق‌های فرضی به‌واقعیت‌درنیامده. و توده‌توده آدم دیدم که اصلا سوالم را نفهمیدند یا فهمیدند و هرچه فکر کردند به پاسخی نرسیدند؛ در حسرت پاسخ حتی خیلی‌ها عمرشان تمام شد، مردند. بدبختی یک ‌نفر دلش موبایل فلان می‌خواست، یک نفر ماشین فلان می‌خواست و بدتر اینکه بعضی‌ها ردشدن از روی همدیگر را، تحقیرکردن را، به خاک سیاه نشاندن، آزاردادن و انتقام، انتقام، انتقام… نقشه‌های طویل و دراز هم خیلی‌ها به ذهن‌شان می‌رسید که لابه‌لای آن‌ها نه مقصد پیدا بود، نه مبدأ و نه حتی مسافر. بعضی‌ها هم گرسنه بودند اما آب خواستند، بعضی تشنه‌ها بودند اما غذا. و یک عالم آدم این وسط چیزهایی خواستند که اگر جمع‌شان می‌کردی سرجمع چیز خاصی نبود؛ ته ته‌ ماجرا خواسته‌شان کل دنیا بود… با این‌حال من ندیدم کسی دلش ناگهان تمشک وحشی بخواهد. یا هیچ‌کس نبود پا تکان‌دادن در آب حوض‌های سنگی و سردخانه‌های قدیمی ‌بخواهد.
سوال من این است بیشترین چیزی که همین حالا، اکنون، در همین لحظه حال، خوشحال‌تان می‌کند چیست؟ متأسفانه نسیم آرام به صورت خوردن، کسی نخواست. سوالم ساده بود اما چیدن یک نارنج ترد و تازه از درخت، کسی نخواست. لاک‌پشت‌هایی که ناگهان زیر آب بروند، کسی نخواست. و حیف، تماشای طلوع آفتاب، کسی نخواست. زبان هلو، زرد است یا کبود؟ نجوای شن‌های زیر پای ما چیست؟ بالش‌های زیر سر، صبح به صبح که از خواب بلند می‌شویم، درباره ما چه می‌گویند؟ کیفی که روی دوش داریم، چه قضاوتی می‌کند درباره ما؟ اگر از بالای یک بلندی بیفتیم،‌ قانون جاذبه دلش می‌سوزد به حال ما؟ یا وقتی بمیریم، خاک امکان دارد خوشحال باشد از پذیرفتن ما؟ من نمی‌گویم جواب این‌ها را می‌دانم اما پاسخ هرکدام‌شان همین حالا آنقدر خوشحالم می‌کند که حاضرم مابقی عمرم را تقدیم کنم به شما.
این وسط اما مطمئنم هیچ‌کس، هیچ‌کس، هیچ‌کس و با قاطعیت تمام می‌گویم هیچ‌کس نیست که بگوید: «هرچه پیش آید خوش آید». هیچ‌کس. معنی «شُکر» این است.

کدخبر: ۲۶۴۸۷۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر